تا دوباره سرم شلوغ نشده بنویسم. امروز رفتم به یکی از کلاسهای جان کین که تصادفاً برای دانشجویان لیسانس علوم سیاسی داشت. برای اولین بار ظاهراً، در وستمینستر، درسی را گذاشتهاند برای دورهی لیسانس با عنوان «دموکراسی» (باورتان میشود؟)، در سالنی بزرگ با ۲۴۰دانشجو! خلاصهی سخنرانی را اگر میخواهید میتوانید از سایت جان کین بیابیدش و در اینجا بخوانیدش. چند نکته را بیفزایم که با مطالب مشابهی که ممکن است دربارهی تاریخ دموکراسی پیدا کنید فرق دارد. میدانستید که دموکراسی مفهومی نیست که از یونان آمده باشد؟ پیشتر از یونانیها، اهالی بینالنهرین، دموکراسی را به صورتی اولیه پیاده میکردند. در ضمن دموکراسی مؤنث است (فمینیستها شاد باشید!). در میدان تیانآنمن مجسمهای از خدای مؤنث دموکراسی ساختهاند که امروز چشممان به جمالاش روشن شد. به زودی این مقاله را که مدخلی از دایره المعارف اینکارتای مایکروسافت است ترجمه خواهم کرد که هم در اینجا و هم در سایت جان کین خواهید یافتاش.
بعد از سخنرانی، با جان کین به یکی از کافههای ایتالیایی حوالی ریجنت استریت رفتیم و اسپرسو نوشان (خیر سرم چقدر حجم اسپرسو زیاد است!!)، از سیاست و فرهنگ و ادبیات و فلسفه سخنانی به میان آمد که مپرس. طبق معمول همه ساله (!) بحث شیرین آزادی بیان و حدود ثغور معرفتی و فلسفی آن به میان آمد. باز هم طبق معمول چون دعوا میشود و عدهای ظرفیت شنیدن چیزی غیر از کلیشههای رایج سیاستزدهی ذهنی خودشان ندارند (از هر دو گروه: هم اسلامگرایان افراطی و هم ضد-اسلامان افراطی)، عجالتاً توی خماریاش بمانید تا وقتی دیگر به تفصیل بیشتر بنویسم.
یک تکملهی هم بر دیدار امروز با جان کین نوشته بودم که دچار خودسانسوری ملاحظهکارانه شد (کتابی را توصیه کرده بود که فعلاً اسماش را لو نمیدهم).
مطلب مرتبطی یافت نشد.