یادداشت صاحب سیبستان ملکوت را که صبح دربارهی محافظهکاری خواندم، تصمیم گرفته بودم چیزی بنویسم تا دل خودم کمی خالی شود! دیروز دو سه باری تلفنی صحبت کردیم با هم تا مسألهی کامنتهای سیبستان حل شود و نتیجه این شد که به یمن راهنماییهایی رامین (که با اختلاف ساعت آمریکا و لندن خود معضلی بزرگ بود) توانستم مشکل سیبستان را حل کنم و غرغرهای نازک الملکوت را از سر خودم بردارم! قبل از اینکه از معنای «محافظهکاری» مورد نظر مهدی بنویسم، چند تا نکتهی مختصر دم دستی را برای تمام مترددین ملکوت دوباره مینویسم تا هم خودم یادم باشد و هم ملکوتیان و غیر ملکوتیان دوباره به خاطر بیاورند که مدیریت فنی ملکوت کاری است که تماماً به عهدهی من است با تمام دردسرهای ریز و درشتاش که همیشه فقط بخش اندکی از آن را ملکوتیان میفهمند، آن هم تنها وقتی که برای وبلاگ خودشان احیاناً مشکلی پیش میآید. مدیریت ملکوت انصافاً آدمی را میخواهد تمام وقت که برای این کار زندگیاش را بگذارد. من که حسین درخشان نیستم که زندگیام همهاش وبلاگ باشد، کسی هم به من حقوق تمام وقت و حتی پاره وقت نمیدهد که این ملکوت درندشت را بچرخانم. نتیجه این میشود که هر چه میکنم فقط محصول عشق است و علاقه. اگر ملکوت را مثل بچهای که خودم قدم به قدم پرورده باشم نمیدیدم، اینقدر احساس تعلق به آن نمیکردم که هر روز بخواهم جاییاش بهتر از قبل باشد. دلیل ارتقاء دادن سیستم مووبل تایپ هم طبعاً همین دغدغه بود، به خاطر اینکه سیستم تازه، مطئمنتر است، باگ کمتر دارد، امنیتاش بالاتر است و راحتتر میشود با آن کار کرد. تمام این کارها و مشکلات حاشیهای و ضمنی تغییر و پشتیبانی سایت کلی وقت میبرد و انرژی از آدم میگیرد. یک نویسندهی ملکوت که راحت اسم کاربری و رمز عبورش را در اختیار دارد و کارش فقط نوشتن است، ممکن است هیچ وقت مشکلات این کار را درک نکند. در نتیجه، توقع آن یک عضو کمالی است بدون نقصان که کمی تا قسمتی از عهدهی کسی که مثل بقیهی آدمها دارد زندگی عادی میکند خارج است. اینها دغدغههای فنی و فیزیکی ملکوت است که خودم بیش از هر کسی دیگری به جزییاتاش آشنا هستم.
اما در باب محافظهکاری؛ مهدی میگوید با باز گذاشتن بخش نظرهای وبلاگاش برای شعور خوانندهاش احترام قایل شده است و به درک خواننده اهانت نمیکند. من به نیت خیر و آرمان پاکی که در پس این حرف هست، عمیقاً احترام میگذارم. اما واقعیتهای وبلاگستان و اصولاً اینترنت کمی با این تصویر تفاوت دارد. به همان اندازه که باز گذاشتن و بیصافی رها کردن کامنتها میتواند احترام نهادن به مخاطب باشد، تعدیل کردن و موکول کردن ثبت و نمایش یک نظر به تأیید نویسندهی وبلاگ هم احترامی مضاعف میتواند باشد به خواننده. اندیشهی نیکنهادانهی مهدی (که امکان و تحققاش برای من که ملکوت را میچرخانم وقت میبرد، زحمت دارد و خدمتی بی مزد و منت است)، برای جهانی آرمانی خوب است. همهی ما این را تجربه کردهایم و وقت و احساس و عاطفهمان به پای کامنتهای هرز و نظرهای نامربوط تلف شده است. تمرین دموکراسی خوب است. این را هم باید درک کرد البته که در این چمن گل بیخاری وجود ندارد. این خارها هم هست. اما اگر نگاهی کلانتر به همان حرف مهدی داشته باشیم و از ارتفاع به آن نگاه کنیم، خارخار ذهنیتی میتواند در آن جوانه بزند که مآلاً میتواند آزاردهنده و شاید مخل آزادی و همان احترامی باشد که مهدی برای مخاطباش میخواهد قایل باشد. (یادمان باشد گفتهی مارکس را که میگفت برای رسیدن به آن جهان آرمانی از خرد کردن چندین – هزاران – جمجمه هم شاید ناگزیر باشیم! آزادی نعمتی ارجمند است، اما از دید من نه به هر بهایی). البته، آدمی که پوست کلفت باشد و برایاش اصلاً مهم نباشد که دیگران دربارهاش چه میگویند، اینها را قدری نمینهد. میگوید بگذار هر چه میخواهند به من درشت بگویند. من هم این را به تدریج آموختهام. مهدی هم علیالظاهر از حرفاش بر میآید که همین فکر را میکند. اما وقتی که در همین نظرها کسی دهاناش را باز میکند و فحش چارواداری به این و آن مینویسد و اصلاً نظرش ربطی به موضوع ندارد و فقط عقده خالی کردن است، گمان نمیکنم مهدی روا بداند این کامنت در صفحهاش بماند ولو برای چند ساعت باشد. نهایتاً این نویسنده و صاحب وبلاگ خواهد بود که فضایی را فراهم کرده است که در آن به دیگران میتوانند فحاشی کنند و مخل آزادی یا احترام دیگری شوند. نه من و نه مهدی به عنوان صاحب یک وبلاگ این حق را نداریم که اجازه بدهیم حیثیت دیگری (فرد یا جمعی حقیقی یا حقوقی) را در خانه و فضای ما خدشه دار کنند و آیین مروت و مدارا را زیر پا بگذارند. بزرگترین دغدغهی من برای محدود کردن بخش نظرها همین است و بس، که به روزی نرسیم که عباس معروفی گلهمند بگوید: «پنجرهام را گل گرفتم»!
من این را درک میکنم که مهدی دوست ندارد بر چسب محافظهکاری بخورد یعنی چیزی را به او نسبت بدهند که از نظر خود او بر حسب تعریف خودش از هستی و وجودش و نفس موضوع محافظهکاری، اصلاً در او نیست. اما مهدی از دید من با این تعریف که میکنم محافظهکار است و این هم چیز بدی نیست. مهدی در برابر تغییر به کندی واکنش نشان میدهد. سرعت واکنش او و سطح پذیرش تغییر برای او پایینتر از چیزی است که توقع من است. به این معنا مهدی محافظهکار است. این موضوع در نفس خود چیزی است که نه بد است و نه خوب. در نتیجه، لازم نیست ماجرا را فلسفی کنیم و بگوییم این ارسطووار دیدن و دو انگاری است. قضیه سادهتر از این حرفهاست.
تمام چیزهایی که من میبینم در یک دستور سادهی اخلاقی خلاصه میشود و آن این است که «آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگری هم مپسند». این حرف برای همهمان صادق است. هم برای من، هم برای مهدی و هم برای نیکآهنگ. به یک معنا من هم محافظهکارم. من در وبلاگام دربارهی هر چیزی سخن نمیگویم. در انتخاب موضوع هم بعضی وقتها وسواس و سختگیری زیادی به خرج میدهم. برایام مهم است در ملکوتی که مسئولیت خیلی چیزهایاش عملاً به شانهی من میافتد، جوری تصمیم بگیرم که فردا بتوانم جوابگویاش باشم. ملکوت در این دو سال گذشته بحرانها و مشکلاتی داشته است که در یک فضای جمعی شکل گرفتهاند و فقط یک فرد مسبب یا دخیل در آن نبوده است. گاهی اوقات در فضایی که بیدلیل مسموم میشود، افرادی قربانی میشوند که اگر شرایط عادی میبود هرگز این اتفاقات نمیافتاد. به این دلایل ساده و کاملاً انسانی، من محافظهکارم، چون به تداوم کارم اعتقاد و باور دارم. ممکن است امروز چیزی بنویسم یا وبلاگی را درست کنم که مدتی دوام بیاورد و کلی هم سر و صدا به پا کند، اما ترجیح میدهم کاری را پی بگیرم که در حد ممکن استمرارش بیشتر باشد و هزینهاش برای خودم و دیگران کمتر. وبلاگنویسی چیز مهمی است، اما نه آنقدر مهم که بعضی چیزهای مهمتر را در پایاش قربانی کنی. در این زمینه حرف زیاد است. اگر باب گفتوگویی خوب باز شود، ادامهاش خواهم داد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.