حکمتِ روز – در بابِ دوستی

چندین ساعت است که موضوعی سخت ذهن‌ام را می‌آزارد. گویی چیزی از درون حکایت از داستانی پنهان دارد. ماجرایی گذشته است که نمی‌خواهم این‌جا چیزی از آن بنویسم و احساس می‌کنم پشت پرده چیزهایی هست که من با اعتماد و خوش‌خیالی بیش از حد به جاهای دیگری نسبت می‌دهم و البته شواهد بی‌شماری هم بر آن داشته و دارم اما هم‌چنان ساده‌لوحانه حواله به جاهای دیگرش می‌کنم. بارها از غروب سعی کردم تا به زبانی این را بنویسم. به نوشته‌ی مخلوق برخوردم درباره‌ی ماجرای زمانه. ماجرای زمانه هیچ ارتباطی به ماجرای من ندارد اما در مطلب مخلوق جمله‌ای بود سخت حکیمانه و عبرت‌آموز که ساعت‌ها سعی می‌کردم به زبانی بنویسم‌اش. بهترین بیان‌اش اما همین است که او نوشته است:

«دوستی مفهومِ دوگانه‌ای دارد. آدم بیش‌تر از دوستان ضربه می‌خورد. هر کس نزدیک‌تر باشد بیش‌تر می‌تواند آسیب بزند. حرمتِ دوستی گویا از همین‌جا سرچشمه بگیرد: هر چه نزدیک‌تر شوی، مستعدتر هستی برایِ دورشدن و هر چه دوست‌تر باشی، ظرفیتِ بیش‌تری برایِ دشمنی خواهی داشت. دوست بودن/ماندن در کل کارِِ بس دشواری ست!»

آدم باید به دوستان‌اش، مخصوصاً آن‌ها که ادعای دوستی دارند، حساس باشند. لازم نیست بدبین باشی. حساس بودن کافی است. گاهی اوقات هر اندازه وفا کنی، هر اندازه مروت و مردانگی کنی، گاهی به ناجوانمردانه‌ترین وجهی ممکن است از پشت خنجر بخوری و خنجر به دست، همیشه نقاب دوستی بر چهره دارد و مدام لبخند محبت می‌زند!

بایگانی