بی همگان به سر شود . . . بدون دولت دنیا میتوان زیست. با تهیدستی میشود سر کرد. بدونِ تو اما زیستن ذوقی ندارد. زندگی به باد هوا میماند بی تو. بی تو زندگی سرد است و بیروح، باغی خزان زده است که امید هیچ رویشی در آن نیست. دریغ که تو اینها را نمیفهمی و نمیدانی!
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدرِ مرد!
میخواهی بدانی چه میکشم؟ گوش کن: مرا عاشقی شیدا تو کردی . . .
مطلب مرتبطی یافت نشد.