آسیب‌شناسی تکفیر – ۱

ما در قرن بیست و یکم زندگی می‌کنیم. هزار و چهارصد سال از هجرت پیامبر اسلام گذشته است. تاریخ اسلام حاکمان مختلفی به خود دیده است. سختی‌ها و درشتی‌های زیادی بر اهل اندیشه و فکر رفته است. نمونه‌ها بی‌شمارند. از حلاج آغاز کنید تا ناصر خسرو، سهروردی، ابن عربی، ابن سینا، عین القضات همدانی، ملاصدرا، و بسی نام‌های ریز و درشت دیگر. این‌ها همیشه طعمه‌ی تکفیر متشرعین بوده‌اند و البته می‌دانید که مستمسک حمله به همه‌ی این‌ها اتهاماتی بوده است از این قبیل: ادعای نبوت، ادعای خدایی، جسارت به ساحت نبوت، توهین به مقدسات، توهین به خلیفه‌ی مسلمین، انکار معاد، انکار مسلمات دین و اتهاماتی از این دست. می‌بینید که نوع اتهامات ژنریک است. کمابیش همین ورد همیشه تکرار شده است. این برخورد متشرعه با کسانی که اهل اندیشه و تفکر بوده‌اند اصلاً چیز تازه‌ای نیست. نمونه‌ی معاصر هم برای‌اش داریم. روایت مشهوری است که با آیت‌الله خمینی که اهل فلسفه و عرفان بوده در میان حوزویان چه برخوردی می‌شده است. نمی‌خواهم بگویم که هر کسی که تکفیر شد، لزوماً چهره‌ای است برجسته. اما می‌خواهم بگویم که هر کسی را که تکفیر می‌کنند، بدون شک خواب عده‌ای را بر آشفته است. از مرزی عبور کرده است. تکانی به کسی داده است. کارش خلاف آمدِ عادت بوده است. و البته مردم دین‌دار عمدتاً به عادت عبادت می‌کنند. و همین عموم مردمِ اهل عادت‌اند که خرد خواب‌ آسوده‌ی ایمان مقلدانه‌‌شان را بر می‌آشوبد. ناصر خسرو نیک این نکته را دریافته بود که:
دین تو به تقلید پذیرفته‌ای
دین به تقلید بود سرسری!
چه کسانی از پرسش‌های جدی در برابر دین می‌هراسند، آشفته می‌شوند و رگ‌های گردن‌شان بیرون می‌زند و می‌گویند که به خدا، پیامبر، قرآن، ائمه و مقدسات جسارت شد؟ کسانی که آن‌ها را در خطر می‌بینند. کسانی که در خدا،‌ پیامبر، قرآن و امامان ضعف و فتوری می‌بینند و در سخن مدعی قوتی و صلابتی. یک معنای مستتر در این رویکرد این است: که دین‌دار دین‌اش مقلدانه است و به تعبیر ناصر خسرو سرسری! دین اگر سرسری نباشد، در برابر هر مخالفتی یا نظر متفاوتی، تنها مایه‌ی جهد عقلانی بیشتر مؤمن می‌شود و ایمان‌اش متزلزل نمی‌شود. معنای دیگر این خروش‌ها این است که این سخنان عامه‌ی مردم را زیان دارد. عموم مردم اگر دل باخته‌ی این سخنان شوند، بنیاد دین‌داری عامیانه بر باد می‌رود (یا حداقل تصور کافرتراشان این است). و این باز نشان همین است که این دین عامیانه آکنده است از تشبیه، خیال، وهم و تقلید. جایی پای ایمان می‌لنگد که چنین خروش‌هایی بر می‌آید. اما، هر جا مخالفتی با اندیشه‌ای شد (چه آن اندیشه، اندیشه‌ی غالب باشد و درک عوام و چه درکی خاص باشد)، باید با بی‌خیالی و بی‌تفاوتی به آن نگاه کرد؟ بدون شک نه. جامعه‌ی سالم و زنده به هر تحرک فکری واکنش نشان می‌دهد، اما واکنش معقول نه واکنش تبلیغاتی و شورمندانه‌‌ای که به قول حافظ عنصر غالب‌اش «تهمت تکفیر» یا شبهه‌ی تکفیر یا حتی اشاره به ارتداد و کفر باشد. در جامعه‌ی دین‌داران عوام، قول به ارتداد آخرین حربه است برای بیرون راندن خصم. یعنی به هیچ شیوه‌ی دیگر حریف سخن مدعی نشده‌اند و سخن او چندان قوت داشته که نمی‌شده است به هیچ رو در اسکات یا اقناع مدعی بکوشند.
ادامه دارد…
بایگانی