این مطلب بخش نخست، از سه بخش ترجمهی مقالهی جان کین دربارهی دموکراسی، در دایره المعارف اینکارتای مایکروسافت است. به زودی دو بخش دیگر مقاله را هم ترجمه میکنم و به وبلاگ خواهم افزود. بخش نخست را مدتها پیش ترجمه کرده بودم و روی کامپیوترم خاک میخورد!
ریشهها
دموکراسی در معنای متعارف به نوعی از نظام سیاسی اشاره دارد که در آن مردم یا نمایندگانشان قانوناً بر خویش حکمرانی میکنند، نه اینکه مثلاً تحت حاکمیت یک دیکتاتوری نظامی، یک حزب تمامیتخواه یا یک پادشاه باشند. در دهههای اخیر، دموکراسی به این معنا از محبوبیت و اقبال بیسابقهای برخوردار شده است. دموکراسی تبدیل به یکی از آن واژههای انگلیسی شده است که – در کنار کلماتی مثل کامپیوتر و اوکی – برای میلیونها انسان در سراسر جهان آشنا است. بعضی از ناظران از پیروزی جهانگیر دموکراسی سخن میگویند یا مدعی هستند که دموکراسی اکنون خیری جهانشمول است. با این حال معنای این کلمه و اینکه آیا و چرا باید دموکراسی را بر سایر رقیبهایاش ترجیح داد هنوز محل بحث است. در باب اینکه آیا دموکراسیهای موجود مانند ایالات متحدهی آمریکا یا بریتانیا یا هند یا آرژانتین در برآورده ساختن آرمانهای دموکراتیکشان موفق بودهاند اختلاف نظر هست. رایجترین اختلاف نظر میان طرفداران دموکراسی «مشارکتی» یا «مستقیم»، به معنای مشارکت تمام شهروندان در تصمیمگیریهایی که بر زندگیشان اثر میگذارد، مثلاً از طریق رأی دادن و پذیرش حکم اکثریت است و طرفداران دموکراسی «غیر مستقیم» یا «نمایندهای»، که شیوهای از حکمرانی است که در آن مردم نمایندگانی را (از طریق رأی دادن و ابراز عمومی عقایدشان) بر میگزینند تا از سوی آنها تصمیمگیری کنند.
اول حکمت در چنین اختلاف نظرهایی این است که ببینیم دموکراسی، مانند تمامی برساختههای بشری، تاریخی دارد. ارزشها و نهادهای دموکراتیک هرگز کالنقش فی الحجر نبودهاند؛ حتی معنای دموکراسی با گذشت زمان تغییر کرده است. دموکراسی در نخستین مرحلهی تاریخی خود که در بینالنهرین باستان (۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح) آغاز شد و به یونان و رم کلاسیک گسترش یافت تا هنگان طلوع و بلوغ تمدن اسلامی در حدود ۹۵۰ میلادی، ملازم با ایجاد و اشاعهی شوراهای عمومی بود. در طی این قرون، هیچ کس نمیداند که چه کسی این اصطلاح را وضع کرد و دقیقاً کجا و کی کلمهی «دموکراسی» را برای نخستین بار به کار بردند. تصور معمول این است که دموکراسی از ریشهی کلاسیک یونانی میآید، اما پژوهشهای تازه نشان میدهد اسم مؤنث دموکراتیا dēmokratia (به معنای حاکمیت مردم: از دموس dēmos، «مردم» و کراتین kratein، «حکمرانی کردن») ریشههای بس قدیمیتر دارد. ریشههای این کلمه را میتوان در رسمالخط خطی B دورهی مسینی (یکی از شهرهای قدیم یونان) هفت تا ده قرن پیشتر، تا اواخر تمدن عصر مفرغ (۱۵۰۰-۱۲۰۰ پیش از میلاد) یافت که مرکز آن در حوالی مسین و سایر مناطق مسکونی شهری پِلوپونیز بود. دقیقاً روشن نیست که چگونه و چه زمانی مسینیان اصطلاحاتی مانند داموس (گروهی از مردمی که در زمینی شریک هستند) و داموکوی (یکی از مقاماتی که با داموس ارتباط دارد)، اما ممکن است که خانوادهی اصطلاحاتی که امروزه هنگام سخن گفتن از دموکراسی به کار میبریم ریشههای شرقی داشته باشد، مثلاً در اشارات سومریان باستان به دومو dumu، «ساکنان» یا «پسرها» یا «فرزندان» یک مکان جغرافیایی.
تردید دربارهی ریشههای زبانی دموکراسی را کشفیات باستانشناسان معاصر مبتنی بر اینکه رواج شوراهای خود-حکمرانی اختراعی یونانی نبوده است، تعدیل میکند. عرفِ مقبول حکمرانی مردم در «شرق» زاده شده است، در میان مردمان و سرزمینهایی که از حیث جغرافیایی در عراق و ایران امروزی واقع هستند. شوراها بعداً به سوی سرزمینهای شرقی، به سوی شبه قارهی هند رفتند؛ این شوراها به سوی غرب نیز رفتند و نخست سر از دولت-شهرهایی چون بایبلوس و سیدون و سپس آتن در آوردند که در طی قرن پنجم پیش از میلاد مسیح مدعی بودند که اینها منحصر به غرب است و نشانی از برتری آنها نسبت به «وحشیها»ی شرق. تا قرن پنجم پیش از میلاد، در آتن و بسیاری از دولت-شهرهای یونانی، دموکراسی به معنای حکمرانی مردم بر خود از طریق شورا شهروندان مذکر برابری بود که در یک بازار یا منطقهی شهری به منظور بحث دربارهی موضوعی گرد هم میآمدند و آراء مختلف را به رأی مینهادند و اغلب با اکثریت که دستهای خویش را بالا میبردند تصمیم میگرفتند که چه کار باید بکنند. به گفتهی ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ پیش از میلاد)، فیلسوف یونانی، دموکراسی حکمرانی مردم بر خود در میان افراد برابر بود که به نوبت حکمرانی میکنند یا بر آنها حکمرانی میشود. دموکراسی قانون مشروع یک شورا از شهروندان مذکر بود – زنان، بردهها و خارجیها به طور طبیعی از این جریان بر کنار بودند – که اقتدار حاکمانهی آنها در تصمیمگیری دیگر به خدایان تخیلی یا اشرافیت یا مستبدان خونخوار واگذار نمیشد.
با این فهم، دموکراسی به این معنا بود که درون نظام سیاسی پرسشهایی در باب اینکه چه کسی به چه چی
زی، در چه زمانی و چگونه دست مییابد باید همواره آزاد و باز بماند. این نیز به نوبهی خود نیازمند عرفها و نهادهای سیاسی خاصی بود. اینها شامل قوانین مکتوب، پرداخت مستمری به مقامات برگزیده، آزادی سخن گفتن در برابر عموم، دستگاه رأیگیری، رأیگیری به قرعه و دادرسی و محاکمه در برابر داوران برگزیده یا منتخب بود. این امر همچنین محتاج تلاشهایی بود برای متوقف ساختن رهبران قلدر مآب در جایگاهشان با استفاده از روشهای صلحآمیزی چون دورهی محدود منصب – در دورهای که احزاب سیاسی وجود نداشتند، یا روندهای فراخوانی و استیضاح – و محروم کردن و طرد عوامفریبان از حضور در شوراها با رأی اکثریت. نخستین مرحلهی دموکراسی همچنین شاهد متأخرترین آزمونها برای ایجاد اتاقهای ثانویه (به نام دامیورگوی در بعضی از دولت-شهرهای یونان) و کنفدراسیونهای دولتهای دموکراتیکی که از طریق یک شورای مشترک به نام میریوی بود، چنانکه آرکیدیها در طی دههی ۳۶۰ پیش از میلاد پیشنهاد کرده بودند. سنت دموکراتیک حدود اواخر نخستین مرحلهاش از مشارکتهای جهان اسلام غنا پذیرفت. جهان اسلام عامل گسترش فرهنگ چاپ و تلاشهایی برای رونق دادن و بارور کردن انجمنهای خود-حکمرانی مانند اوقاف و مسجد، و در زمینهی زندگی اقتصادی همکاریهایی را تشویق میکرد که قانوناً مستقل از حاکمان بودند. اسلام همچنین دفاع از فضایل مشترکی چون رواداری، احترام متقابل میان شکاکان و مؤمنان به مقدسات، و وظیفهی حاکمان در برابر احترام نهادن به تفسیرهای دیگران از زندگی را پرورش داد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.