آیهی چهل و سوم سورهی عنکبوت این است: «و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العاقلون». «و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون» (آیهی ۲۱ سورهی حشر). این هم یک نمونهی دیگر:«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ» (سورهی ۱۳، آیهی ۱۷).
۱. و «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ الّلهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (سورهی ۱۴ آیهی ۲۵).
۲. و «وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الأَمْثَالَ» (سورهی ۱۴، آیهی ۴۵).
۳. «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَىَ شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (سورهی ۱۶، آیههای ۷۵ و ۷۶).
۴. و «انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُواْ لَکَ الأَمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ یَسْتَطِیعْونَ سَبِیلاً» (سورهی ۱۷، آیهی ۴۷).
۵. و «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (سورهی ۲۴، آیهی ۳۵).
۶. و «انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا» (سورهی ۲۵، آیهی ۹). و «وَکُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا» (همان سوره، آیهی ۳۹).
این آیات همه به مثلها اشاره دارند. و مثل البته روایت نعل به نعل واقعیت نیست. در مثال، معنایی باطنی و ورای ظاهر و صورت میجویند. آنجا که جبرییل بر حضرت مریم ظاهر میشود در قرآن آمده است که «قتمثل لها بشراً سویاً». اینجا هم پای تمثل در میان است. در مثال، معنایی تأویلی و باطنی مندرج است. آن آیهی نخست، آیهی بسیار گویایی است: ما این مثالها را برای مردم میزنیم (ظاهر آیهی معنای مطلق مردم است؛ یعنی عمومیت دارد) و این سخنان را جز عاقلان در نمییابند. آیهی سورهی حشر هم عموم مردم را دعوت به «تفکر» میکند. در آیهی سورهی ۱۴، مثالها برای تذکر مردم است (بحث ذکر و تذکر مقولهی درازِ دیگری است). دربارهی تعقل و تفکر در قرآن آیه زیاد است. در بسیاری از موارد هم ملامتگرانه قرآن از انسانها شکایت میکند که چرا تفکر و تعقل نمیکنند. در این میان عارفی چون مولوی میگوید: از پی این عاقلانِ ذوفنون / گفت ایزد در نبی لا یعلمون. برای او اتفاقاً همین عاقلان هستند که ناداناند. باری، بدون اینکه وارد فضای فکری عارفان و یافتن ریشههای نگاه مولوی شویم، این نکته را باید عنوان کرد که نفسِ وجود این همه آیه دربارهی تعقل و به ویژه در این مورد دربارهی «مثال»ها، لزوماً معنای عقلانی بودن نمیدهد. یعنی اینها قرآن را «کتاب فلسفه» نمیکند. اما دستِ کم، نفسِ دعوت به عقلانیت هست. و تعقل البته معنایاش برای اعراب زمان پیامبر روشن بوده است. شرح و تفصیل این نکات کار من نیست (مفسر و شارحی زبده لازم دارد)، اما عجالتاً میخواهم بر یک نکته انگشت بگذارم و آن این است که این «مثال»ها راه را برای «تأویل» میگشایند، برای تأمل در معنای باطنی آیات و توقف نکردن در پوستهی ظاهری آن. این مثالها، صورتی هستند برای معناهایی عمیقتر و بلندتر که معنایشان با گذشته زمان رو به تحلیل و استهلاک نمیرود. این تجربهی ذوبطون بودن را میتوان در شعر حافظ و مولوی هم دید. چرا نشود این تجربه را با آیات قرآن داشت؟ این یادداشت نسبتاً مختصر را در ادامهی دو یادداشت قبلی دربارهی تأویل و کمربندهای حفاظتی افزودم تا حاشیهای باشد برای بسطِ بیشتر موضوع.
مطلب مرتبطی یافت نشد.