این روزها که بحث انتخابات داغ است، گویا تنها کسی که این وسط تبدیل به سیبل مخالفان و موافقان نظام جمهوری اسلامی شده است، معین بیچاره است. چیزی که میخواهم بنویسم دفاع از معین نیست؛ دفاع از خودم و موضع خودم و ارزشی است که برای رأی و اندیشهی خودم برای ساختن امروز و فردای ایران قایلم.
بگذارید از قهرمان مبارزهی تئوریک با سیستم فعلی یعنی اکبر گنجی آغاز کنم. چند روز پیش مانفیست دوم گنجی را میخواندم و متأسفانه سخن تازه یا دندانگیری در آن ندیدم. گنجی هر چه را باید میگفت در همان مانیفست نخستاش به نظر من گفته است، آنچه باقی مانده است و این روزها میشنویم درد دلها و فریادهای یک زندانی است که پنج سال به ناحق زندگیاش بر باد رفته است. عجیب نیست اگر غلبهی عواطف و احساسات بر نوشتهی تازهاش زیاد باشد. از کسی مثل گنجی که آزادیاش را به بهانههای واهی سلب کردهاند و لحظهای آسایش برایاش نگذاشتهاند، عجیب نیست چنین آراء شاذی صادر کند. من تئوری تحریمیان و به تبع تئوری گنجی را برای تحریم انتخابات نه عملی و شدنی میدانم و نه معقول. پیروزی روش تحریم تنها حدس است و ظن و گمان، تنها آزمایش و خطاست که بگذارید بکنیم ببینیم میشود یا نه. در روش تحریم، تنها یک موضع است که سایهی سنگیناش بر سر این روش است و آن هم اعتزال محض است.
گفته بودم که با اعتزال اصلاحطلبان موافق نیستم به این دلیل که کنارهگیری آنها به معنای حذف و انتحار است. به چه دلیل؟ دلیلاش این است که نهادهای مدنی و سازمانهای غیر دولتی در کشور ما نه پایگاه و جایگاه محکم قانونی دارند و نه حکومت اعتنا و التفات چندانی به آنها دارد. با بر چیده شدن همین نیمچه حمایت دولتی از نهادهای مدنی، تمام آن فعالیتهای فرو خواهد ریخت. کنارهگیری اصلاحطلبان و توقع عقبنشینی از معین، تنها به معنای حواله دادن آیندهی ایران به تقدیری است که معلوم نیست کی بیاید و چه کار بکند. خوشبینانهترین حالتاش مداخله بیگانگان است که گمان میکنم برای ایرانی کمی تا قسمتی ذلت دارد و خواری!
معین در این میانه چه کاره است؟ گزینهای است میان بد و بدتر؟ شاید! اما در وجود معین عناصری هست که آن دو نفر دیگر، یعنی هاشمی و قالیباف ندارند (بقیه عملاً بروند کشکشان را بسابند!). معین با تیمی کار میکند که سابقهی فعالیت دراز مدنی در هشت سال گذشته دارند. دیدگاههای معین به صراحت تمایز آشکاری با برنامههای – مبهم – هاشمی و قالیباف علیرغم ظاهر فریبندهشان دارد. اکبر گنجی در این چند روز آزادیاش دوباره ماجراهای قتلهای زنجیرهای را علم نکرد تا ماجرای مجلس ششم برای هاشمی تکرار شود، اما به هر حال همه میدانند که از دولت هاشمی نمیتوان دولتی پاسخگو ساخت مگر به زور. پاسخگویی به زور و شفافیتی که به میل و رغبت نباشد و تحت فشار افکار عمومی انجام شود، شفافیتی خوش عاقبت نیست. عطایاش را باید به لقایاش بخشید. قالیباف هم وضع مشابهی دارد. او هم کافی است توضیح بدهد با چه انگیزه و نیاتی آن نامهی فرماندهان سپاه را به خاتمی امضا کرده بود. قاعدتاً قالیباف همان آدم قبلی باید باشد. حرفهای این آدم کاندید ریاست جمهوری با امضا کنندهی آن نامه همخوانی ندارد. در یک کلام ریا و سالوس در آن موج میزند.
حال در این میانه، خاصیت این حملهی یکپارچه به میعن چیست؟ به اعتقاد من حمله به معین و به حاشیه راندن او – نه نقد سنجیده و منطقی کردن – تنها نتیجهای که دارد این است که دست اقتدارگرایان را در تهتک و تحکم روزافزونشان بیشتر باز میکند. اگر در این میانه کسی معین را آباد نمیکند برای تحقق امیدهای مردم، کمینه این است که ویراناش نیز نباید بکند. زمانی که محمود فرجامی آن یادداشت جنجالی را دربارهی قالیباف نوشت که به جای تخریب او بیاییم دوراندیشتر باشیم و نقدمان را منطقی و عقلانی طرح کنیم، همه را گمان این بود که طرفدار قالیباف است! معین هم اگر باید نقد بشود، که جداً باید برای تک تک حرفهایی که میزند و تمامی مواضعی که میگیرد نقد شود و ارایهی توضیح کند، شرط عقل و انصاف این است که نقدِ ما نقدی باشد عقلانی و همدلانه، نه نقدی گزنده و ویرانگر. بر ویران کردن معین دو نتیجهی منطقی بیشتر مترتب نیست: یا نقد کننده خواستار یکهتازی انحصار طلبان و اقتدارگرایان است یا خواستار مداخلهی نظامی یا غیر نظامی بیگانگان و قدرتهای خارجی. راه سومی را متصور نمیبینم (اگر کسی میداند به تفصیل بیان کند). مهم نیست که معین رأی میآورد یا نه. مهم این است که میدان مبارزه و نفی اندیشهی تمامیتخواه را نباید خالی گذاشت. البته موضع تحریم تا زمانی که انسجام داشته باشد و خودش اصول و مبانی خودش را نقض نکند، محترم و معتبر است، هر چند عقلاً آن را نمیپذیرم. اکبر گنجی با وجود تمام مواضع استواری که در تحریم انتخابات دارد، نقدهایاش آلوده و ویرانگر نیست. حداکثر این است که او به اصلاح این نظام امیدی ندارد. عبور از این نقطه و ویران کردن معین، یعنی اینکه پیش از آن چیزی را پذیرفتهای و آن چیز مشروعیت نظام است. خلاصه بگویم، چنانکه بار پیشین نیز گفتم، مواضع اکثر تحریمیان، تناقضهای آشکار و نهانی دارد که برای من جذابیتی عقلانی ندارد.
اعتزالیون و تحریمگرایان در مواضع نظری و رویکردهای عملیشان، به اعتقاد من، به شدت تهیدست هستند و تنها مصرفکنندهی تئوریهایی هستند که یا خودشان تنها با پوستهای از آن آشنا هستند و مثلاً مانند گنجی رنج و محنت زندان بر خود هموار نکردهاند، یا اینکه در عمل هیچ راه شدنی را نمیتوانند عرضه کنند که مردم را به حرکت در آورد. قلب مسأله اینجاست: شما عموم مردم ایران را چگونه تکان خواهید داد؟ چه کسی میتواند به جای تمرکز بر نخبگان و سکولارها و روشنفکران لاییک، احساسات و عواطف کلیت جامعهی ایران را تکان بدهد تا بتوانند کاری را انجام دهند که از هر حیثی ناشدنی است. دوستان عزیز، لطفاً خوراکی را تولید نکنید که فقط قشر محدود و معدودی از مخاطبانتان بتوانند هضم و مصرفاش کنند. جامعهی ایرانی فقط وبلاگنویسان نیستند. بیست و دو میلیون رأی خاتمی فقط از دل وبلاگنویسان در نیامد. متن و زیر پوستِ جامعهی ایرانی و رأی دهندگان خاموش را فراموش نکنید. یادتان نرود که مردم ممکن است اصلاً به شعارهای آزادیخواهانهی معین گوش ندهند. این را یادتان باشد که قالیباف میتواند با شعارهای پر زرق و برق دل خیل کثیری از روستاییان ما را برباید و هیچ کس ممکن است به مغزش هم خطور نکند که قالیباف را اینگونه با معین مقایسه کند. لطفاً کار عملی و شدنی انجام دهید. شعار ندهید. بروید کار ایجابی بکنید، شعر سلبی نسرایید.
مطالب مرتبط: هیچ آلترناتیوی برای پروژهی اصلاحات نیست (گفتوگوی روز با علیرضا رجایی)
مطلب مرتبطی یافت نشد.