اصلاح طلبان و جبههی مشارکت گیر افتادهاند سر یک دو راهی حساس که عاقبت هیچ کداماش روشنتر از آن دیگری نیست. اول اینکه انصراف معین از شرکت در انتخابات (بعداً دربارهی دلیلاش حرف میزنم)، عملاً یک انتحار سیاسی است و فاتحهی اصلاحطلبی و جنبش دوم خرداد را تا قیام قیامت میخواند.
راه بعدی البته ادامهی مبارزهی انتخاباتی است. معین باید این مبارزهی انتخاباتی را ادامه بدهد. این استدلال به نظر من خیلی سست است که چون رهبر به شورای نگهبان نامه نوشته است، معین باید انصراف بدهد. الپر درست گفته است که «الان جنتی خلاف قانون کرده و رهبری خطای او را اصلاح کرده. این که نه غیرقانونی است، نه حکم حکومتی». پس هیچ دلیلی ندارد بازی را بیخودی شلوغ کنند که آی حکم حکومتی بوده است. (راستی کسی میداند اصلاً معنا و مفهوم همین اصطلاح «حکم حکومتی» چیست؟ این اصطلاح بیربط و نامفهوم و گنگ که معنای محصل و روشنی حتی در محاوره ندارد، از ابداعات کروبی است. همین اصطلاح را چند بار با خودتان تکرار کنید و به معنای تحت اللفظی و فارسیاش فکر کنید، سر گیجه میگیرید به خدا!).
خیلی صریح بگویم که دیدگاه پیکرهی اصلی و بزرگ اپوزیسیون خارج از کشور را نه میفهمم و نه قبول دارم. حس بد و مسخرهای به آدم دست میدهد وقتی ادبیات این طایفهی اپوزیسیون را میبینی و از سر تا پایاش ابتذال، قشریت و درکی فوقالعاده سطحی از وضعیت مسایل سیاسی و حتی جهانی میبارد. خیلی از مخالفین حکومت فعلی ایران، درکشان از حد همان اندیشههای دایی جان ناپلئونی یا افکار کمونیستی و کارگری تاریخ مصرف گذشته فراتر نمیرود. این را گفته باشم که کمی دلام خالی بشود از دست این مزخرفاتی که هر روز میخوانم. جمع دیگری هم در کنار همان گروه اپوزیسیون که وزن عملی و سیاسی بالاتری دارند، مروج همان عقیدهی اعتزالی و تحریمگری هستند یعنی که آقای معین نباید در انتخابات شرکت کند چون زیر منت رهبری خواهد رفت و در نتیجه از همان اول تن به اقدامی فراقانونی داده است.
این استدلال را من اصلاً قبول ندارم. علی الظاهر و بر اساس درکی روشن و صریح از قانون اساسی فعلی، شورای نگهبان کارش ایراد جدی دارد و نه تنها به وظایفاش درست عمل نمیکند بلکه به استناد شواهد و قراین فراوانی که در رسانهها و مطبوعات موجود است، شائبههای سیاسیکاری و نقض قوانیناش اظهر من الشمس است. پس، تا جایی که عقل به من و شما میگوید (نه تا جایی که جنتی خودش ادعا میکند) شورای نگهبان خطا کرده است. من دیگر کاری ندارم که رهبر نامه میدهد و تذکری در آن نامه هست یا نه. اصلاً هم کاری ندارم که رهبر از شورای نگهباناش تعریف میکند (تحت چه شرایطی؟) یا نه. مهم این است که شورای نگهبان خلاف کرده و تحت شرایطی این خطا مرتفع شده است. حالا حتی اگر فرض را بر این بگیریم که اصلاً ماجرا یک جریان پشت پردهای داشته که شورای نگهبان رد صلاحیت کند بعد رهبر با سیاست و هوشمندی نامه بنویسد و حضرات را «دلالت» به راه راست کند، باز هم اصل ماجرا فرقی نمیکند. اینکه عدهای بگویند که معین باید کنار بکشد دقیقاً میشود همان چیزی که شورای نگهبان از اول میخواست! پس این چه انتخاباتی شود؟ بنا به این توضیحات روشن، انصراف یا کنار کشیدن معین را نه به صلاح کشور و ملت میدانم نه به صلاح اصلاح طلبان.
شاید آخر الامر معین اصلاً رأی نیاورد و حتی اگر رییس جمهور شود، شاید نتواند کار زیاد مهمی انجام بدهد و از تمام موانعی که خاتمی با آنها مواجه بود عبور کند، اما نکتهی مهم این است که میدان مبارزهی مدنی و غیر خشونت آمیز خالی نشود. اینها البته همه گمانهزنی است و بس. آمدیم و در این شرایط عجیبی که پیش آمده، مردم شاید به خاطر همین کارهای شورای نگهبان با آن لج کنند و راست بروند به معین رأی بدهند. آن وقت میماند آن طرفیها که بازی تازهشان را رو کنند. اصلاً معلوم نیست بعدش چه میشود. اما خلاصهی حرف این است که به اعتقاد من:
-
معین باید در انتخابات شرکت کند و تمام نیرویهایاش را باید بسیج کند تا انتخابات را ببرد.
-
با تحریم انتخابات و این حرفها در این شرایط موافق نیستم، چون هیچ نتیجهی عملی و محسوسی بر آن مترتب نمیبینم. این سیاست، سیاست اعتزال محض است. اگر قرار بود جواب بدهد، حتماً نهضت آزادی تا به حال از آن جواب گرفته بود. اما نهضت آزادی که همیشه خط و نشان تحریم کشیده، به هیچ جایی نرسیده است. پس این سیاست ظاهراً نتیجهای عملی نداشته است.
-
من برای هیچ نظامی نه قداست ذاتی قایلم نه خباثت ذاتی. نه حکومت آمریکا قدیس است نه حکومت ایران. بر عکساش هم صادق نیست. در نتیجه این دوگانههای خیر و شر و جلاد و دژخیم که ادبیات مبتذل و مسخرهی اپوزیسیونهای منفعل است، تقسیمبندیهایی است که اصلاً کاری با واقعیتهای عملی جامعهی ایرانی ندارند. حر
فشان فقط خالی کردن عقدهها و بیان احساسات و عواطف خودشان است، هر چند ممکن است همهی اینها زخمهای عمیقی داشته باشند و زجرهای فراوانی از حکومت فعلی کشیده باشند. هر چه باشد، با این ادبیات و این شیوهی برخورد هرگز نمیتوان حکومتی خوب و آرمانی را ساخت یا حتی به آن نزدیک شد. این ادبیات آخرش میشود حداکثر یک انقلاب دیگر که هیچ قدرتی هم جلودارش نخواهد بود و سر در برابر هیچ اصل انسانی و قاعدهی بشر دوستانهای خم نخواهد کرد، ولو امروز صبح تا شب بیاید و شعار بشر دوستی و دفاع از حقوق بشر و زندانی سیاسی بدهد. -
من یک چیز را در ادبیات این مخالفین وضعیت انتخابات و اصل نظام فعلی نمیفهمم. آن چیز خندهدار این است که اینها این نظام را اصلاً از بیخ قبول ندارند، آن وقت میآیند دربارهی انتخابات یا تحریم و عدم تحریم یا صلاحیت و رد صلاحیت کاندیداهایاش اظهار نظر میکنند! ما یا حداقلی از نظام فعلی را میپذیریم و بر اساس آن شروع به حرکت میکنیم یا آن حداقل را هم قبول نداریم و قایل به همان خباثت و غاصب بودن ذاتی هستیم. وقتی چنین عقیدهای داشته باشیم اصلاً بحث دربارهی انتخابات را باید کنار بگذارند و بروند دنبال آلترناتیوی که شاید بتوانند پیدایش کنند.
-
تمام چیزهایی که تا اینجا نوشتم یک نگاه است با آن نوع استدلالی که گفتم. شاید فردا با موضعگیری صریح معین و بیان دلایلاش نظرم تغییر کرد. شاید فردا رهبر هم جواب دیگری به نامهی اخیر شورای نگهبان (که پاسخ به رییس جمهور بود) داد و صحنه کلاً عوض شد. به هر حال صحنهی سیاست، صحنهی یکهتازی قداست نیست. سیاست صحنهی عملگرایی و هوشمندی و دیپلماسی است. این مورد آخری شدیداً در میان ایرانیان نایاب است؛ خداوند روزی همگان کناد!
-
نکتهی آخر را هم بگویم و بروم. به نظر من حضرت علی، که اسطورهی اخلاق، تقوا، عدالت و انسانیت است، اصلاً با آن درکی که ما از او داریم برای سیاست ساخته نشده بود. شرحاش را میگذارم برای بعد که احتمالاً خطای خیلی فاحشی در توضیح و شرح مقصودم مرتکب نشوم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.