قصهی آن نامهی جعلی را که به اسم امیرکبیر در ایران میچرخید و هنوز هم این طرف و آن طرف هست، حتماً شنیدهاید. من یک بار در ملکوت
به تفصیل نوشتم و عین نقد ایرج افشار را بر آن آوردم. در آن یادداشت ایرج افشار به روشنی نشان داده بود که این نامه جعلی است و امیرکبیر هرگز نمیتوانسته چنین نامهای بنویسد. عجیب این است که با وجود این همه دلایل روشن، هنوز هم خاطرهی مردم ما به همین نامهی جعلی خوش است. خاطرم هست که زمانی دکتر معین
عین همین را در وبلاگاش آورده بود. برایاش گمان کنم ایمیلی فرستادم و اشکال را متذکر شدم. تشکر کرد و تمام. اما آن مطلب هنوز به جای خود باقی است (و خدا میداند چرا کسی مثل معین نباید به چنین اشتباهات فاحشی حساس باشد و سریعاً آنها را اصلاح کند). راستی دلیل این همه اصرار بر توهمات چیست؟ چرا نمیتوانیم به سادگی از چیزهایی که خیلی برایمان بزرگ میشوند دل بکنیم و قبول کنیم که شاید آن چیز از اساس ایراد داشته است؟ کجای کار میلنگد که عوض کردن عادتهایمان این قدر سخت است؟ این قضیه یک بار در
بالاترین هم تکرار شده بود اخیراً. مطمئنام که باز هم در آینده عدهای ممکن است برای اولین بار چشمشان به این نامهی جعلی بیفتد و کلی ذوق کنند که به به امیر کبیر عجب کسی بوده است و غیره و ذلک. اما چرا؟ چرا اصلاً من این یادداشت را نوشتم؟ به خاطر این نظر پای آن مطلب فوق الذکر:
«من تحقیق کردم جعل نیست چون در بهمن همین امسال خسرو معتضد تاریخ نگار معاصر ایران این نامه را در رسانه ملی منتشر کردند، پس چگونه است که نامه ای جعلی در رسانه ملی آن هم توسط تاریخ نگاری که کلی کتاب چاپ کرده است منتشر شود؟»
مغالطههای منطقی را ملاحظه میفرمایید؟ چون خسرو معتضد گفته است و او تاریخ نگار معاصر ایران است و چون رسانهی ملی آن را منتشر کرده و چون این آدمِ تاریخ نگار کلی کتاب منتشر کرده است، پس همهی اینها جمعاً میتوانند هر دروغی را به خورد مردم بدهند! باید فاتحهی این تاریخ نگار و تاریخ نگاریاش و آن رسانهی ملی را خواند که هم خودشان این سادهاند و هم مخاطباناش را این قدر زودباور فرض میکنند. و در راستای همین دستهگلهای مکرر رسانهی ملی (!)، بد نیست این یادداشت حجت الاسلام زائری را در وبلاگاش بخوانید: «آمریکا دروغ میگوید و جمهوری اسلامی هم!». زیاده عرضی نیست. ملت همچنان به خواندن تاریخ و تماشای رسانهی ملی و تعطیل کردن عقل ادامه بدهند. بازار این کارها این روزها خیلی گرم است!
پ. ن. من هر وقت عصبانی میشوم و چیز درشتی مینویسم، بانو، که وجدان بیدار خانهی ماست، بلافاصله تذکر میدهد باید قلمات و زبانات را «مهربان» کنی، حتی با دشمنان!