گفتمان «جامعهی مدنی» بر خلاف گفتمان غالب جامعههای مدرن و ایدئولوژیهای مدرن، گفتمان تازه و نوینی نیست. قرنهاست که لایهی میانی و واسطهای میان فرد و دولت وجود داشته است. در نظامهای مدرن و امروزی دولت با قوای مقننه و مجریهاش در رأس هرم نشسته است و افراد و اشخاص در قاعدهی هرم نشستهاند (و قوهی قضاییه البته باید بیرون از این هرم باشد چون نقش داور و میانجی را در میان همهی گروهها ایفا میکند). بخش میانی هرم را هنرمندان، روشنفکران حوزهی عمومی، سینماگران، اهل رسانه و حتی گروههای شبکهای دینی تشکیل میدهند و اینها آن گروهی هستند که جامعهی مدنی را تشکیل میدهند. اما نفس این نامگذاریها جامعهی مدنی را نمیسازند. جامعهی مدنی متشکل از نهاد است و این نهادها در انزوا عمل نمیکنند. تنها وقتی که این نهادها با هم رابطه داشته و «شبکه»ای را تشکیل دهند میتوان نام جامعهی مدنی را بر آنها نهاد. انجمنهای صنفی و کارگری هم به همین معنا بخشی از جامعهی مدنی هستند. مشکلی که گاهی پیش میآید این است که یا دولت و حکومت جامعهی مدنی را رقیبِ خود میبیند یا بر عکس. یا دولت به جامعهی مدنی تعرض میکند و در تهدید و تحدید آن میکوشد یا جامعهی مدنی در پی تضعیف دولت بر میآید. جامعهی مدنی سالم جامعهای است که فارغ از تعلقات ایدئولوژیک سیاسی و دینی بتواند برای منفعت عموم مردم هم از دولت مستقل بماند و هم با آن همکاری کند. جامعهای مدنی که اهداف و اغراض سیاسی برای خود تعریف کند و مسئولیتهای عمومی و انسانگرایانهی خود را فراموش کند، به گروهی سیاسی فروکاسته میشود که نقشاش میشود همان نقش اپوزیسیون سیاسی. این همان گردابی است که بسیاری از نهادهای مدنی ایران هم به آن میافتند (چه بسا ناخواسته و به خاطر فشار حکومت).
اما رسانه اگر قرار باشد هویت مدنی خود را حفظ کند، چه میکند؟ تعریف همان تعریف بالاست. رسانهی مدنی ناگزیر باید استقلال فکری و مالیاش را از دولت و حاکمیت حفظ کند. دولتها میآیند و میروند، اما جامعهی مدنی میماند. طول عمر جامعهی مدنی از طول عمر یک دولت بسی بیشتر است. حتی نظامهای سلطنتی هم در معرض تهدید و زوالاند، اما جامعهی مدنی به اقتضای طبع سیال و پویای جامعهها میماند و کارکردهای خود را بر حسب نیازهای وقتِ هر جامعهای تنظیم و تعریف میکند. ایجاد این توازن کار دشواری است که رسانهی مدنی نه در پی تعرض به دولت و تهدید موجودیت آن باشد، و نه اجازه بدهد دولت نگاهی خاص را (چه سلباً و چه ایجاباً) به آن تحمیل کند. وبلاگها هم میتوانند در حوزهی نهادهای ساحت عمومی واقع شوند. و از آنجا که وبلاگها ماهیتی شبکهای دارند (و در درونِ خود نوعی نهاد هستند)، همگرایی فراوانی با سایر نهادهای جامعهی مدنی دارند. دولتهای اقتدارگرا و انحصارطلب، طبیعی است که استقلال وبلاگها را برنتابند. اگر احساس شود که وبلاگها رقبای دولت هستند، سایهی این تهدید همیشه بر سر وبلاگهاست. یکی از راههای بقا و استقلال وبلاگها (در صورتی که از همان ابتدا برای خود کارکردی سیاسی تعریف نکرده باشند) این است که بتوانند این اطمینان را به دولتها بدهند که نه در پی تضعیف و تخریب دولتها هستند و نه ولایتِ آنها را بر خود میپسندند. رسانه هم ناگزیر برای مدنی باقی ماندن باید استقلال خود را از دولتها حفظ کند. و مسألهی درشت و دشوار همین وابستگی مالی رسانهها به دولتهاست. و کدام رسانه است که بتواند استقلال مالیاش را از «دولت»ها حفظ کند؟ معضل بزرگ در مدنی ساختن رسانه این است.
این یادداشت خلاصهی گفتوگویی است که مدتی پیش با یکی از احباب شفیق در تهران داشتم. چیز تازهای در آن نیست، ولی مدون کردن و تقریر آن، به گمان من، به کار رسانهها و وبلاگهایی میآید که برای خود هویتی مدنی قایل میشوند و سعی دارند از غلبهی فضای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر رسانهها در امان بمانند. به اعتقاد من نهادهای دینی هم بخشی از نهادهای جامعهی مدنی به حساب میآیند که شرحاش را در مطلبی جداگانه مینویسم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.