یک داستان، دو سناریو و چندین انتخابات

و اما انتخابات! بارها وسوسه شده بودم چیزی بنویسم. صبر کردم تا روز انتخابات فرا برسد. می‌خواستم بعد از نتیجه‌ی انتخابات چیزی بنویسم، اما دیدم تفاوت چندانی نمی‌گذارد در نتیجه. داستان انتخابات در ایران همیشه یکی است (دوم خرداد و رأی‌های خاتمی‌ هم ظاهرش فرق داشت؛ واقع‌بین باشیم).

بیایید این سناریوی فرضی را (که چندان هم دور از واقعیت نیست) بررسی کنیم:
انتخابات را بازی فوتبال فرض کنیم، فوتبال انتخابات. دو تیم اصلی بازیکن صحنه هستند: گروه کلانِ به اصطلاح اصلاح‌طلب و گروه کلانِ دیگر به اصطلاح اصول‌گرا، محافظه‌کار یا راست‌گرا. هر دوی این‌ گروه‌ها تقسیم‌های کوچک‌تری هم دارند. اما عجالتاً مرزبندی را تا حدودی، هر چند مبهم، روشن می‌کند. داور میدان هم البته شورای نگهبان است. در سال‌های اخیر – اخیر که چه عرض کنم، همیشه این‌جور بوده است – یک گروه حاضر بوده به هر قیمتی به قدرت دست پیدا کند. بیایید فرض کنیم اصلاح‌طلبان همه گل و بلبل هستند (که البته نیستند) و همه‌شان کفایت و صداقت و مدیریت دارند (حالا با کمی اغماض می‌شود ادعا کرد دموکرات‌تر و کثرت‌گراتر از گروه مقابل هم هستند).

سناریوی فرضی ترسیم شده توسط اصلاح‌طلبان شکست‌خورده در انتخابات شوراهای قبل، انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری (فتح متوالی خاکریزهای سیاست به دست گروه مقابل) این است که گروه رقیب و مدعی قواعد بازی را می‌شکند. مرتب مرتکب خطا می‌شود. در بازی فوتبال انتخابات اگر لازم باشد دست به خشونت فیزیکی هم می‌دهد. باز هم اگر لازم باشد، داور را می‌خرد (با این فرض که داور از همان اول خودش طرفداری گروه مدعی و رقیب اصلاح‌‌طلبان نباشد). نتیجه این می‌شود که گروه مقابل هر اندازه هم که تیمی قدر و با مهارتی باشد، آخر الامر بازنده‌ی میدان است.

سناریوی دیگر هم این است: گروه مقابل اصلاح‌طلبان بازی سیاست را بهتر بلد است. راه و چاه‌ها را خوب می‌شناسد. بهتر با مردم ارتباط دارد. توده‌ی مردم را خوب می‌تواند تهییج کند و از عواطف و احساسات آن‌ها استفاده کند (بازی سیاست نهایتاً همین است دیگر). برای رسیدن به موقعیتِ فعلی‌اش هم سال‌ها برنامه‌ریزی کرده است و به طور مستمر یا فرسایشی سعی کرده حریف‌اش را از پا در بیاورد. در نتیجه، اگر داور هم طرفِ آن‌ها نبود و اگر بازیکنان تیم محافظه‌کار یا اصول‌گرا مرتکب خطاهای زیاد یا خشونت فیزیکی نشده بودند (یکی باید بررسی کند آیا تیم مقابل همه‌ی بازی‌های‌اش درست بوده و هیچ لغزشی نداشته)، باز هم بازی به سود محافظه‌کاران خاتمه می‌یافت.

فرض کنیم ما فکر می‌کنیم اصلاح‌طلبان همان گروهی هستند که احتمالاً آزادی، عدالت، دموکراسی، جامعه‌ی مدنی، حقوق مسلم و اولیه‌ی انسانی (از جمله کوتاه کردن دست حکومت از حوزه‌ی خصوصی زندگی شهروندان‌اش) را می‌تواند یا می‌خواهد محقق کند (من هرگز با قاطعیت چنین حکمی صادر نخواهم کرد؛ داوری تاریخ چیز دیگری را می‌گوید). برای این‌که این‌ها به قدرت برسند باید چه کرد؟

پیشنهاد غالب اصلاح‌طلبان مأیوس و سرخورده که گه‌گاهی شور حسینی انتخابات برشان می‌دارد این است که باید به همین شیوه‌ی مدنی مبارزه کرد و قدم به قدم، ولو بسیار آهسته، دوباره به صحنه برگشت. این سناریو بیشتر شبیه به همان کاری است که گروه مقابل‌شان در یک دهه‌ی گذشته انجام داد با این فرق که آن گروه از امکانات و حمایت‌های (تشکیلاتی و حکومتی) بیشتری برخوردار بود. این سناریو شاید در دراز مدت جواب بدهد شاید هم ندهد. هیچ قطعیتی در آن نیست.

یک راه دیگر البته راه تحریمی‌هاست. خلاصه‌ی این راه این است که تیم اصلاح‌طلبان کلاً از میدان بیرون بروند. تیم مقابل کسی را در برابر خود نخواهد داشت که به او گل بزند. دروازه خالی است. دروازه‌بان ندارد. بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ خطایی می‌تواند گل بزند. داور هم مجبور نیست به سود کسی جز همین‌ها سوت بکشد. اما این سناریو، سناریوی خنده‌داری هم هست. چرا؟ چون فرض کنیم گروه تحریمی مدعی باشد که محافظه‌کاران توانایی حکومت خوب را ندارند. فرض کنیم نوع عدالت و آزادی آن‌ها، عدالت و آزادی محدود و به سود آرمان‌های ایدئولوژیک خودشان باشد (مگر عدالت و آزادی دیگران در راستای آرمان‌های کس دیگری است؟). فرض کنیم (که فرض چندان غلطی هم نیست) که این گروه بیشتر با منافع حزبی و سیاسی خودش اهمیت می‌دهد تا حقوق شهروندان ایرانی و خواسته‌های انسانیِ آن‌ها. در این وضعیت معلوم است که شما هیچ وقت نخواهید فهمید این گروه خوب هستند یا بد. وقتی هیچ بدیلی در برابرشان نباشد، وقتی هیچ حریفی برای مقایسه وجود نداشته باشد، این‌ها می‌شوند یکه‌تاز میدان. می‌شود انتخابات بی‌رقیب. اما مگر قرار است در بازی سیاست ما فقط دنبال این باشیم که آبروی کسی را ببریم یا بزنیم طرف را با خاک یکسان کنیم؟ من فکر نمی‌کنم بشود با خالی کردن میدان کسی به آرمان خودش برسد.

اما خلاصه‌ی همه‌ی این رخدادها و جمع‌بندی همه‌ی این‌ها می‌شود این: سیاست – و انتخابات – یک بازی است. می‌خواهی برنده شوی، باید هم بازیکن ماهر و قدرت‌مند و زیرکی باشی و هم بدانی چطور بعضی‌ها را دور بزنی یا چطور با بعضی‌ها معامله کنی. اصل طلایی سیاست، سازش است (بله، همین سازش بد و منفور و زشت). متأسفانه یکی از خلل‌های بزرگ اصلاح‌طلبان این شده است که بازیکن خوبی که راه و رسم بازی را خوب بداند و خوب سیاست‌ورزی کند ندارد یا اگر هم دارد همه پشتیبانِ او نیستند. راه موفقیت اصلاح‌طلبان در ایران نزدیک‌تر شده به طیف میانه‌روی اصلاح‌طلبان و روحانیون و پرهیز از بزرگ کردن مسایل جنجالی است.

امروز به آخرین مرحله‌ی بازی انتخابات شوراها رسیده‌ایم. فردا مشخص می‌شود برنده‌ی بازی کی‌ست و چطور بازی کرده است. اصلاح‌طلبان عزیز! اگر دوباره (برای چندمین بار) باختید، خوب حواس‌تان را جمع کنید. بازی کردن یاد بگیرید تا دنبال راه‌حل‌های مأیوسانه و عصبانی نگردید.

پ.ن. این مطلب مهدی هم خواندنی است: «راهی که از صندوق رأی نمی‌گذرد» ولی من نفهمیدم بدیلی که مهدی عرضه می‌کند چی‌ست؟ راه ایرانی، راهی که مردم ایران شناخته‌اند کدام است؟

بایگانی