گفتم:«صوفیان این همه زور زدهاند و باده را تأویلهای عجیب و غریب کردهاند. فکر نمیکنی همه جا این بادهی حافظی، آن بادهی آسمانی نیست؟ فکر نمیکنی این باده آن قدرها هم رمزپذیر نیست؟»
گفت: «شاید. بعید نیست خیلی جاها مرادش از باده، همین بادهی زمینی باشد. اما فراموش نکن که همین باده هم اکسیر شگفتی است، البته برای آنکه اهلاش باشد و نافرهیخته نباشد. اگر چشم رازبین یافتی و توانستی این اشارات را بخوانی، آن وقت نه از مظروف، بلکه از خود ظرف هم میتوانی هزار و یک رمز دریابی! یعنی وقتی این چشم را پیدا کردی، دیگر از می و جام هم مستغنی میشوی. آن وقت از در و دیوار هم میشود چیز فهمید. همه جا میشود آیینهی اسرار! چشمم میخواهد:
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جامِ جم از نقش خاک ره دانست»
مطلب مرتبطی یافت نشد.