گمان میکنم مطلب پیشین نیاز به تکملهای دارد. خلاصهی مطلب قبل این بود که مشابهتهایی در رفتار دانشمندان دینی و دانشمندان علوم تجربی و طبیعی است. دانشمندان اساساً بسیار محافظهکارند و سخت دیر نظریههای خود را از اساس تغییر میدهند (چه این نظریهها درست باشد چه غلط). اتفاق مشابهی نیز در عالم دین میافتد. متدینین و دانشمندانِ دینی (فقها، متکلمان، متألهان و فیلسوفانِ دینی)، سخت دلبستهی تئوریهای خویشاند و حفظ ذات و گوهر آن تئوریها برایشان بسیار مهم است. این دانشمندان چه بدانند و چه ندانند، در این مسیر، کارشان پدید آوردن کمربندهایی حفاظتی (protective belts) در برابر گوهر و هستهی دین است. دانشمندان علوم تجربی، خصوصاً آنها که تاریخ و فلسفهی علم را خوب میدانند، امروزه دیگر این کار را آگاهانه میکنند.
اما در تاریخ دین، شواهد چنین رخدادی بیشمار است. فلاسفهی مسلمان (یعنی فیلسوفانی که مسلمان هم بودهاند)، بارها این کار را کردهاند. اگر به معتزله نگاه کنیم، مغز رویکردِ عقلی آنها همین است: استفاده کردن از کمربندهای حفاظتی و ضربهگیرهایی برای حفظ گوهر اصلی دین. این کار را اخوان الصفاء هم در رسایل به قوت کردهاند. رسالههای دینی ابن سینا را اگر بخوانید (مثلاً معراجنامه یا رسالهی اضحویه)، باز هم به این رویکرد میرسید. دست بر قضا، مواد لازم برای صدور این مجوز در خودِ قرآن هم موجود است. اشاره به محکم و متشابه و مهمتر از آن «تأویل» در قرآن، سببساز رشد و قوت گرفتن جنبشهای تأویلی و باطنی در دین شد. باطنیان، به تعبیر دقیقتر اسماعیلیه، مهمترین پرچمداران گرایشهای تأویلی در اسلام بودند (و ارتباط نزدیکشان با اخوان الصفاء هم از همین روست) و این پیشینهی تأویلی تاریخ آنها را شکل داده و به خوبی در ساختار اندیشه و عمل اسماعیلیان امروز متجلی است.
باطنیان زمانی از تأویل استفاده میکردند که در ظاهر متونِ دینی تناقضی مشاهده میشد. مروری گذرا بر آثار کلامی فاطمیان، در نوشتههای کسانی چون ابویعقوب سجستانی، حمید الدین کرمانی، ابوحاتم رازی، قاضی نعمان، المؤید فی الدین شیرازی، ناصر خسرو و کسانی از این دست، نمونههای بیشماری از این تناقضها را به دست میدهد. این متکلمان، با استفاده از ابزار تأویل (بحث بر سر مشروعیت استفاده یا عدم آن نیست؛ عجالتاً سخن بر سر گزارش و روایت است)، تلاش در سازگار کردن فهم متون مقدس با دانشهای زمانهی خود را داشتند. آن نظام فلسفی عظیمی که در «راحه العقل» حمید الدین کرمانی هست، به خوبی گواه است بر اینکه چگونه فاطمیان تلاش داشتند، فهم از دین را همساز با دانشهای زمانهی خود کنند. از همین رو بود که ناصر خسرو میگفت:
هر که در تنزیل بی تأویل رفت
او به چشمِ راست در دین اعور است
باطنیان، اساساً برای دین ظاهر و باطنی قایل بودند (و گاه از هفت یا هفتاد بطن برای ظاهرِ دین یاد شده است). ظاهر، در نقش حفاظت کننده و نگهدارندهی باطن دین است. پوسته و قشر شریعت، حافظ و نگاهبان گوهر و مغز دین (یعنی حقیقت) است. اما سخنِ من اندکی از این فراتر است. مسأله فقط باطنیان نیستند. باطنیان آشکارا و به صراحت و با آگاهی کامل دست به تأویل میزدند (درست یا غلط، فرقی نمیکند) و هدفشان زدودن تناقضهایی بود که به چشم میرسید (بروز این تناقضها با گذشتِ زمان امری ناگزیر و اجتنابناپذیر است مگر اینکه عقربههای زمان را متوقف کنیم و دانشهای بشری از رشد و تحول باز بمانند). اینکه چه پیشفرضهای کلامی دیگر و چه انگیزههای دیگری آنها را به این کار وا میداشت، مقولهای دیگر است و در جای خود درخور تأمل. اما به جز باطنیان، حتی ظاهریان هم همین کار را میکنند، در مقیاسی کوچکتر و شکلی متفاوت. فقیهان و مجتهدان مختلفی که در دورههای متفاوت، تفسیرهای تازهتر و چه بسا متفاوت با تفسیر پیشینیان عرضه کردهاند، باز هم همین کار را کردهاند، یعنی استفاده از کمربندهای حفاظتی برای مصون نگاه داشتن گوهر و هستهی دین. در همین حوزهی قم چه بسیار فقیهانی هستند که آرایی شاذ و غریب دارند (یک نمونهاش همین آیت الله صانعی). اینها به هر حال فقیهاند. نمیتوان گفت اینها دین را نمیفهمند. اینها کوچه پسکوچههای متونِ دینی را مثل کفِ دستشان میشناسند. هر چه هست، اینها هم دقیقاً همین کار را میکنند. حال عدهای با سرعت و چابکی بیشتری این کار را میکنند و به روزتر هستند، عدهای هم لاکپشتی حرکت میکنند! اینکه بخواهیم یا توقع داشته باشیم عالمانِ جهان اسلام جنب و جوشِ بیشتری داشته باشند و تکانی به خودشان بدهند، نه توقع نامطلوبی است و نه ناممکن. اگر کسی تاریخ تفسیرهای مختلف دینی در نقاط متفاوت جهان اسلام را بنویسد و تفاوتها را گوشزد کند، ناگهان ملتفت حجم عظیمی از اطلاعاتی میشویم که تا به حال هرگز نداشتهایم. باور نمیکنید، به تفسیرهای مسلمانان اندونزی و سوریه نگاه کنید. اصلاً چرا راه خیلی دوری برویم، آیت الله خمینی را خارج از گرد و غبار سیاست و هیاهویی ایدئولوژیک ببینید. تمام اندیشه و آثار این آدم گواه است بر اینکه فهمی متفاوت از فهم متعارف فقه و سیاست عرضه کرده است. باز هم به مطلوب بودن یا نامطلوب بودن آن کار ندارم. حرفِ من این است که فضای اندیشهی دینی این اجازه را به کسی مثل آیتالله خمینی داده است که مثلاً موسیقی را آزاد اعلام کند، شطرنج را بلامانع بداند، یا مثلاً حکم به برگزاری نماز جمعه بدهد. رأی روحانیون ایران دربارهی کنترل خانواده هم که چیز شناخته شدهای است. جهان غرب، حتی در آمریکا هنوز بر سر سقط جنین یا جلوگیری از باردار شدن مشکلها دارد.
باری از سخن دور نیفتیم. خلاصهی حرفِ من این است که این رویکرد در دین، نه چیز تازهای است و نه چیز نامعقولی. نظریههای دینی همیشه جانسختی کردهاند به دلیل وجود این کمربندهای حفاظتی. هر نظریهای که رو به زوال و نابودی رفته است، به خاطر از میان رفتن آن پوستهها و کمربندهای بیرونی بوده. این فهمی کاملاً غریزی بوده است اما در آثار عارفان نمود برجستهای پیدا کرده است:
ز راه دین توان آمد به صحرای نیاز ار نی
به معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسما
مطلب مرتبطی یافت نشد.