علم و دین: کمربند حفاظتی!

دیشب توفیقی دست داد و ساعتی با استادی بزرگوار مجال گفت‌وگویی فراهم شد. بحث‌مان به فلسفه و تاریخ علم و همچنین به دین کشیده شد. از عقل آغاز کردیم. کسی که به دینی و آیینی ایمان می‌آورد، قاعدتاً فرض نخستین‌اش این است که آن‌چه از این دین صادر می‌شود معقول است و قابل اعتماد. اگر مؤمن به آن آیین یا آن پیشوا بداند که چیزهایی از آن دین صادر می‌شود که متناقض و نامعقول هستند، لاجرم به آن ایمان نمی‌آورد. اگر آن آیین در ابتدا متناقض نباشد و بعد تناقضی در آن پدید بیاید و خلاف عقلی از آن صادر شود، مؤمن به آن آیین تلاش می‌کند جوری آن را بازسازی کند و زمانی که دیگر به هیچ نحوی رخنه‌های پدید آمده رفو کردنی نباشد، چه بسا که ایمان‌اش را بدان از دست بدهد. شرط اول ایمان، اعتماد به سلامت و درستی یک عقیده است.

با این مقدمه، خوب است نگاهی به تاریخ و فلسفه‌ی علم بیندازیم و ببینیم در علم چه رخ می‌دهد و چگونه می‌توان به موازاتِ آن اتفاقی کمابیش مشابه را در دین دید. این‌ها که می‌نویسم – اگر نقل قولی از کتابی و متفکری در آن هست – محصول گفت‌وگوی امشب ماست. در نتیجه، اگر لغزشی یا خللی در آن‌هاست، از گوینده‌ی اصلی نیست، از نقل و روایتِ من است. ایان باربور که فیزیکدانی آمریکایی است و سخت به رابطه‌ی علم و دین علاقه‌مند است کتابی دارد با همین عنوان که بهاء‌ الدین خرمشاهی به فارسی ترجمه کرده است. خلاصه‌ی سخن او این است که یک دانشمند علومِ طبیعی و تجربی، مجموعه‌ای از نظریه‌ها دارد (نه یک تک‌نظریه) که این‌ها گوهر و هسته‌ای برای خود دارند. پیرامون هسته‌ی این نظریه‌ها، پوسته‌ای یا به عبارت دقیق‌تر «کمربندی حفاظتی» قرار دارد که سلامت هسته را تأمین می‌کند. لذا وقتی چیزی نظریه را نقض کند (یعنی مجموعه را تهدید کند)، دانشمند نخست آن کمربندهای حفاظتی را قربانی می‌کند تا به اصل و گوهر نظریه‌اش صدمه‌ای وارد نشود. این رسم و قاعده‌ی دانشمندان است. یعنی یک دانشمند به محض دیدن یک مثال نقض  – یا حتی بیش از یک مثال نقض – بر نظریه‌اش دست از آن نمی‌کشد.

نمونه‌ی آشکارِ مشی دانشمندان علوم تجربی قوانین نیوتن است. مکانیک نیوتن به تقریب بسیار زیادی هنوز هم درست است. مکانیک نیوتونی با همین قواعدش رفتار سیارات را توجیه می‌کرد به جز آخرین سیاره‌ی منظومه‌ی شمسی را که رفتاری به قاعده نداشت. فیزیکدانان بلافاصله نگفتند پس تئوری نیوتون غلط است. نخستین کارِ آن‌ها این بود که بگویند شاید عاملِ دیگری وجود دارد که باعث رفتار خلافِ قاعده‌ی آن سیاره می‌شود و مثلاً نیرویی از جایی دیگر به آن وارد می‌شود که باعثِ این رفتار است. دست بر قضا این پیش‌بینی درست از آب در آمد و تئوری نیوتون برای آن سیاره هم جواب داد. دانشمندان انسان‌هایی بسیار محافظه‌کارند و به این سادگی دست از تئوری‌های خود نمی‌کشند. برای این مثالِ بی‌شمار می‌شود نقل کرد. این یکی از مواردی که مثلاً لاکاتوش با پوپر در آن اختلاف نظر دارد. پوپر با تک‌نظریه‌ها سر و کار دارد و لاکاتوش مجموعه‌ای از نظریه‌ها را بررسی می‌کند و «کمربندهای حفاظتی» آن‌ها را هم لحاظ می‌کند.  صاحب یک نظریه، فقط یک گزاره در نظریه‌اش ندارد. او به مجموعه‌ای از گزاره‌های ریز و درشت سر و کار دارد که ساختمانِ نظریه‌ی او را می‌سازند. در یک مجموعه از تئوری‌ها، افزایش حقیقت‌ها یا درست‌ها، لزوماً‌ به معنای کاهش یا ناپدید شدن نادرست‌ها نیست. چه بسا درست‌ها افزایش یابند و نادرست‌ها هم به همان میزان رشد کنند. تئوری‌های علمی و بشری از این دست هستند.

اتفاق مشابهی نیز در دین می‌افتد. یعنی ما در دین یک گوهر و هسته داریم. اگر گاهی به تناقضی بر برخوریم، همیشه آن پوسته‌ها و ظواهر را ابتدا قربانی می‌کنیم. دغدغه‌ی اصلی فردِ متدین، درست مانند دانشمند علوم تجربی، حفظ گوهر و مغزِ دین است، مثلاً نبوت یا امامت. دغدغه‌ی آن‌ها این نیست که تمام آن‌چه در ظاهرِ دین هست، تمام و کمال حفظ شود تا دین، دین باقی بماند. علم نیز از همین جنس است. تفاسیر و برداشت‌های دینی، درست مانند کشفیات و نظریه‌های علمی، بر شانه‌های نظریه‌های پیشین سوار می‌شود و با گذشت زمان و در آمدن معرفت‌های تازه به تدریج خطاها را اصلاح می‌کند و سعی در حفظ گوهر و هسته‌ی دین یا تئوری علمی دارد. خطای کسانی که با علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، سیاست و غیره سر و کار دارند و به سادگی درباره‌ی وزن و اعتبارِ دین حکم صادر می‌کنند همین جاست. برای آن‌ها دیدن چند مثال نقض در دین، شاهدی استوار است بر تناقض و ناسازوار بودنِ آن. در حالی که از این اتفاقات در خارج از دین، در علم – به گواهی تاریخ علم – بی‌شمار موجود است و علم کماکان استوار مانده است و قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند. بدون هیچ شکی اگر چندان در معرفتِ دینی شکاف و رخنه بیفتد که نشود با قربانی کردن هیچ ظاهر و کمربند حفاظتی از هسته و گوهر دین حفاظت کرد، هیچ نیازی به نقد و حمله‌ی بیرونیان به دین نخواهد بود. دین خود به خود متدینانی را که عقل متوسط و معمولی هم داشته باشند، از دست خواهد داد. اما، حداقل من یکی، «لافِ عقل می‌زنم، این کار کی کنم»؟

بایگانی