دوست نداشتم مهدی به جای پاسخ صریح و روشن به نوشتهی من – یا اذعان به خطایی که احتمالاً کرده است – کل ماجرا را دور بزند – با بزرگنمایی خطایی که من کرده بودم – و بر خلاف مدعایاش از بحث تن بزند. ولی خوب زده است. شواهدش هم اینهاست که نوشته است: مهدی برای اینکه سخناش پشتوانهی محکمتری داشته باشد از نیکفر و سروش سخنانی را نقل کرده که نه تنها موضعِ مرا در کلیت سخنام تضعیف نمیکند بلکه مشکل نظری مهدی را آشکارتر میکند.
آری مهدی به درستی از نیکفر نقل کرده است که نقد خوب، نقد منصفانه است. ولی بحث ما بر سر خوب و بد بودن نقد نیست. بحث من بر سرِ نفس نقد است. نقد میتواند ملایم باشد و منصفانه و میتواند خشن باشد و بیرحمانه. آنچه نقد را از اعتبار ساقط میکند، سست بودن مبانی استدلالی آن است. نیکفر هم نگفته بود، نقدِ خشن از اعتبار صادق است. حرف او این بود که چنین نقدی منصفانه نیست و بس.
باز مهدی سخن سروش را به یادِ من میآورد که نباید بگویم دانشاش را از کجا آورده است. باز هم راست میگوید. من هیچ وقت نگفتم دانشاش را مهدی از کجا آورده است. من گفتم چرا اینها که نقل کرده است ضعیف است و مفیدِ مدعا نیست. مهدی سخنِ مرا بد میفهمد که از دانشِ ادبی او یاد کردهام (شاید به یاد مهدی خلجی افتاده است و نوعِ ایرادهایی که او میگرفت). اما من نوشته بودم مهدی آن اندازه که در ادب پهلوانی دقت به خرج داده است در این نوشتهها دقت به خرج نداده. مهدی میتوانست حتی دربارهی معماری هم به همان دقت و انصاف چیز بنویسد که در ادب پهلوانی نوشته است، حتی با همین دانشِ ادبی و بسی دانشهای دیگر که دارد. آری، مردم فقط در همان که در مدرسه درس خوانده است خلاصه نمیشود. اما مهدی در مقام مردمِ عادی و عامی سخن نمیگوید. مهدی از موضع معرفتی سخن میگوید. مهدی تئوری میپردازد. کسی که از معرفت سخن میگوید و تئوری – آن هم تئوریهای بزرگ – میپردازد لاجرم باید مراقبتر باشد و هنگامی که بر او خرده گرفتند – چه به ملایمت چه به درشتی – به نقد پاسخ بگوید نه به درشتی یا ملایمت نقد. به طور خلاصه، من طعنه بر دانش مهدی نزدهام. مگر بیخردم که در دانش کسی طعنه بزنم؟ من بر آنچه مهدی ندیده است خرده میگیرم. من بر آنچه مهدی بیمحابا در آن قلم میزند خروش بر آوردهام. من به آن چیزی معترضام که مهدی مدعی است همهی جوانباش را سنجیده است، اما به باور من نسنجیده است.
سخنانی را که مهدی از نیکفر و سروش – که هر دو سخت برای من در خور احتراماند – نقل کرده است، وافی به مقصود نیستند. مهدی اگر سخنی باید نقل میکرد، لاجرم سخن بزرگان اخلاق و عرفان را باید نقل میکرد. حداکثر باید میگفت در دوستی چنین به درشتی گریبان نمیگیرند! پس من اگر سخت گریبان مهدی را گرفتهام اکنون رها میکنم. اما خِرَد گریبان استدلال مهدی را رها نخواهد کرد. مهدی جان! برای اینکه یک بار برای همیشه هم که شده سلطان عقل را بر مسند سزاوار خودش بنشانی، از حاشیه رفتنها بپرهیز. بی تردید باور داری که به مغز نوشتهی من پاسخ گفتهای. اما اگر اندکی تردید داری که به جای پاسخ عقلی به پرسشهای تئوریک من – که دست بر قضا صرفاً متوقف بر اولیات نبودند – پاسخی عاطفی نوشتهای، درنگ نکن. اهل قلمی و خوب میدانی چگونه بنویسی: « . . . که آفتهاست در تأخیر، طالب را زیان دارد»!
مطلب مرتبطی یافت نشد.