۲. و اما حجاب. چنانکه گفتم بسیاری حرفهای ناگفته دربارهی حجاب هست. اینکه من در یادداشتهای پیشین اشاره کردم که حجاب اساساً سنتی اسلامی و عربی نبوده است، نه دلیل بر مردود بودن آن میشود و نه دلیل بر استحکام و قوتِ آن. یعنی حتی پس از ثابت کردن اینکه پوشش حجاب اساساً از جامعهی ایرانی وام گرفته شده است، نمیتوان حکم داد که پس حجاب را باید دور انداخت چون «غیر اسلامی» است. اگر قرار بر این کار باشد، خیلی چیزهای دیگر را باید در دین اسلام دور انداخت! پس توجه داشته باشید که منطق بحث این نیست که به صرف متفاوت بودن خاستگاه و زادگاه یک پدیده، اصل آن پدیده را محکوم و مطرود اعلام کنیم. به طریق اولیٰ، اینکه حجاب ریشهای ایرانی داشته است هم برای زن ایرانی نه مایهی قوت و اعتبار و افتخار است نه باعث شرمساری. یعنی نسبنامهی حجاب، نسبتی متساوی دارد با هر نوع موضع اخلاقی یا شرعی که در برابر آن میگیریم. اما طرح این واقعیتها، ما را در مقامی قرار میدهد که شناخت دقیقتری نسبت به آن داشته باشیم و از این جهت، پیش کشیدنِ آن مهم است، مگر اینکه از اساس هدفمان این باشد که بخواهیم تصمیم بگیریم که از حالا حجاب داشته باشیم یا کشف حجاب کنیم! من عرض میکنم برای ادامه دادن حفظ حجاب یا کشف حجاب، فرد کمترین نیازی ندارد به اینکه بداند حجاب اساساً ایرانی است یا عربی!
۳. حالا وارد سطح بالاتری از بحث میشویم. و آن حکمتِ آن حُکم حجاب است. اولاً باید دید که حجاب، حُکمی بوده است به همین وجوب و شدت و غلظتی که امروز مسلمان قرن بیست و یکم میفهمد و بدان عمل میکند یا اینکه به مرور زمان پوستههای دیگری بر این حکم افزوده شده است و باعث ستبرتر شدن قشرهای آن شده است. شواهد جامعهشناختی نشان میدهد که نوع پوششِ حجاب دستخوش تغییرات بسیاری شده است و البته، بدون شک، در مقطعهای مختلف تاریخی، به ویژه در تاریخ معاصر، سخت متأثر از اوضاع و احوال سیاسی ایرانیان بوده است. پس حتی وقتی که نسبت به حجاب موضع عاطفی مثبت یا منفی، سلبی یا ایجابی، میگیریم، باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم. حال، سؤال این است: آیا این شیوهی کوبیدن بر طبل حجاب با حکمتِ آن سازگار است یا از اساس نقض غرض شده است؟ گفتیم که پیامبر، در جامعهی عربی وضعیت زنان را تغییر داد. دقت کنید که کانون بحث، جای مقایسهی پیش از اسلام و پس از اسلام است در عربستان، نه مقایسهی ایران یا اروپای قرن بیست و یکم با عربستانِ قرن هفتم میلادی. اینها شاخصهای مهمی است که بیتوجهی به آنها فضای بحث را مغشوش میکند.
اگر حجاب، که پیش از اسلام وجه ممیزهی زنان آزاد و برده بوده است، باعث شده بود که این «حجاب» از میان زنِ آزاد و زنِ برده، زن اشرافی و زنِ معمولی، برداشته شود و ملاکِ ارجمندی و اعتبار اجتماعی، دیگر طبقه نباشد بلکه ایمان باشد، پس میتوان گفت که حکمتِ آن حُکم، نه نفسِ پوشش، بلکه غایت و هدفِ آن حجاب بوده است. حال سؤال این است: آیا آن غایت تأمین شده است؟ اگر روزگاری زنانی که در زمرهی اشراف بودند – و دقیقاً به دلیل اشرافی بودن یا تعلق به یک طبقهی خاص اجتماعی محجبه بودند – به این وسیله از فرودستانشان متمایز میشدند و آن کنیزکان دقیقاً به دلیل کنیز بودن «حق»ِ محجبه شدن را نداشتند، حالا وضع چگونه است؟ سناریو، به نظر من، بر عکس شده است: زنانی که محجبه هستند – و دیگر جزوِ طبقهی اشراف هم حساب نمیشوند، حداقل به ظاهر – امروز زنانی را که محجبه نیستند داوری میکنند و به خاطر تفاوت پوشششان پیشداوری اخلاقی دربارهی آنها دارند. یعنی همان نظام طبقاتی دوباره بازتولید شده است. پیشتر به شکل مشرکانه، جاهلی، عربی (یا هر اسم دیگری که بهتر «توصیف»اش میکند) و در نظامهای پادشاهی بود؛ امروز در لباس مسلمانی و با کلی قداست و اعتبار، همان آش است و همان کاسه! هشدار میدهم که: این ملاحظه به این معنا نیست که هیچ زن محجبهای نیست که چنین قضاوتهایی ندارد و هیچ زن بیحجابی نیست که به دلایل ایدئولوژیک در پوشش یک زن محجبه طعنه نمیزند. اینها هست. اما، آن حکمتِ حُکم در اینجا گم شده است. بهترین نمونهی نقض غرض البته همان طرح بدنام امنیت اجتماعی است که پلیس ایران به شنیعترین و زنندهترین وجهی اجرا کرد و آن را اسباب افتخار خود هم دانست. گمان نکنم هیچ انسان سلیمالنفس و مؤمنی، در فهمِ زشتی آن کار مشکلی داشته باشد. و این هشدار هم البته دیگر لازم نیست که هر زنِ محجبهای در ایران، لزوماً همرأی و همفکر آن دستگاه انتظامی نیست که مدام میپندارد که طاعت میکند، اما بیخبر از معصیت جان میکَنَد!
۴. گاهی، البته، مواردی هم هست که نه تنها حکمتِ حُکم، بلکه خود حُکم نیز گم میشود و تنها صورتی بیروح و متحجرانه از آن باقی میماند. علما و فقها البته بهتر میتوانند در این زمینهی خاص اظهار نظر کنند (حضرت یاسر کجایی؟) که لباس (و حجاب) برای مرد و زن نباید اسباب شهرت شود. یعنی اگر نوع پوشش، آدمی را در یک جامعه انگشتنما کند، انتخابِ آن نوع پوشش، از نگاه فقه و شرع هم محل اشکال است. یعنی دیگر آن حُکم هم از موضوعیت میافتد. اینجاست که حجاب، به ضدِ خودش بدل میشود. میتوان البته احتجاج کرد که در یک جامعهی جهانی شده و کلانشهری مثل لندن یا نیویورک که همه نوع آدمی پیدا میشود و زنان محجبهی فراوانی در این جامعه هستند و دیگر «انگشتنما» شدن از موضوعیت میافتد، چه حرجی بر کسی است که محجبه باشد؟ حرفِ متینی است، هر چند برای من نه دلیل است و نه حجتی محکم و خدشهناپذیر. من به تالی فاسدهای این سخن عجالتاً کاری ندارم. قصدِ من هم از نوشتن این یادداشتها، حکم بر کشف حجاب یا حکم بر الزام حجاب نیست (و توضیح هم دادهام که چرا بر گرفتن هر کدام از این دو موضع، نه مرا متدینتر میکند نه بیدینتر). تمام شقوق ممکن را طرح میکنم که حتی الامکان هیچ موضعی ناگفته نماند.
یکی از مشکلات ورود به این بحث این است که عمدهی کسانی که با شور و حرارت بدان میپردازد، از پیش گویا تصمیمشان را گرفتهاند و هیچ وقت قرار نیست رأیشان را عوض کنند. سر و گوشی آب میدهند که فقط ببینند چه خبر است! عدهای به دنبال لقمهای جویده هستند که بالاخره حجاب داشته باشیم یا نه؟ محجبه نبودن آیا خلاف دین و ایمان است یا نه؟ این نوشتهها نه مدعی پاسخ دادن به این جنس سؤالهاست و نه اساساً برای حل مسألههای فکری مردم است. اینها دغدغههای ذهنی من هستند و و مطمئنام کسان دیگری هم هستند که همین دغدغهها را دارند. تا دربارهی آنها حرفی نزنیم، هر تصمیمی که بگیریم یا هر موضعی که اتخاذ کنیم، به تقلید بوده است یا به عادت. تازه با افزوده شدن آگاهیهای تازه، در مقامی واقع میشویم که همیشه در معرض بازنگری دیدگاههای خود واقع میشویم.
تا اینجا، این هم یک قدم دیگر در پیش بردن بحث. ادامه دادن این بحث به نظر من بسیار مهم است. میشود کماکان موافقان و مخالفان حجاب، دیدگاههای خودشان را داشته باشند و هر گروه «لکم دینکم و لی دین» بزند و بر باور یا اعتقادِ خوگرفتهی خود پا بفشارد. و میشود هر دو گروه گفتوگو کنند و دلایل موافق و مخالف طرح شود. انتخاب البته با خودِ طرفین است. رأی من البته به سادگی این است و آن را تکرار کردهام چند بار که: داشتن یا نداشتن حجاب، دخلی به ایمان و دینداری ندارد و ارتباطی به رستگاری یا سعادت عقبای کسی ندارد. به همین سادگی. و البته برای اینها دلیل هم هست. پارهای از دلایلام را آوردهام. اگر لازم باشد باز هم بدانها خواهم افزود. انتظار دارم از دوستان اهل فضلی که در این زمینه خوض و غوری کردهاند، در این بحث مشارکت کنند و هر خطا و زَلّتی که در این ملاحظات میبینند گوشزد کنند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.