اگر حوصلهی بحث طولانی ندارید، خودتان را خسته نکنید، هر چند خلاصهی تمام حرفهایام اینجاست!
گمان میکنم دیگر بحثهای انتخاباتی و دلایل و مدعیات طرفهای درگیر در انتخابات (و طرفهای خود-درگیر در انتخابات!) دیگر به حد اشباع رسیده و حجت عقلانی بر صاحبان خرد تمام شده است. نکتهی بسیار ظریفی که باید از همین حالا به آن توجه جدی شود، آگاهی و مسئولیت در رأی دادن است، چه برای کسی که داخل ایران است و چه برای کسی که خارج از ایران است. مسئولیت هم در برابر خویشتن باید باشد و هم در برابر وطن و آیندهی آن.
بدون اینکه بخواهم کسی را تخطئه کنم یا خدای ناکرده اسائهی ادبی به کسی کرده باشم، تنها با یک رصد زود گذر وضعیت فعلی، آدم دستگیرش میشود که چه کسانی مسئولانه و آگاهانه دارند موضع میگیرند و چه کسانی یا ناآگاهانه یا غیر مسئولانه شعار میدهند (اینها ممکن است حتی میان اصلاحطلبان حامی معین هم باشند). نوشته بودم که مردم ایران باید این تصور خطا را کنار بگذارند که بعد از انتخابات تمام توقعات و انتظارات را از رییس جمهور داشته باشند. اولاً که این اتفاق در هیچ جای دنیا نمیافتد. به فرض هم که در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی که ثبات دموکراتیک و جامعهی مدنی بالنسبه پایداری دارند چنین چیزی باشد، زیر ساختهای مدنی آن قدر قوی هستند که تحمل فشارهای سیاستهای غلط را بیاورند و باز هم آنها را ترمیم کنند. ایران این وضعیت را ندارد. به این دلیل است که شکست اصلاحطلبان (که باید مرتب و پیگیر نقدشان کرد) مترادف است با شکست جنبشهای مدنی. گزینههای دیگر عملاً پتانسیل مطالبات اصلاحی را ندارد، حتی هاشمی که ژست اصلاحطلبانه میگیرد از عهدهی این کار بر نمیآید به نظر من.
حضور یا عدم حضور در انتخابات تصمیمی است کاملاً فردی و مبتنی بر ارزیابیها و سنجشهای هر فردی از وضعیت موجود. اما پرسش بعدی را همیشه باید از تک تک اینها پرسید. وقتی دیدید در پاسخ این پرسشها فرو میمانند و نه طرح دارند و نه تصوری از آینده، باید عطایشان را به لقایشان بخشید. حال این مدعیان میخواهند اصلاحطلب باشند یا غیر آن یا حتی تحریمگر. نوشته بودم که تئوری تحریم تنها مبتنی بر حدس و ظن و گمان است و نتیجهی ملموس و عملی نمیدهد. در یک کلام فقط یک جور لجبازی است، حال با هر متعلقی. یادمان نرود که یکی از روی اعتقاد و باور تحریم میکند با استدلال، و یکی از روی بغض و کینه یا شهرتطلبی و خودخواهی. تشخیصاش زیاد سخت نیست. کافی است کمی در ادبیات و نوع کلماتی که به کار میبرند دقیق شویم. کسی که به راحتی میتواند به هر کسی دشنام بدهد یا متهماش کند، هر چند طرفاش هیتلر باشد، احتمالاش خیلی زیاد است که خودش هم فردا تبدیل به هیتلری دیگر شود. نفرت، نفرت میزاید. اندیشه و خردمندی و تعامل فکری است که به اعتدال خواهد گرایید. اردوی تحریمگران فقر نظری و ادبی حیرتآوری دارد (بیادبی حیرتآور هم شاید تعبیر بدی نباشد!). به هر روی، برنامه داشتن و فکر داشتن، اول هدف میخواهد. وقتی جنبش اصلاحات اهدافاش را به صورت عینی و روشن تقریر کند و مردم به گوشت و پوستشان لمس کنند که این اهداف همان اولویتهایی است که ما میخواهیم، گمان نمیکنم دیگر تردیدی باقی بماند برای رأی دادن.
رأی ندادن حق مدنی هر فرد است، اما وقتی دیگران را هم به آن فرا میخوانی و گروه مخالفات را تخطئه میکنی باید با دستی پر از استدلال بیایی و توان پاسخ به پرسشهای بعدی را داشته باشید. به نظر من تمام آن مدعیات و استدلالهای ردیهای تحریمگران بر جوانانی که میخواهند رأی بدهند (نه بر اصلاحطلبان یا تشکلهای مشخص فردگرایشان) دیگر ابهتشان را از دست دادهاند.
هر چقدر بیشتر مدعیات طرفهای درگیر را میخوانم و میسنجم، آخرالامر به یک نتیجهی بسیار روشن و الزامآور برای خودم میرسم: راه رسیدن به دموکراسی، جامعهی مدنی، کثرتگرایی، عزت، کرامت و اعتبار برای ایرانیان، تنها از مسیر رأی دادن میگذرد. راه دیگری وجود ندارد. راه دیگری هم اگر باشد، برای من در آن نه فضیلتی هست نه و افتخاری. مطئمناً این امکان وجود دارد که هاشمی رأی بیاورد، یا از طریق مشارکت مثبت حامیاناش با رأی دادن به نفع او، یا از طریق مشارکت سلبی و منفی مخالفان کل نظام حکومتی و مدعیان روشهای اصلاحی که شیوهی تحریم و تضعیف و تخریب معین را انتخاب کردهاند. البته هم موافقان هاشمی و هم تحریمگران فردای انتخابات باید پاسخگو باشند که این مشارکت و اهتمام غریبی که در به قدرت رساندن هاشمی داشتهاند چه نتیجهای داشته است. فردا همین آدمها میخواهند در ایران با آن رییس جمهور زندگی کنند و باید قاعدتاً رضا بدهند به سیاستهای او یا تلاش کنند کجرویهایاش را اصلاح کنند (اگر زورشان برسد هاشمی را اصلاح کنند!). تحریمگران هم که خدا را شکر خودشان را به احد الناسی پاسخگو نمیدانند. نه گفتن را خیلی خوب بلدند ولی در راه نشان دادن همیشه لنگ میزنند. فقدان آلترناتیو عملی، ضعف بزرگشان است.
روز شنبه اگر معین هم رییس جمهور بشود و یا رأى به دور دوم کشیده شود، همهی اینها که به او رأی دادهاند – از جمله من – باید در قبال تصمیمشان پاسخگو باشند و بتوانند استدلال کنند چرا به او رأی دادهاند. خوشبختانه آنها که در داخل و خارج رأی میدهند به اتفاقنظر و اجماعی بیسابقه رسیدهاند و از بسیاری جهات دیدگاههای مشابهی دارند. این نشانهی بسیار مثبتی است، یعنی اینکه حتی اگر معین شکست بخورد، این راه ادامه پیدا خواهد کرد و چراغ اندیشهی اصلاحی فرو نخواهد مرد. بعد از آن هم علاوه بر حمایت نظری و عملی از معین، به جای خانه رفتن و لا لا کردن تا چهار سال بعد یا فوقاش تا انتخابات مجلس، باید بتوانن
مطلب مرتبطی یافت نشد.