معین، آشوری، سیمین بهبهانی و ماجرای یک شعر

دقایقی پیش داریوش آشوری تلفن زد و خواست که لوگوهای سایت‌های حامی معین در انتخابات را به وبلاگ‌اش بیفزایم. خیلی خیلی خوشحالم که می‌بینم زبان‌شناسی که در این سال‌ها مرتب از مدرنیته و مسایل مبتلا به جامعه‌ی ما نوشته است و هر روز دغدغه‌ی این مسایل را دارد، دست رو دست نمی‌گذارد و از شور و حال جوانان به وجد می‌آید و رسماً همراهی‌اش را با ملت و جوانان این دیار اعلام می‌کند و در عین حال خود را به هیچ گروه سیاسی گره نمی‌زند.

در این انتخابات،‌ به اعتقاد من، تمام کسانی که به معین رأی می‌دهند تکلیف‌شان با انتخابات روشن است:‌ این‌ها به شخص معین رأی نمی‌دهند؛ به یک تفکر رأی می‌دهند، به یک تیم و یک گروه رأی می‌دهند و خود را از دایره‌ی انفعال بیرون می‌کشند. رأی به معین، نه رأی به شخص معین است، نه رأی به باورهای مذهبی، نه چیزی است برای بالا بردن مشروعیت نظام و حرف‌هایی از این قبیل. رأی به معین یعنی رأی برای به دست گرفتن حاکمیت و سرنوشت کشور، توسط خود مردم. وقتی مردم به این شعور برسند که حاضر نباشند به هیچ قیمتی، حاکمیت کشور را، با اعتزال و گوشه‌نشینی، یا مخالف‌خوانی و بهانه‌جویی،‌ دو دستی تقدیم اقتدار و انحصار کنند، هر چند ممکن است در مبارزه‌شان شکست بخورند، به نظر من به حرکت مهمی رسیده‌ایم. جناح قیم‌مآب و اقتدار گرا، اگر هم قرار باشد، بر مسند حاکمیت ملی بنشیند، حداقل باید این را بفهمد که آن‌ها که دل‌شان برای ایران می‌تپد، حتی اگر شده با یک رأی، فقط با یک رأی هم که شده، سهم خود را از این حق خواهند گرفت.

اما سیمین بهبهانی که بانوی برجسته‌ی شعر است، چیزی نوشته است که عمیقاً مایه‌ی حیرت من است. هر چه فکر می‌کنم می‌بینیم که این نوع موضع گرفتن‌ها تنها مرا به یاد پنجاه سال پیش و زمان پیش از انقلاب می‌اندازد که روشنفکران برای اعلام برائت‌شان از نظام شاهنشاهی، به هر وسیله‌ای متوسل می‌شدند تا حرف‌شان را بزنند. اما حرف خلاصه‌ی من خطاب به سیمین، که بسیار هم شعرش برای من عزیز است (شخصیت‌اش را که اصلاً نمی‌شناسم)، این است که شاعر تا زمانی که شعرش منتشر نشده است و در دست مردم نمی‌گردد و مردم نمی‌خوانندش، صاحب شعر خودش است. اما وقتی شعرت را منتشر کردی، دیگر مالکیتی بر آن نداری. یاد شاملو می‌افتم که گفته بود چرا نوحه‌خوان کاباره‌های لوس آنجلسی شعر من را خوانده است؟ سیمین اگر واقعاً دغدغه‌‌هایی مشابه داشت، باید به خوانده شدن شعر توسط همان خواننده هم اعتراض می‌کرد. همان اندازه که خواندن شعر سیمین توسط داریوش اقبالی خالی از ایراد و اشکال است،‌ استفاده‌ از آن به عنوان شعاری برای اصلاحات خالی از ایراد است. مگر سیمین دوست ندارد وطن دوباره ساخته شود؟ نکند سیمین بهبهانی هوس کرده است در تنهایی و خلوت خویش و فقط با بازی با کلمات دوباره وطن را بسازد؟ از سیمین بهبهانی واقعاً بعید بود. مگر این همه خواننده‌ی متفاوتی که شعر سایه را جا به جا دارند می‌خوانند، مدام و مرتب باید از سایه اجازه بگیرند؟ شاعری که متعلق به مردم باشد و دل‌اش برای مردم بتپد آن هم در چنین مخمصه‌ی عجیبی که ملت در آن گیر افتاده‌اند، نمی‌آید انگشت بکند توی چشم این همه جوان، فقط برای این‌که بگوید من با این حاکمیت یا این انتخابات مخالفم! آمدیم و فردا میلیون‌ها نفر به معین رأی دادند. سیمین فردا می‌آید می‌گوید من از شما میلیون‌ها اعلام برائت می‌کنم؟ نمی‌دانم. نمی‌فهمم. اصلاً درک نمی‌کنم این رفتارها را.

تکمله: صاحب سیبستان پای آخرین مطلب جمهوری قلم نوشته است:
«با همه احترامی که برای سیمین بهبهانی نازنین دارم این بیانیه اش را نهایت کج سلیقگی و خودخواهی و وقت نشناسی می‌دانم. آخر چه کسی گفته که شاعر باید بدود و هر جا که از شعرش استفاده شد تأیید یا تکذیب کند؟ ساختن وطن ساختن وطن است و به سال ۶۰ یا ۷۰ یا ۸۴ و ۱۴۰۰ هم محدود نیست! فقط هم از عهده شاعران بر نمی‌آید وگرنه همیشه آرزو می‌ماند.»

این هم برای گل‌ روی سیمین خانم از عین‌القضات همدانی:

«جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود اما هر که نگه کند صورت خود تواند دیدن همچنین می‌‌دان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست اما هر کسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کارِ اوست. و اگر گویی شعر را معنی آن است که قایلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می‌‌کنند از خود، این همچنان است که کسی گوید صورت آینه صورت روی صیقلی است که اول آن صورت نموده و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم از مقصود باز مانم.»

بایگانی