آن سال کجا بودم؟

یادداشت ۱۸ تیرانه‌ی خوابگرد را که دیدم، از خودم پرسیدم روز ۱۸ تیر ۷۸ کجا بودم؟ تهران، میدان فاطمی! درست در اوج درگیری‌ها من تهران بودم و در کانون حادثه. اما آن روزها در عوالمی سیر می‌کردم میان زمین و آسمان. خانه‌ای داشتیم حوالی میدان فاطمی با دو سه نفر از دوستان و زندگی دانشجویی لنگ در هوایی داشتیم. چند ماه پیش درس ریاضی را در دانشگاه فردوسی رها کرده بودم و آمده بودم تهران. روزگاری بود که مطبوعات اصلاح‌طلب از زمین و آسمان می‌باریدند و ما تشنه‌ی روزنامه خواندن. آن روزها به جز کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن و اندکی دوندگی به دنبال نان، فقط برای روزنامه خریدن و غذا از خانه بیرون می‌آمدم. از آن روز، به خوبی این ماجرا را به یاد دارم که جمعی سوار بر مینی‌بوس شعار می‌دادند که: «ای ملت آزاده! دانشجویت کشته شد!» و از میدان فاطمی به سمت کوی می‌رفتند. یکی دو روز بعد هم فضای اطراف میدان ولی‌عصر و کل آن منطقه فضایی بود شدیداً امنیتی. کسی اگر دنبال دردسر نبود، آن طرف‌ها آفتابی نمی‌شد. من هم که کنج عزلت را بر دردسرهای سیاسی ترجیح می‌دادم و فقط ناظر مبهوت آن همه خشونت و قساوت بودم. شما یادتان می‌آید روز ۱۸ تیر و روزهای بعدش کجا بودید؟

ماجراهای آن روزها را من تنها از روزنامه دنبال می‌کردم. و نکته‌ی جالب این‌جاست که زمانی که مهم‌ترین بحران‌های دوره‌ی ریاست جمهوری خاتمی رخ می‌داد من هیچ وقت در زادگاهم نبودم. یا تهران بودم و یا سرخس (همان مدت کوتاهی که در پالایشگاه خانگیران کارم تدریس بود). تهران که بودم قتل‌های زنجیره‌ای رخ داد و ماجراهای بعد آن، هجده‌تیر، ترور حجاریان و ده‌ها بحران دیگری که به قول خود خاتمی تاوان کشف قتل‌های زنجیره‌ای بود. ماجرای تعطیلی فله‌ای مطبوعات که پیش آمد سرخس بودم. آن روزها وبلاگی در کار نبود و اگر می‌بود امروز عجب تصویر شفاف‌تر و دست‌اول‌تری از آن روزها داشتیم. کاش حافطه‌ام یاری می‌کرد که همه‌ی رخدادهای آن روزها را بنویسم. آن‌ها که در جریان ماجراهای کوی بوده‌اند و روایت‌های شخصی دارند، چقدر خوب می‌شود روایت دست اول‌شان را بنویسند.

بایگانی