تلویزیون وطن یک فاجعهی تمام عیار فرهنگی است. مجریان و گویندگان برخی شبکههای گویا دارند نقش دلقک را ایفا میکنند. چیزی که در این یکی دو هفته بیش از هر چیز آزارم داده است سبک و محتوای به اصطلاح موسیقیهایی است که از تلویزیون کشور پخش میشود. موسیقیها و آهنگها مزخرفاند و خوانندههایشان از آن هم بیمایهتر! خدا پدر رادیو پیام را بیامرزاد! ناگفته نماند البته که هفتهی پیش شبکهی چهار تلویزیون اجرای کامل یکی از برنامههای گلها را پخش کرد با صدای محمد رضا شجریان، آهنگ محمد رضا لطفی و اشعار سایه. یکی از بیتهای غزل آواز این بود:
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی میرسند خانهپرستان «خوابگرد»
که بیدرنگ مرا به یاد سید رضا شکراللهی انداخت! باری، از شوخی گذشته این آواز کامل بیات ترک و تصنیف به یاد عارف اتفاقی شگفت بود. انگار در این کشور باید گوهرهایی از این دست در کنار خزفهایی آنچنانی به گوش مردم برسد. صد البته که سیاستهای شبکههای مختلف سیما با هم فرق دارند. انگار برخی از شبکهها رسالتی آسمانی دارند برای اینکه ذایقهی شنونده و بیننده را به انحطاط بکشانند.
امروز قطعهای از تلویزیون پخش میشد بر روی غزلی از مولانا. بیت نخست غزل این است:
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا
خواننده یا شاید هم حضرات رؤوسای امر تصمیم گرفته بودند که کلمه معشوقه را با «معشوق» عوض کنند شاید بار گناهشان کمتر شود! به اینها میگویند کاسهی داغتر از آش و آدمهایی که یک جو عقل هم برایشان سود ندارد! راستی جای شگفتی نیست این سیاست یک بام و دو هوا که در یک تلویزیون از یک سو به صراحت زن و مردی به هم ابراز عشق میکنند و صریح میگویند:«دوستت دارم» و باز در همین تلویزیون فیلم «ناصر الدین شاه آکتور سینما» را نشان میدهند که طعنهای گزنده بر بازار سانسور فیلم است و از سوی دیگر بیت مولوی را هم سانسور میکنند. معجون شگفتی است کشور ما: تصویری از همزیستی کامل آزادی اندیشه و بیان به علاوه رواج فزون از حد دینورزی ریاکارانه و زورکی که یک نفر میخواهد برداشت خودش از دین، اجتماع، فرهنگ، سیاست و اندیشه را به مردم زورچپان کند و «مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست».
خداوند فرهنگ ما را از دست متولیاناش در امان بداراد! شکر خدا دیگر خاتمی هم نیست که همه چیز را سر او خراب کنند!
مطلب مرتبطی یافت نشد.