تا به حال حتماً با تعابیری که در خود تناقض دارند برخوردهاید. تعبیر مشهور «مذهب علیه مذهب» را همه شنیدهاند. هر مفهومی و هر ارزشی، اگر به درستی رعایت نشود و تندرستی آن مغفول بماند، تبدیل به ضد آن مفهوم و ارزش میشود. نظامهای ایدئولوژیک و اندیشههای ایدئولوژیک از هر جنس و لونی که باشند، ناچار در جایی به این تناقض میرسند. آزادی هم در این میانه البته مستثنا نیست. خود آزادی هم میتواند مایهی سلب آزادی باشد. به محض اینکه کسی بخواهد بیقید و شرط بر آزادی خود بدون اعتنای به محیط و فضایی که در آن زندگی میکند پافشاری کند، آزادی به سادگی میتواند به ضد خود بدل شود.
وقتی نگاه فراگیرتر و انسانیتر به این مفاهیم داشته باشیم، میتوان به روشنی این نکته را دید که این مفاهیم و این ارزشها (مادامی که در عرصهی زندگی دنیوی بشر مطرحاند) ناچار باید معطوف به یک غایت و هدف باشند که همانا بهبود زندگی آدمیان و کاهش رنج بشر است. اگر قرار باشد که آزادی یا هر ارزش دیگری، به جای بهبود بخشیدن زندگی آدمی، باعث افزایش رنج و محنت او شود، دیگر نه آزادی است و نه ارزشی خواستنی.
به همین معنا، میتوان کارکرد وبلاگ را نیز سنجید و ارزیابی کرد. وبلاگ وقتی از معنای خود دور شود و بخواهد نقش چیزی را ایفا کند که یا در توان آن نیست و یا عملاً باعث زحمت و دردسر شود، طبیعی است که تبدیل به ضد خودش میشود. نامهای که «بعضی» از وبلاگنویسان به نیابت از قاطبهی وبلاگنویسان خطاب به ملت ایران نوشتند، به گمان من مصداق تمام عیار خارج شدن از این تعریف است. بارها پیشتر از این هم نوشتهام که من وبلاگ را حزب سیاسی و ابزار مبارزهی سیاسی نمیدانم. وبلاگ بسی سادهتر و صمیمانهتر و دوستانهتر از این باشد که اکنون شده است. بالاخره ما با وبلاگنویسی در پی ابراز اندیشهی خود در مقام فردیت خود هستیم نه دنبال طرح یک شعار و بسیج عمومی در یک پیکار سیاسی. هر چقدر هم که بخواهیم به آن نامه رنگ و لعاب مفاهیم فراسیاسی بزنیم یا از ارزشهایی بشری سخن بگوییم که باید قاعدتاً در خدمت «بشریت» باشند، باز هم انسان منصف به نتیجهای جز این نمیرسد که این کار تنها حرکتی سیاسی با اهداف روشن یک جور مبارزه است. من این شیوهی مبارزه را نمیپسندم (حتی اگر قایل به چیزی به اسم «مبازره» در آن مقیاس و با آن اهداف باشم). ما نمیتوانیم با استناد به مجموعهای از آرمانها که برای خودمان شاید عزیز باشند و عدهای هم همفکر داشته باشد، خود «وبلاگ» و عدهی زیادی وبلاگنویس را قربانی کنیم یا در مظان اتهام و در معرض آزار قرار دهیم و بعد مدعی شویم نیت خیری داشتهایم با هدف نیکو. صاحب سیبستان در یادداشتاش (وبلاگ اسلحه نیست) اشاره کرده است که: « تنها کافی نیست در هدف دموکراتیک باشیم در روش هم باید دموکرات بود. هیچ راه غیر دموکراتیک به دموکراسی نمیرسد». من اما باور دارم که این کار، نه تنها در روش دموکراتیک نیست، بلکه در عمل هم دموکراتیک تمام نخواهد شد. وقتی شما عملی انجام بدهید که نتیجهاش سختتر شدن بندهای استبداد و دشوار ساختن زندگی و نوشتن بر کسانی باشد که نه این سوی ماجرا هستند و نه آن سوی آن، هدفتان هم غیر دموکراتیک شده است.
ما اگر وبلاگنویسی را به عنوان فرعی از نمود فردیت خود پر و بال میدهیم، باید با فکر بقای آن هم باشیم. کار ما نباید سوزاندن تمام ابزارها و فرصتها و خراب کردن تمام پلها برای رسیدن به چند هدفی باشد که نه تحققپذیرند و نه چندان ستودنی. این را یادمان باشد که ما اگر هم برای خود وبلاگ مینویسیم، حق نداریم با وبلاگ نوشتنمان تیشهای به ریشهی وبلاگنویسی گروهی دیگر بزنیم که اصلاً دغدغههای ما را ندارند. چرا باید دیگران به جای ما هزینهی یک تبلیغات وبلاگی را بدهند که نه فضیلتی در روش دارد و نه هدفی تحققپذیر و معقول؟ وبلاگ را نباید به ابزاری علیه وبلاگ تبدیل کرد. اگر این گونه عاقبتاندیشیها را نداشته باشیم، تبدیل به همانی میشویم که مرتب داریم از آن انتقاد میکنیم. وسواس بیش از حد داشتن به تقبیح چیزی، روزی آدمی را شبیه به خود آن چیز میکند. اعتدال و میانهروی، راه احسن و انسانیتری برای رسیدن به اهداف بشری است.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
گاهی اوقات، آدم به فکر این است که گریبان ظالمی را با کاری بگیرد، ولی نتیجه آن میشود که ظالم گرد هم به داماناش نمینشیند اما عدهای مظلوم و بیگناه و بیدفاع به خاطر این شور و سودای عدالتخواهانهی ما سیاست میشوند و مجازات. آدم باید در میدانی نبرد کند که اگر کاری کرد، خودش بتواند مسئولیتاش را به عهده بگیرد و نتوان گناه کار او را به پای دیگری نوشت.
مطالب مرتبط:
این یادداشت حنیف مزروعی را هم حتماً بخوانید: به کجا میرویم؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.