در یادداشت قبلی که دربارهی گفتوگوی ابراهیم فیاض با رجا نیوز بود میخواستم نکات دیگری را اضافه کنم که از فرط خستگی و بیحوصلهگی مجالاش فراهم نشد. الان مینویسم. مضمون حرفهای فیاض به تلویح نتایجی میدهد که با سیاستهای رسمی و اعلام شدهی نظام فاصله دارد. ببینید وقتی میگوییم اگر «حفظ نظام» اقتضا کند، میشود «فروعی» مثل نماز را حتی «باطل» کرد، خیلی حرفهای نهفته پشتاش دارد. نخست اینکه البته، نماز جزو فروع است. آنقدرها هم اصل نیست (!)، پس اگر مهم دیگری که بر آن اولویت دارد، از قبیل «حفظ نظام» پیش آمد، البته که میشود «نماز» را تعطیل کرد. درس اخلاقی ماجرا؟ مصلحت سیاسی فوق مصلحت دینی مینشیند. معنای عامفهم و صریح آن؟ دین از سیاست جدا نیست، ولی سیاست بالاتر از دین است! پس به زبان خیلی سادهتر، دین از سیاست جداست. مهم نیست که چه میگویید، مهم این است که چه کسی بگوید و چطور بگوید! البته باید دید که اگر مثلاً یکی مثل سروش همین حرف را زده بود و سخن از فرع بودن نماز و «ابطالپذیری» (!) گفته بود، پوستاش را پر کاه میکردند. پس بستگی دارد به اینکه چه کسی بگوید دین از سیاست جداست یا دین از سیاست جدا نیست. از زبان طنز اگر کمی فاصله بگیریم، معنای آشکار این رویکرد این است: دین دارد سکولارتر میشود در خدمت «نظام». یعنی نظام جایی که لازم بداند و برای پیشبرد اهدافاش لازم باشد، برپا کردن نماز را از اهم واجبات میداند و ستون دین میشمارد. و جایی هم که منافعاش اقتضا کند، میتواند فروع دین را قربانی کند. اما چه تضمینی داریم که «حفظ نظام» قربانی کردن اصول دین را هم واجب نداند؟ البته که نداریم! در تئوری میشود گفت که نظام چون عینیت یک فکر دینی است، کار ضد دینی نمیکند و توجیهاتی از این دست. اما در عمل این اتفاق ممکن است بیفتد. خلاصهی سخن و لب کلام اینکه حرفهایی از قبیل حرفهای ابراهیم فیاض یک معنای صریح دارد: دین از سیاست جداست و از همه مهمتر دین خادم سیاست است. و سیاست به نحوهای دلبخواهی و به اقتضای منافعاش میتواند دین را تفسیر و حتی تعطیل کند. شما استنباط دیگری از حرفهای آقای فیاض دارید؟
پ. ن. هیچ داوری و ارزشگذاری اخلاقی نمیکنم دربارهی حرفهای فیاض. نه میگویم بد است نه میگویم خوب است. توصیف دارم میکنم. استنباط من از حرفهای ایشان این است. یعنی حرفهای ایشان با عقل من این نتایج منطقی را به بار میآورد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.