مدعیان دینداری و (حتی گاهی دینداران) خیلی آسان به ورطهی فسق و بیتقوایی فرو میافتند. بیدینها که خود بیتقوا هستند، اما دینداران هستند که در معرض هر وسوسه و هر لغزشی هستند. از همین روست که به باور من تقوا، فربهترین و عظیمترین مفهوم دینی و اخلاقی و سلوکی در دین اسلام است. تقوا را نمیشود به آسانی ترجمه کرد. دایرهی تقوا چنان وسیع است و چنان تکاندهنده است که مردِ مرد باید فهم سنگینی این معنا را.
وقتی از تقوا میگویی، از خداترسی حرف میزنی، از پارسایی، از ناظر دانستن خدا بر آشکار و نهانات. تقوا هم تجلی فردی دارد و هم نمودِ جمعی. در جامعه، آنکه اهل تقواست، دروغ نمیگوید، تهمت نمیزند، آبروی مؤمنین را نمیبرد، قاضی ایمان و اعتقادِ آدمیان نمیشود. اینجاست که تقوا، با «ایدئولوژی» هم گاهی سر ستیز پیدا میکند. باورهای جزمی تنگنظرانه، آرام آرام خدا را میکُشند و از مجموعهی باورشان کنار میزنند. دیگر خودشان خدا میشوند: «ارأیت من اتخذ الهه هواه»؟ اینها هوای نفسِ خویش را به خدایی میگیرند. و هوای نفس در بیپروا تیغ گشودن به روی گوشهنشینان و بیگناهان، درنگ نمیکند.
نگاه داشتن چشم و گوش و زبان، از دیدن آنچه نباید دید یا در آن احتیاط باید کرد و شنیدن هر لغو و دروغی و گفتن هر ناسزا و بستن هر تهمتی، از لوازم تقواست: «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» و خود نیک میتوانید فهمیدن که کدام جریدهها و کدام رسانهها را خواندن، سخط خداوندی را در پی دارد! همانها که از هر رقعهی دلقشان هزاران بت میتوان افشاند!
اینها خدا را آسان فراموش میکنند. دوستدار اشاعهی فحشا (. . .ان تشیع الفاحشه . . .) هستند. خدا را که فراموش میکنند، خود را هم از یاد میبرند. پاک فراموش میکنند که بودند و که شدند: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون». آری به اینها میگویند فاسقان! آی! اربابِ دینداری! آی مدعیان دروغین و رسوای پارسایی! شرمتان باد از خدایی که به هنگام داوری و حسابرسی، توصیهی هیچکسی را نمیپذیرد! پیشتر از آنکه دیر باشد، از خود حساب بکشید که هنگام حساب سخت دیر خواهد بود. شما که تمام عمرِ زمینیتان را در ظلمت و تاریکی گذراندهاید و شما که درد نابینایی خویش را ندانستید و گمان بینایی به خود بردید، همانها هستید که مخاطب وحی نبوی هستید: «من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی». همانها هستید که به عتاب خواهندتان گفت: «ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا»! آی بینوران! آی تاریکان! آی خفاشان ظلمتزدهی خورشید ستیز! تا کی؟ دریغام میآید این سخنان دردمندانه و حکیمانهی ناصر خسرو را باز گو نکنم که گفت:
چرا ملحد همی خوانی کسی را کو به صد برهان
ز قرآن و خبر کرده است اثبات مسلمانی!
حال بیتقوایانی که کتابِ خدا را از رو نمیتوانند خواندن و نه ره به صورت و لفظ آن بردهاند و نه بویی از معنا و گوهر آن به مشامشان رسیده است، هر که را به دستهای ناپاکشان برسد، ملحد و بیدین و اهل فحشا مینامند!
میبینید؟ تذکرهای میخواستم نوشتن که به کارِ خودم بیاید و چراغ راهی باشد برای ظلمتهای مکرری که دزدانِ روشنایی در خانهی فقیران میزنند. میبینید چه شد؟ این همه قرآن خواندم اما برای که؟ برای آنها که نصیبی از آن جز نقشی و حرفی از کلمات ندارند؟ برای آنها که اگر رسول هم نزدشان حاضر بود، سخت میآزردندش؟ برای اینها؟ ای دریغ!
مطلب مرتبطی یافت نشد.