سیاست در لباس دیانت

عنوان بالا فریب‌تان ندهد. نمی‌خواهم از قرائت‌های خشک و جزم‌اندیشانه از دین سخن بگویم و به نقد آمیختگی دین و سیاست بپردازم. تنها کسانی که دین را سیاسی می‌کنند، آن‌هایی نیستند که به طور متعارف و معمول حتی مردم کوچه و بازار هم آن‌ها را به این صفت می‌شناسند. دست بر قضا کثیری از روشنفکران ما، حتی روشنفکران لاییک ما، حظ وافری از آمیختن دین و سیاست می‌برند. پیش‌تر چندین بار نوشته‌ام که ما در فضایی زندگی می‌کنیم که عمدتاً مردم، حتی شماری از روشنفکران از پرداختن به اصل مسأله پرهیز می‌کنند و با پاک کردن صورت مسأله راه‌حلی را می‌جویند که سر راست‌ترین و در دسترس‌ترین راه‌حل است. به زعم من واقعیات جهان، از چیز دیگری حکایت می‌کنند.


 اما چرا می‌گویم که حتی اردوی مقابل دین‌داران نیز دیانت را سیاسی می‌بینند و سیاست را هم گاهی اوقات دینی. در فضای معاصر و فعلی جهان، به راحتی می‌توان دین را مسئول و پاسخ‌گوی بسیاری از معضلات عمده‌ی جهانی و کثیری از مهیب‌ترین رخدادهای عالم قلمداد کرد. از بد حادثه، شواهدی هم وجود دارند که این گمان را بسیار تقویت می‌کنند. اما آیا مسئول اتفاقات چچن، ایران، افغانستان، کشمیر و عراق دین (و مشخصاً اسلام) است؟ می‌خواهم از موضع قبلی خود یک گام جلوتر بیاییم. وارسی بسیاری از رخدادهای جهان نشان می‌دهد که علت این وقایع تنها به خاطر برداشت و تفسیر مختلف افراطیون و به اصطلاح معمول و کلیشه‌ی ادبیات رایج بنیادگریان، نیست. عوامل دیگری هم در شکل گرفتن این فضا دخیل هستند.

اکثریت مؤمنین به دین اسلام، به تصادف تاریخ، به اعتقاد من، در نقاطی از جهان زندگی می‌کنند که فقر، گرسنگی، بیماری و بی‌سوادی در آن‌ها شیوع دارد. در این مناطق جهان، کشورهای توسعه یافته هم به ندرت قدمی برای حل مشکلات عمده‌ی جهانی برداشته‌اند. برای روشن‌تر شدن مقصودم به همایش هزاره‌ی سازمان ملل اشاره می‌کنم. در این همایش، تمامی ۱۹۱ کشور عضو سازمان ملل تعهد کردند تا سال ۲۰۱۵ هشت هدف باید تحقق پیدا کنند. این اهداف عبارت بودند از:
هدف ۱: ریشه‌کنی فقر و گرسنگی شدید
نسبت مردمی که با کمتر از یک دلار در روز زندگی می‌کنند به نصف کاهش پیدا کند.
نسبت مردمی که دچار گرسنگی هستند،‌ به نصف کاهش پیدا کند.

هدف ۲: نیل به آموزش ابتدایی جهانی
اطمینان حاصل شود که تمامی پسران و دختران یک دوره‌ی کامل آموزش ابتدایی را گذرانده باشند.

هدف ۳: ترویج تساوی جنسیتی و تقویت زنان
عدم تساوی جنسیتی در آموزش ابتدایی و متوسطه ترجیحاً تا سال ۲۰۰۵ و تا سال ۲۰۱۵ در تمامی سطوح از بین برود.

هدف ۴: کاهش مرگ و میر کودکان
میزان مرگ و میر کودکان زیر پنج سال تا دو سوم کاهش پیدا کند.

هدف ۵: بهبود بهداشت مادران
میزان مرگ و میر مادران تا سه چهارم کاهش پیدا کند.

هدف ۶: مبارزه با ایچ‌آی‌وی/ایدز، مالاریا و سایر بیماری‌ها
شیوع ایچ‌آی‌وی/ایدز متوقف شده و روند آن معکوس شود.
رخداد مالاریا و سایر بیماری‌های عمده متوقف شده و روند آن معکوس شود.

هدف ۷: از پایداری محیط زیست اطمینان حاصل شود
اصول توسعه پایدار در سیاست‌ها و برنامه‌های کشور گنجانده شود؛ روند نابودی منابع طبیعی معکوس شود. (سند افتخار آمریکا را در نحوه‌ی برخوردش با معاهده‌ی کیوتو ببینید!)
نسبت مردمی که دسترسی پایدار به آب آشامیدنی مطمئن ندارند به نصف کاهش پیدا کند.
بهبود مهمی در زندگی حداقل ۱۰۰ میلیون زاغه‌نشین تا سال ۲۰۲۰ حاصل شود.

هدف ۸: ایجاد یک همکاری جهانی برای توسعه
پرورش بیشتر یک نظام تجاری و مالی باز که مبتنی بر مقررات، پیش‌بینی‌پذیر و غیر-تبعیض‌آمیز باشد . . .
به نیازهای کشورهای توسعه نیافته توجه شود. این امر شامل موارد زیر است:
دسترسی بدون عوارض و کمیسیون به صادرات؛
کمک تقویت یافته به بدهی‌ها برای کشورهای دارای بدهی بالا؛
ملغا کردن بدهی‌های رسمی دوطرفه؛
و کمک توسعه‌ی رسمی سخاوت‌مندانه‌تر برای کشورهایی که متعهد به کاهش فقر هستند. 
رسیدگی به نیازهای خاص سرزمین‌های محصور در خشکی و جزیره‌های کوچک که دولت‌های در حال توسعه دارند.
رسیدگی جامع و همه‌جانبه به مشکلات وام کشورهای در حال توسعه از طریق روش‌های ملی و بین‌المللی برای بازپرداخت وام‌ها در دراز مدت.
با همکاری کشورهای در حال توسعه، کار مناسب و مفید برای جوانان ایجاد شود.
با همکاری شرکت‌های داروسازی، دسترسی به داروهای ضروری در کشورهای در حال توسعه به قیمت مناسب فراهم شود.
با همکاری بخش خصوصی، منافع
تکنولوژی‌های جدید – مخصوصاً فناوری‌های اطلاع‌رسانی و ارتباطی – فراهم شود. (منبع: اهداف هزاره‌ی سازمان ملل)

این‌ها اهداف عمده‌ای هستند که برای توسعه‌ی جهانی و مخصوصاً ریشه‌کنی فقر، بی‌سوادی و بیماری در نظر گرفته شده‌اند. اگر به این اهداف نگاه کنیم، می‌بینیم که عمده‌ی کشورهای جهان سوم که جمعیت مسلمان بالایی هم دارند، گرفتار حادترین این مشکلات هستند. من این مشکلات را برآمده از دل فرهنگ یا سنت دینی و دین‌داری نمی‌بینم. مشکل افغانستان به خاطر مسلمان بودن افغان‌ها نیست. تمام این معضلات عواقب سوء و پیامدهای تلخ رویارویی دو قدرت جهان و معارضه‌ی سیاسی بلوک شرق و غرب بود. مشکل کشمیر را دین‌داری پاکستانی‌ها درست نکرد. معضل کشمیر استخوان لای زخمی بود که پس از برچیده شدن بساط استعمار انگلیس در منطقه باقی ماند. مسأله‌ی خاور میانه‌، مسأله‌ی دین‌داری و حتی تفسیر حزب‌الله از دین نیست؛ معضلی سیاسی است. تمام این‌ها یک نقطه‌ی مشترک دارند: سرخوردگی سیاسی. در هیچ‌کدام از این کشورها، معضلات بزرگ سیاسی به شیوه‌ای همدلانه و منصفانه حل نشده‌اند. عمده‌ی ساکنان این کشورها احساس می‌کنند در معادلات جهانی جفایی بزرگ بر آنان رفته است و بسیاری از حقوق ابتدایی زندگی‌شان نادیده گرفته شده است. علت آن هم کاملاً آشکار است. کسانی که توان حل آن مشکلات را داشته‌اند، ارباب قدرت جهانی بوده‌اند و منافع آن‌ها هرگز ایجاب نمی‌کرده است که به مسایل عادی زندگی یک فرد معمولی رسیدگی کنند که رفاه متعارف می‌خواهد،‌ تحصیل می‌خواهد،‌ امید به زندگی می‌خواهد و الی آخر.

بگذارید یک‌بار دیگر به مسأله از نگاه غرب بنگریم. اگر کسی مدعی شود که مسایلی که در ایرلند رخ می‌دهند، تفکر کلیسای کاتولیک را منعکس می‌کند و چیزی جز تنش میان مذهب کاتولیک و مذهب پروتستان نیست، بلافاصله غربیان به شما خواهند گفت که فردی هستید ناآگاه و فاقد دانش! به نظر شما چرا وقتی پای حزب‌الله یا بن لادن یا ایران به میان می‌آید، کسی به تنش‌های سیاسی میان این‌ها و طرف‌های مقابل‌شان اشاره نمی‌کند و تمام عقده‌ها را بر سر دین خالی می‌کنند؟ به نظر من، دلیل‌اش این است که دین راحت‌ترین هدف است؛ اولین کس یا چیزی که می‌توان گریبان‌اش را گرفت، دین است. اما این‌که دین حضوری پر رنگ دارد و در دسترس است، دلیل کافی است که دین را مسئول این فجایع قلمداد کنیم؟ به اعتقاد من تا زمانی که معضل سیاسی این کشورها در فضایی جهانی حل نشود و باز هم در این مناطق شاهد گسترش فقر، بی‌سوادی، گرسنگی و یأس و سرخوردگی باشیم، این فجایع تکرار خواهند شد، حتی اگر دیگر دینی هم در میان نباشد. بیایید این سئوال را صادقانه از خود بپرسیم که گرفتیم دین (به حقانیت یا بطلان دعاوی دین اصلاً کاری ندارم) از صحنه‌ حذف شد، آیا مشکل حل می‌شود؟ باز هم فرض کنیم کشورهای دیگری که در آن‌ها دین نقشی تعیین‌کننده در سیاست ندارد، اصلاً وجود ندارند تا این فرض را باطل کنند و هر چه فقر و تباهی هست تنها در کشورهایی است که مردم‌اش دین‌دارند یا سیاست‌شان آمیخته به دین‌ است. آیا به انزوا یا از میان رفتن دین، مسأله‌ی فقر، بیماری، گرسنگی، عدم کنترل بر سرنوشت خود حل می‌شود؟

این‌ها که نوشتم به هیچ وجه من الوجوه مؤید یا توجیه‌کننده‌ی برداشت‌های خشک و متعصبانه از دین نیست. حمایت از خرافات هم نیست. در فرهنگ دینی، چنان‌که در هر فرهنگ دیگری (از جمله فرهنگ‌های غیر دینی یا سکولار) کژخوانی و سوء استفاده و تعصب (حتی از بهترین و مفیدترین مفاهیم از جمله از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر) وجود دارد. کسانی که سال‌ها در غرب زندگی کرده‌اند،‌ اگر انصاف بدهند، به خوبی می‌توانند شواهد بی‌شماری برای این مدعا عرضه کنند. لذا سخن گفتن از ریشه‌های مسایل عمده‌ی جهان اسلام، نادیده گرفتن خطاها نیست؛ واقع‌بینانه دیدن ماجراها است. در رشد و گسترش تروریزم، همان اندازه که مسلمانان افراطی و جزم‌اندیش نقش دارند، اردوی مقابل هم نقش برجسته و پر رنگی دارند. تنها برای این‌که یک مثال از این فضای پر غبار و هیاهو نشان بدهم، مثالی می‌زنم از وقایع بعد از یازده سپتامبر. پس از فاجعه‌ی یازده سپتامبر، یکی از تلویزیون‌ها متعبر آمریکا، تصاویری را نشان داد از گروهی فلسطینی که در حال رقص و پای‌کوبی بودند. اما این تصاویر متعلق به چندین سال پیش بودند نه متعلق به سپتامبر آن سال؛ آن قطعه‌ی فیلم، صحنه‌هایی را نشان می‌داد پس از این‌که صدام موشکی به اسراییل پرتاب کرده بود! به اعتقاد شما، واکنش جامعه‌ی آمریکا درباره‌ی آن فلسطینی‌ها چه می‌بود، خوب بود؟ باید می‌رفتند تحقیق می‌کردند که آن فیلم واقعی است یا نه؟! این تنها یک نمونه از مشت نشانه‌ی خروار خیانت و سانسور رسانه‌ای است.

نمونه‌ی اخیر را اگر می‌خواهید نحوه‌ی پوشش تلویزیون بی‌بی‌سی از وقایع اخیر لبنان و سوریه را به دقت ببینید تا متوجه شوید که رسانه‌های غرب، به برکت بهره‌مندی از قدرت، چگونه بر پاره‌ای از واقعیت‌های مهم چشم فرو می‌بندند. تلویزیون بی‌بی‌سی تظاهرات بیست هزار نفری علیه سوریه را مرتب و به دقت پخش می‌کند. اما تظاهرات دویست هزار نفری حزب‌الله و طرف‌داران سوریه را فقط دو سه ثانیه نشان می‌دهد. قصد من دفا
ع از حزب‌الله یا حمله به سوریه نیست. تنها نحوه‌ی پوشش جانبدارانه‌ی خبر را ببیند که این رسانه‌ها تنها خبری را پوشش می‌دهند که باب طبع و موافق میل خودشان است. آیا ما و شما هم چنین هستیم؟ یعنی وقتی قرار است درباره‌ی دین حرف بزنیم، تنها همان چیزی را می‌گوییم (منفی یا مثبت) که موافق طبع و میل من و شماست؟ یا واقعیت‌ها را هم می‌بینیم؟ درد این‌جاست!

بایگانی