مهدی در سیبستان پاسخی مشبع به نقدِ من داده است که جای خرسندی است. خیلی خوب است که هنوز باغِ سیبِ مهدی دارد نفس میکشد و زیر سایهی ساختمانهای مدرن – و بعضاً رسانهای و رادیویی – فراموشاش نکرده است!
مهدی یکی دو نکته را خیلی خوب توضیح داده است که باید قدرشناساش بود. اما همچنان از پرداختن به بعضی نکات اصلی که قلبِ سخن من بود، باز مانده است. اینها را بیشتر توضیح میدهم تا شاید اگر مهدی دوست داشت بعداً به آن بپردازد (اگر هم نداشت و فکر میکند ما کماکان نمیفهمیم که فبها!).
نخست اینکه بحث من اصلاً این نبود که باید مرتب در تعریفها و اولیات دست و پا بزنیم، آن قدر که از بحث اصلی باز بمانیم. من میگویم چرا دوستِ من تعریفها را بد ارایه میکند؟ چرا مفاهیم را خلط میکند؟ چرا وقتی میتواند نوشتهای شستهرفته و بدون حشو و زوائد بنویسد، از همان اول بدون حاشیه رفتن چرا مطلباش را دقیق نمینویسد تا بعداً بر چسب «عدم تفاهم» به مخاطب و منتقدش نزند؟
من کجا ادعا کرده بودم که: «مگر آرشیتکت و مهندس و معمار هم روشنفکر می شوند؟» که حالا مهدی میگوید بدیهی است که اینها روشنفکرند (نه حتی بدیهی است که اینها میتوانند روشنفکر باشند)؟ جملهی مرا ببینید: «از دیدِ او کسوت «روشنفکری» زیبنده چه کسانی است که حال او این ردا را بر دوش «آرشیتکتها» میاندازد؟ دقت کنید. نمیگویم آرشیتکت نمیتواند روشنفکر باشد یا روشنفکر هرگز آرشیتکت نمیشود. نخیر. حرف من این است: این همانی بر قرار کردن، برهان میطلبد و تقریر روشن و استدلال متقن.» اما باز خوب است که مهدی ناگزیر تعریفی از روشنفکری را خیلی صریح ارایه داده است: «به نظر من مساله بسادگی این است که روشنفکر کسی است که با شهری شدن سر و کار دارد و به گسترش و تحکیم فرهنگ شهری می پردازد چه در دینداری چه در معماری. کسی که قرائتی شهری از دین می دهد روشنفکر است و کسی که معماری شهری را بنا می نهد و گسترش می بخشد هم روشنفکر است.» به این میگویند توضیح مناسب. حالا مهدی میماند و نقد صریح و جدی کسانی که در این تعریف او از روشنفکری بحث دارند که این البته بحثِ من نیست عجالتاً.
مهدی، در پاسخ به پرسش من – که در متن جملهای طولانیتر بوده – میگوید: «درست بودن یا نبودن ربط مستقیمی به تایید ادعا از سوی مطالعه شونده ندارد». برادر من! البته که درست بودن یا درست نبودن ادعای تو میتواند ربط مستقیم به تأیید ادعا از سوی مطالعه شونده داشته باشد. شرایطش را باید دید. ما از سیاست که حرف نمیزنیم که شما بیایید بگویید مثلاً فلان حکومت حقوق بشر را رعایت نمیکند و خودِ آن حکومت منکر آن باشد. چرا بحثهای فرامتنی را با این بحث روشن خلط میکنی، برادر من؟ معماری چیزی است که بدایت و نهایتاش روشن است. دربارهی آن حرف زیاد زده شده و کتاب هم فراوان نوشتهاند. معماری که سیاست نیست. وقتی معماری به شما بگوید شما درکی از نورپردازی یا نسبت ابعاد فلان ساختمان نداری، روشن است که نداری. وقتی یک ریاضیدان به من و شما بگوید سطح زیر فلان منحنی با این فرمول به دست میآید و بس و مقدارش فقط یکی است، نمیتوانی ادعا کنی که من با فرمول دیگری مقدار دیگری به دست آوردهام! پس به جای آوردن جملهای کلی مانند این در پاسخ من بهتر است به روشنی مصداقی ارایه کنی که نشان بدهد منطق اشکالی که بر تو گرفتهام مخدوش است.
در یک بند هم مهدی مصرانه چیزی را که من قبلاً پس گرفتهام – دربارهی نشانهشناسی – دوباره به من نسبت داده است. برای خودش هم نوشتم که این رفتار منصفانهای نیست. مگر مهدی بخواهد به هر راه ممکن بیسوادی مرا به رخِ من بکشد، و گر نه هیچ دلیلی ندارد مطلبی را که مشخصاً خط زدهام و در ذیل مطلب دو لینک تکمیلی برایاش افزودهام دوباره نقل کند (حتی پس از اینکه کامنت مربوط مرا در ذیل نوشتهاش قبلاً منتشر کرده است).
اما با شور و احساس حرف زدن لزوماً بد نیست (و مشخصاً «مزخرف» هم نیست – من نگفته بودم مزخرف گفتهای). جایی حرف پر شور و احساس ایراد دارد که نتوان پشتوانهی استدلالی محکمی یا قابل قبولی برای آن عرضه کرد. پس با ادای احترام به مهدی و امین، باز هم حرفاش پذیرفتنی نیست. «پیغمبر لاکتاب» یعنی چه؟ اینها که مهدی از آنها سخن میگوید چه پیامبری برای ما انسانهای مدرن کردهاند که دیگران نکردهاند؟ که سیاستمداران، ادیبان، فیلسوفان، دانشمندان علوم اجتماعی و حتی فقیهان نکردهاند که مهدی با این قاطعیت معماران را – قاعدتاً این بار دیگر مراد مهدی دقیقاً «معمار» و «آرشیتکت» به معنای مشخص کلمه است – سرآمد همهی روشنفکران میشمارد؟
مهدی توصیف و معنای روشنی از شهری شدن عرضه کرده است. این بند نوشتهی مهدی خیلی خوب است. کاش همان اول این را نوشته بود – این که به نظر او خیلی بدیهی میآید و فکر میکند همهی علما و درسخواندهها باید خودشان این را بفهمند.
اما باز مهدی، دو مطلب بعدی مرا نخوانده، اصرار میکند که من در الفاظ میپیچم. گمان میکنم پافشاری بیشتر من بر سر به کار بردن درست کلمات برای مهدی سود و حاصلی ندارد. اما از نوشتهی خودِ مهدی مثال میآوردم تا بفهمد چرا گفتهام کلمات را بیدقت به کار میبرد: «آنها پیغمبران لاکتاب اند یعنی در مقایسه با دیگر روشنفکران، یا همان روشنفکر به معنی معمول کلمه، با کلمه کار ندارند با سنگ و آجر و تیرآهن و بتون و سازه کار دارند». بپرسید از آنها که معماری خواندهاند و تحصیلات عالیه در معماری دارند که آنها که با «سنگ و آجر و تیرآهن و بتون و سازه» کار دارند، بیشتر معماران هستند یا بسازبفروشها و بناها؟ دقت کنید این جملات را مهدی جامی نوشته است که خود ادیب است. مهدی جامی همان نویسندهی «ادب پهلوانی» است. چه اتفاقی در نوشتن و اندیشیدن مهدی جامی از زمان تألیف «ادب پهلوانی» تا به حال رخ داده است که ناگهان بعضی جملات خالی از دقت میشوند؟ به گمان من یک دلیلاش این است که مهدی پا از حوزهی تخصص خودش بیرون مینهد یا حداقل اندکی تواضع را محض احتیاط چاشنی کارش نمیکند. بگذارید جملهای دیگر را نقل کنم که به خوبی نشان میدهد تا چه اندازه مرزهای معماری به معنای شهرسازی روشنفکر و بنا و بساز بفروش و مهندس عمران در ذهن مهدی آشفته و در هم ریخته است: «کسی که طرح می زند و نظارت می کند می تواند روشنفکر باشد اما کسی که سفارش می دهد می تواند فقط بساز-و-بفروش باشد. کاسبی که از مدرنیت چیزی نمی داند و مثلا از مقاوم سازی تن می زند. می خواهد به هر قیمت که شده کار را ارزان تمام کند و گران بفروشد. در قبال کارش مسئول نیست. اما معماری که برای مدرن سازی شهر اندیشه می کند و رویهمرفته اندیشه جامع دارد و به پیوندهای انسان و محیط در کار خود توجه دارد حتما روشنفکر است.». دعوت میکنم از تمام دوستانی که معمارند یا مهندس عمران یا مهندس ناظر ساخت یا طراح داخلی تا چند جملهای بنویسند و بگویند اینها چه معنایی میدهد و اصولاً چه برداشتهای غلطی از بساز بفروش و کاسبکار و معمار در این جملات وجود دارند. همین یک جملهی مهدی برای اثبات مدعای قبلی من کفایت است. در ذهن مهدی هنوز این مفاهیم مشوش و مبهم هستند و خلط بیاندازهای در آنها صورت گرفته است.
مهدی خودش به روشنی میفهمد مرادش از روشنفکری مورد نظرش چیست و این خوب است. اما ناگهان عناصر و مفاهیمی را در نوشتهاش به خدمت میگیرد که کل بنای بحث او را سست میکند. مهدی اگر کمی در گسترش دادن بیحساب افقهای نظریاش – به نام پرطمطراق مفهومسازی و فرهنگسازی – درنگ کند و با احتیاط بیشتری سخن بگوید به چنین تکلفاتی نمیافتد.
با تمام اینها چیزی که من از نوشتهی تازهی مهدی تلویحاً میفهمم این است که این بار شأن و شخصیت مستقل و مشخصی برای «معمار» قایل شده است. این قدم مثبتی است. کاش همهی نقدها چنین نتیجهای بدهد. و امیدوارم مهدی بار دیگر که در این نوشته و نوشتههای قبلی نظر میکند، خودش هم عزم تفاهم داشته باشد و تنها ما را متهم به کجفهمی نکند! ما که با هم دعوا نداریم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.