خیلی خلاصه بگویم. اسد ماجرا را خیلی شلوغ کرده است و چوبی بلند کرده است و همه را از یک کنار با همان چوب زده است. فرض کنید من اصلاً مسلمان نبودم و آن حرفها را دربارهی پاپ زده بودم. آیا باز هم حرفهای اسد منطقی بود؟ سئوال این است که آیا ممکن است آدم مسلمان نباشد و باز هم همان ایرادها را را از پاپ بگیرد؟ بله ممکن است. میگویید نه؟ بفرمایید تلویزیون بیبیسی را نگاه کنید و آدمهای مسیحی (پروتستان البته) و غیرمسلمانی را ببینید که دقیقاً همین ایرادهایی را که من به پاپ میگیرم از او میگیرند. میگویید چرا میگویم پاپ «وقاحت» به خرج داده؟ خوب. شاید اندکی تند رفته باشم. الآن که فکر میکنم، میبینم اگر پاپ آن سخنان را گفته است – هر چقدر هم زشت باشد – من اگر مثل او سخن بگویم از او بدترم. ولی نکته اینجاست: پاپ خودش سخنانی را گفته است و حاضر نیست به خاطر آنها عذرخواهی کند. میگوید به خاطر اینکه شماها حرف مرا بد فهمیدید من معذرت میخواهم. مثل این است که من به شما فحش بدهم، فحش ناموسی هم بدهم، بعد بگویم معذرت میخواهم که شما حرف مرا بد فهمیدید! مقصودم شما نبودید! پاپ حتی یک بار در تمام عذرخواهیهایاش نگفته است که آنچه من دربارهی محمد بن عبدالله نقل کردهام ایراد دارد، دقیق نیست یا مثلاً این حرف است که باعث رنجش مسلمانان شده است. پاپ حاضر نیست از این حرف کوتاه بیاید. شاید همین امروز و فردا البته بگوید این هم اشتباه بوده است.
حالا بحث کجاست؟ بحث بر سر این است که من دارم به «منطق» حرفهای پاپ ایراد میگیرم (گرفتم اصلاً من لاییک باشم یا مسلمان دو آتشه). اسد جان! تو اگر نقد میکنی (یا حتی داغ میکنی)، بیا و به منطق حرف من خدشه وارد کن، نه اینکه بحث را از بیخ چپو کنی و کافه را شلوغ کنی. چرا آخر این همه روانکاوی؟ چه ضرورتی دارد برای اینکه من اصالت و سلامت استدلال و منطقام را نشان بدهم، حتماً حکومت جمهوری اسلامی را هم محکوم کنم تا حرفام درست باشد؟ مثل این است که شما بیایید به یک نفر فیزیکدان بگویید تو اگر مثلاً میخواهی فلان قانون نیوتن یا گالیله را ثابت کرده باشی و ما اینها را بپذیریم، باید اول به تمام دستگاه کلیسای واتیکان پدرسوخته و همهی پاپها فحش بدهی و همهشان را محکوم کنی، تا ما بپذیریم که حرف گالیله و کپرنیک و نیوتن درست است! اسد جان! تو را به خدا خودت چند بار دیگر نوشتهات را بخوان!
من از مسلمان بودنام شرمسار نیستم. حتی اگر به خاطر نفس مسلمانیام – و نه حتی ایراد عقلی – بر پاپ خرده گرفته بودم، باز هم جای شرمی نداشت. تو که به این سادگی مرا متهم میکنی، حتماً بایگانی وبلاگ مرا خواندهای. حتماً مواضع دینی مرا میدانی. حتماً گفتوگوهای مرا با استشهادیون دیدهای. حتماً میدانی که چه اندازه از خشونت به نام دین بیزارم و عمیقاً بر این اعتقادم که تروریزم، حاصل به گروگان رفتن «ظاهر شریعت» در دست ظاهریانی است که با روح دین بیگانهاند و هزار و یک بیماری روحی و روانی دارند. اما حتماً این را هم میدانی که من قبول ندارم که از دین اسلام – یا اصولاً هر دینی – شرارت و پلیدی میزاید. اگر اینها را نوشتهای که من نه حرف پاپ، بلکه حتی حرف آن امپراتور بیزانسی را به طیب خاطر و بدون اعتراض بپذیرم و بگویم ببخشید که ما نسل اندر نسل اهل خشونت بودیم و فقط شما گل و بلبل آفرینشاید و هرگز دستتان به خون هیچ کس آلوده نشده است، من شرمندهام. من هرگز زیر بار چنین حماقتی نمیروم. اگر فردا مثلاً «طلبههای قم» بگویند آدم کشتن بد است، شما فقط برای اینکه با آنها مخالفت کرده باشید، میروید آدم میکشید؟!
چرا میگویم پاپ از معنویت و پیام مسیح دور میشود؟ به خاطر اینکه کار پاپ با اخلاقی که مسیح تعلیم میدهد سازگاری ندارد. من این را فقط به پاپ نمیگویم. هر کسی که به نام اسلام، به نام پیامبر دست به خشونت و قتل بزند و حکم تکفیر و ارتداد خلق الله را صادر کند، با روح تعالیم محمد هم بیگانه است. چه آن آدم پاپ باشد یا هر رهبر دینی در هر نقطهی دیگری از دنیا. فراموش نکنیم که از دید یک مسلمان، آخرین کسی که تمام سخن و عملاش سند و حجت بود، محمد بود. پیامبر اسلام هزار و چهار صد سال است که در میان ما زندگی نمیکند. پس هیچ کس از انتقاد مصونیت ندارد، هیچ کس. «یقهی پاپهای مسلمان» را هم زیاد گرفتهایم و هزینهها هم برای آن دادهایم. نه تنها امروز و در این قرن حاضر. خاطرت نمیآید اسد جان؟ نکند یادت رفته است و تاریخ نمیخوانی؟ فکر میکنی حلاج و سهروردی و عین القضات همدانی و حسنک وزیر و ملا صدرای شیرازی و ابن سینا، چرا مطرود بودند یا بر سر دار رفتند یا سوزانده شدند؟ چون «یقهی همین پاپهای مسلمان» را گرفته بودند. نه برادر جان! قضیه به آن شلوغی که شما و رسانهها تصویر میکنید نیست. خلاصهی حرف من این است: بله، تمام آن خشونتها به نام دین اسلام محکوم است و بدون هیچ شکی باید آنها را تقبیح کرد و میکنیم. اما، رسانههای ما متعادل و عادلانه نیستند. این خشونتها از ذات دین نیست. این خشونتها از «انسان» صادر میشوند. مگر کمونیستهای مرحوم، مگر استالین پدر آمرزیده، مسلمان بودند با آن همه آدمکشی؟ مگر هیتلر مسلمان بود؟ مگر موسولینی مسلمان بود؟ مگر میلوشویچ مسلمان بود؟ مگر پینوشه مسلمان بود؟ (خوب است خودت هم در نوشتهات همین مثالها را آوردهای). آری، بین آدمکشها مسلمان هم هست. اما به اعتبار انسان بودنشان است، نه به اعتبار ذاتِ باور دینی. با نهایت شرمندگی من شدیداً با شما مخالفم در این زمینه و هزار و یک توضیح و استدلال تاریخی و کلامی هم میتوان برای اینها اقامه کرد. دین من این است و به همین دین هم عمل میکنم تا زنده هستم:
بکنم آنچه بدانم که در او خیر است
نکنم آنچه بدانم که نمیدانم
حق هر کس به کمآزاری بگزارم
که مسلمانی این است و مسلمان
مطالب مرتبط: این هم مقالهای محققانه از خسرو ناقد در این زمینه: «دیدگاههای پاپ و پیشینهی تعامل و تقابل با اسلام»
پ. ن. الآن که حدود دو ساعت گذشته است، میبینم که اسد بخش نظرها را باز کرده است. پس اصلاح میکنم. نظرهای اسد باز است.
«اسد جان،
این بخش نظرها را اگر زودتر باز کرده بودی، توضیح مختصری میدادم تا کار به یادداشت وبلاگی طولانی نکشد. آن همه اسم که بردی هیچ ربطی به من ندارد و البته در جای خود من و شاید هزاران نفر دیگر منتقد آن رفتارها هستیم. با اینحال دلیل نمیشود خلل منطقی سخنان یک رهبر دینی را نادیده بگیری و بیخیال از کنارش رد شوی. مثالها در این زمینه بسیار بسیار زیاد است، چه در جهان اسلام و چه در ادیان دیگر.
نود و نه درصد آن «شما»هایی که در نوشتهات آوردهای، نه سازگاری فکری با من دارند و نه مورد تأیید من هستند. من این را میپذیرم که جهان اسلام بحران دارد. مسلمانها عیب و ایرادهای رفتاری زیادی دارند. اما یکجانبه به قاضی نباید رفت. اگر قرار است بحث محققانه و عالمانه بکنیم، جایاش دانشگاه است. متأسفانه بحثهایی که در دانشگاهها و محافل علمی شرق و غرب، حتی در آمریکا و انگلیس میشود، این همه جمعبندی و مطلقنگری را که تو در نوشتهای داری، تأیید و تصویب نمیکنند.
فکر میکنم رسانههای تندروی شرقی و غربی خیلی بهتر و پرشورتر از تو مغز حرفشان را گفتهاند. اینها که تو نوشتی تفاوت چندان زیادی با مدعیات کسانی که با نفس دین مخالفت دارند، ندارد؛ مگر اینکه بتوانی روشن کنی دقیقاً منظورت چیست؟
البته که من به مطلقنگری و سیاه و سفید دیدن قضایا باور ندارم، علیالخصوص که دربارهی دین باشد. راست میگویی. اگر کوتاهی کنیم «تاریخ» ما را نخواهد بخشید (انگار تا به امروز تاریخ اهل بخشش یا قساوت بوده است؛ تاریخ بینوایی که به میل و خواهش قدرت و زر و زور در هر زمانی نوشته شده است!). اگر من واکنش نشان ندهم و از سویی آن برداشت افراطی و سیاسی از دین را رد نکنم و از سوی دیگر این تصویرهای کژ و کوژ با منطقهای سست را نقد نکنم، نه تنها تاریخ بلکه مهمتر از آن «عقلانیت» مرا نخواهد بخشید. و گمان نمیکنم تاریخ و عقل با تو هم معاملهای متفاوت داشته باشند.
تنها از جهت ادامهی گفتوگو این را نوشتم که بدانی با حسن نیت به کل بحث نگاه میکنم و من دیالوگ را تعطیل نمیکنم. کاش پاپ هم مینشست و دربارهی حرفهایاش با مردم حرف میزد و نشان میداد کجا قصور کرده است و کجا تند رفته است. اما خودت میدانی که نظام و نهاد مذهبی و دینی به پاپ چنین اجازهای نمیدهد، مگر اینکه معجزهای رخ دهد.»
افزودهی پنجشنبه ۳۰ شهریور، ساعت ۱۴:۴۲
دیدم اسد یادداشتِ تازهتری نوشته است و کل بحث را بیاهمیت خوانده و تا توانسته است انواع اتهامات را به من چسبانده. برایاش دو نظر نوشتم که تا به حال منتشر نشده است. برای آنها که از صفحهی اسد به اینجا میآیند اینجا میآورمشان. شاید تا آن وقت در وبلاگ اسد منتشر شده باشند.
«اسد جان،
نمیخواهم این بحث وبلاگی را دیگر ادامه دهم. ممنونام از این همه نوازشی که کردهای. راستش فکر میکنم دلیل عصبانیتات بیشتر به عنوان مطلب من برمیگردد (چون یک پارگراف مفصل برایاش نوشتهای و کلی هم برایاش توضیح دادهای). یک بار هم نوشته بودم که هیچ قصدی در انتخاب آن عنوان نداشتم و شاید شتابزده بوده است. به خاطر این شدیداً عذرخواهم.
اما یادداشت من جدای آن عنواناش چه خشمی در خود داشت؟ خودت یادداشتات را بخوان و ببین خشمِ من بیشتر بود یا خشمِ تو؟ به هر تقدیر، من خطوط اصلی نظرم را گفتهام و منِ تنها هم نگفتهام. بسیار کسانِ اندیشمند و سیاستمدار و روشنفکر غیر مسلمان که هیچ نسبتی هم با حسین شریعتمداری ندارند، چنین گفتهاند و نوشتهاند. بد نیست روزنامههای سرزمینهای مدافع آزادی بیان را بخوانی و تلویزیونهایشان را هم ببینی.
به هر تقدیر، نمیخواهم وارد بحث دو نفره بشوم. بهتر است آرام و ساکت کار خودم را بکنم و نظرم را بنویسم. سخنرانی پاپ را ترجمه میکنم و خطاهای فاحشاش را نشان میدهم. پیشینهی عملی و اعتقادی پاپ را هم عالم و آدم میدانند. اما تو خودت میتوانی کلاهات را قاضی کنی و منصفانه از خودت بپرسی که این هم یقهی داریوش را گرفتن برای آزادی بیان بود تنها؟! چرا وقتی با خودِ یک دین و مشخصاً دین اسلام مشکل داریم و میخواهیم با آن تسویه حساب کنیم، سرپوش آزادی بیان روی آن میگذاریم؟ برادر من! آدم خیلی راحت میگویم من از این دین بدم میآید. دم پاپ گرم که اینجوری گفته است و من هم با او موافقم. همین.
نباید توقع داشته باشی وقتی تو مرتب از نوشتهی من نقل قول میکنی و مدام به من ارجاع میدهی و تمام تروریستهای مسلمان را غیرمستقیم همردیف و همپیالهی من میشماری و مرا فقط به خاطر درشتی کردن با پاپ پاسخگوی تمام جنایات بشریت میدانی، من هم پاسخات را بگویم. عجیب است که بعد من متهم میشوم به واکنش خشمآلود. این است میزان مدارا و تحمل ملت متعقد به آزادی بیان و دموکراسی؟ خوب تو معتقدی که آدم مسلمان و متدین باور به آزادی بیان ندارد و اهل خشونت است و پیشفرضات هم این است که من هم مسلمانام، هم متشرع، هم تروریست، هم مخالف آزادی بیان و هم شبیه حسین شریعتمداری! اینها را تو نوشتهای نه من! انصاف بده که تو خشمآلود نوشتهای و درشت یا من؟ من بر پاپ خرده گرفته بودم چنانکه هزاران نفر خرده گرفتهاند. اما تو بر من خرده گرفتهای. انگار هیچ کس دیگر در عالم نبوده که یقهاش را بگیری. آن وقت انتظار داری بگویم دستات درد نکن اسد جان و دم فرو بکشم؟! این است میزان باور و عملات به «آزادی بیان»؟ خوب برادر من اگر تو به آزادی بیان باور داری. اگر تو معتقدی کاریکاتوریست دانمارکی میتواند آن کاریکاتورها را از محمد بکشد و پاپ آن حرفها را بزند، چرا نباید توقع داشته باشی من دربارهی تو بسیار بسیار درشتتر از اینها بنویسم؟ تو چه فرقی با بقیه داری؟ خونات رنگینتر از آنهاست؟ این است میزان پایبندیات به دموکراسی؟
واژههای رکیک را تو در نوشتهات آوردهای یا من؟
آخر ماجرا هم میگویی پیرمرد بیچاره چرا باید عذرخواهی کند؟ اگر این پیرمرد یه آخوند مسلمان بود و حرف مشابهی زده بود، باز هم همین موضع را داشتی؟ این معیارهای دوگانه را چگونه با وجدان عقلگرایات توجیه میکنی؟ گرفتم به من و خوانندگانات دروغ گفتی، به خودت هم حاضری دروغ بگویی؟ نه برادر من! پاپ اگر خطا کند، باید پای خطایاش بایستد. آخوند مسلمان هم اگر خطا کرد، باید پای خطایاش بایستد و عذرخواهش باشد. تو و من هم اگر خطا کنیم باید پاسخگوی خطای خود باشیم. اما با این دو نوشتهات به طور قطع این را ثابت کردهای که برای تو «آزادی بیان» برای مسلمان و غیر مسلمان فرق دارد. بعضیها بیشتر حق استفاده از آزادی بیان را دارند!
تو حتی اجازه ندادی من بحث منطقی و آکادمیک را هم با پاپ ادامه دهم. حتی به خودت زحمت ندادی در نشریات انگلیسی زبان و غیر ایرانی انتقادهایی را که از پاپ شده بخوانی و بدانی که غیر مسلمانها (و مخصوصاً پروتستانها) چه درشتیها که به پاپ نکردهاند. آن وقت اعتراض من به پاپ چشمات را میگیرد و باعث آزارت میشود دقیقاً به این دلیل که من به محمد بن عبدالله ارادت میورزم. مهم نیست که ارادتات در ساختار استدلالام هویدا باشد یا نه.
به هر حال:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامهی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب «درویش» و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
امیدوارم این بحث «وبلاگی» خاتمه پیدا کند و بتوانیم بدون جار و جنجال احساس و اتهام زدنهای بیاساس، بنشینیم دو کلمه حرف حساب بزنیم.»
این هم یادداشت دوم:
«اسد جان،
این را یادم رفته بود برایات اضافه کنم که هیچ کدام از متنهای مرا به دقت نخوانده بودی و انصافاً آنکه در پی ایراد گرفتن بود و بر خلاف مدعای خودت اصلاً به روح آزادی بیان کاری نداشت تو بودی. یک بار دیگر همین جملهی مرا بخوان و ببین تو چگونه مثلهاش کردهای و چه از آن نقل کردهای:
«من نمیتوانم باور کنم که پاپ اهل معنویت باشد، به پیام «مسیح»، چنان که خود مسیحیان میگویند باور داشته باشد و چهرهای هولناک از «محمد» ترسیم کند.»
تو به سادگی جملهی آخر بعد از «و» را حذف کردهای در حالی که خواندن کل جمله معنایی را که تو به من نسبت دادهای کاملاً عوض میکند. این یک نمونه را محض این نوشتم که بدانی، و خوانندگانی که به آنها احترام میگذاری و دوست نداری وقتشان را به خاطر خواندن این بحثهای «بیاهمیت» هدر بدهی آگاهتر باشند که چگونه نقل قول میکنی.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.