موسیٰ جلودار است و نیل اندر میان است

به استقبال ۲۲ بهمنی که در پیش است، ساعت‌هاست تصنیفی را دارم گوش می‌دهم که متعلق به زمانی دیگر است؛ تصنیفی که امروز شاید دیگر نخواهیم هم‌چون گذشته به آن باز گردیم. مقصودم این تصنیف «هم‌پای جلودار» است که سراج سال‌ها پیش خوانده است. اما این تصنیف دو بار در سالی که گذشت در ذهن من زبانه کشیده است. یک بار در روز انتخابات ۲۲ خرداد و بار دیگر در این روزها که دیگر فرصتی تا ۲۲ بهمن باقی نیست. و روزِ ۲۲ بهمن، چنان‌که میرحسین گفته است «روز جمع و جامع» است. ما چه می‌کنیم و چه باید بکنیم؟

پیش از همه باید چند نکته را روشن کرد: روز ۲۲ بهمن، هم‌چون ۲۲ خرداد به همه‌ی ایرانیان تعلق دارد (حتی به فتوای آن‌ها که آن را مصادره می‌کنند). هیچ کس نمی‌تواند به ملت بگوید که در خانه‌هاشان بنشینند به رغم تمام افسون و تهدیدی که از زبان و رسانه‌هاشان سیل‌آسا فرومی‌بارد. هم‌چنان که روز ۲۲ خرداد می‌خواستند ملت در خانه‌شان بنشینند (و شعب اخذ رأی را زودتر تعطیل می‌کردند)، این بار هم آرزوی تمامیت‌خواهان چیزی نیست جز این‌که راه مردمی را که آن‌ها را نمی‌پسندند جدا کنند و بگویند آن‌چه ما می‌خواهیم و می‌پسندیم باید بر کرسی بنشیند. ماجرا ساده است: ۲۲ بهمن فضا و زمانی است عمومی برای هر ایرانی که در این نظام روییده و بالیده است. تغییر روش و منش حاکمان و عمل با قانونی نانوشته و مباین با قانون اساسی مکتوب و مصرح کشور، نمی‌تواند مانع از این شود که این فضای عمومی و این زمان ایرانی را از دست مصادره‌کننده‌گان‌اش بستانیم.

هم‌چنان که برای روز ۲۲ خرداد هر چه در چنته داشتند بیرون آوردند تا حضور پررنگ ملت، نتواند رنگِ نیرنگ‌اش را افشا کند (و دیدیم که فتنه‌ای که ساختند چگونه رسوا شد)، امروز هم هر چه در توان دارند می‌کنند تا صدای اعتراض کسی به قانون‌شکنی، به نیرنگ، به ستم و ریاکاری آن‌ها به گوش نرسد و کسی بانگی به اعتراض در برابر ریختنِ خونِ بی‌گناهان برنیاورد و گناهِ آن همه قساوت را به پای قربانیان بنویسند. این‌که در این هفته‌های گذشته، بی‌حساب و بی‌دریغ همه را به محبس می‌برند و گویا دیگر تبعیض هم از میانه برخاسته و باید رعب از محبس را در دل مردم افکند تا کسی جرأت نداشته باشد سخنی بر خلاف میل قدرت بگوید، نشانه‌ی همین ترس است. این‌که علیرضا بهشتی و محمدرضا تاجیک امروز آزاد می‌شوند و یکی از اوین راهی تلویزیون می‌شود تا به عنوان کارشناس و استاد دانشگاه بیاید بگوید تقلب، توهم بود و موسوی دچار خیالِ پیروزی شده بود، البته حکایتی است عبرت‌آموز. عبرت‌آموز برای اهل بصیرت، نه برای آنان‌که این بازی را یک بار دیگر با نمایشی تلویزیونی آزمودند و هشت ماه است که می‌گویند این پیروزی و آن تقلب توهم است، ولی هیچ کس باور نمی‌کند. پس چرا در این روزها، باز همین بازی را تکرار می‌کنند؟ جز این است که به مردم بفهمانند روز ۲۲ بهمن باید «مطیع» باشید؟ جز این است که هدف چیزی نیست جز «استخفاف»؟ و دانایان نیک می‌بینند فاصله‌ی کوتاه استخفاف تا اطاعت را!

این تصنیف سراج را که می‌شنیدم، با خود فکر می‌کردم که چه مضامین نابی در این شعر هست. از این‌که «وادی پر از فرعونیان و قبطیان است» و از این سو «موسی جلودار است و نیل اندر میان است». این اشاره به موسی، به کلیم و شباهت‌اش به موسوی سخت معنادار است. ایستادگی موسوی هم کم از ایستادگی در برابر استخفاف‌گر تاریخِ دین ندارد. موضوع بحث ما هم لبنان نیست (هم‌چنان که در آن شعر هم واقعاً ارتباط نزدیکی میان لبنان، موسی و فرعون نبود). موسوی، امام نیست. خودِ او هم بخشی از همین موجِ‌ ملت است،‌ هر اندازه هم که در رهبری درخشان و هوشمند ظاهر شده است. موسوی که ۲۲ بهمن را روز جمع و جامع می‌گوید و دعوت به شرکت فراگیر همه می‌کند، «فرمان» نمی‌دهد. «سخن» موسوی، خواسته‌ی درونی و نقدِ حال همگی است. این دیگر، فرمان نیست. این فرض همگانی است. اما باز جای دیگرش می‌لنگد. آسان می‌توان طرف مقابل را اهریمن لقب داد. ولی ما از زمان ساخته شدن این تصنیف و سروده شدن آن شعر، بالغ‌تر شده‌ایم. ما با طرف مقابل فرق داریم. تخت و نگینی هم در کار نیست (این‌جا سلیمانی هم نیست). اما یک چیز هست که مشترک است و آن روح و معنای شعر است. لازم نیست تمام صورتِ شعر و یکایک اجزای‌اش نعل بالنعل، وصفِ حال ما باشد. مضمون و روح شعر از مقاومت می‌گوید و ایستادگی در برابر ظلم. مضمون شعر همان است که موسوی هم به آن فرا می‌خواند. پس دشوار نیست اگر هنگام شنیدن «تکبیرزن لبیک‌گو بنشین به رهوار» به زبان‌مان «الله اکبر»ی بیاید که کلیدِ ستیز با ظلم شده است این روزها و کامِ بسیاری از ستمگران را تلخ می‌کند.

موسوی، ولی نیست. ما سیاست کشورمان را با سیاست اولیایی و اسطوره‌ای نمی‌سنجیم. اما موسوی بی‌شک یک رهبر سیاسی مدرن و تمام‌عیار است که زبانِ زمانه‌‌ی خود را می‌فهمد. اگر بخواهیم تعبیری امروزی‌تر به جای آن کلمه‌ی «ولی» بگذاریم، همین رهبرِ سیاسی مسؤول و اخلاقی است که ویژگی‌های آن به روشنی در موسوی هست. اما اگر زبان‌مان کهن شود، به همان «ولی» می‌رسیم. پس تا فرارسیدن ۲۲ بهمن که روزِ ماست و از آنِ ماست و تنها سهمِ دیگران و نورچشمی‌ها برای عرض‌اندام نیست، می‌توان این تصنیف را شنید و به روحِ آن اندیشید و از ضرباهنگ آن یاری طلبید و تکبیر بر زبان گرفت. «دیار قدس» در این شعر،‌ دیگر رمز است. این تصنیف و این شعر را نمی‌توان بدون باطن‌گرایی و بدون تأویل شنید و امروزی کرد. روح و معنای شعر ما را به سوی تأویل الفاظ‌ِ آن می‌کشاند. و اگر به دیار قدس بیندیشیم، چرا نباید فکر کنیم که میدانِ آزادی می‌توان دیار قدس باشد؟ و چرا نتوانیم بگوییم که «اندوهِ تهران کُشت ما را»؟ چرا نتوانیم بگوییم داغِ شهیدان و ماتم‌دیدگان این ما‌ه‌ها، پشتِ بسیاری از ماها و مادرانِ زیادی را شکسته است؟ این پرده‌ی الفاظ را اگر نازک‌تر ببینیم، می‌شود از همین شعر، از همین تصنیف و از همین آهنگ هزاران اشاره و هزاران معنای لطیف بیرون کشید بدون آن‌که از راهِ نورانی و سبزی که در پیش داریم جدا شویم. ۲۲ بهمن امسال، کم از ۲۲ خرداد ندارد. این روز را هم نباید در خانه ماند. «وقت است تا برگِ سفر بندیم / دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم». آری، چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ است. هر چه بیشتر این تصنیف را می‌شنوم بیشتر فکر می‌کنم که این تصنیف مثل قبایی زیبنده، تنها سزاوار قامت موسوی است و اندیشه‌ی او. گوش بدهید و مضمون و روحِ آن را به یاد داشته باشید و زبان و صورتِ آن باعث درنگ و سستی‌تان نشود. بشنوید و تصویر عزت و استقامت و پایداری را ببینید.

تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
یعنی کلیم آهنگِ جانِ سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
گر صد حرامی صد خطر در پیش دارید
حکم جلودار است سر در پیش دارید
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار
جانانِ من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیرزن لبیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس هم‌پای جلودار

قومِ موسی را در نظر آورید که چگونه از نیل گذشتند و بر تمام عظمت و حشمتِ استخفاف‌گری چون فرعون پیروز شدند. با دستِ تهی هم می‌توان در برابر استکبار و فرعونیت ایستاد. ایمان می‌خواهد. چراغِ ایمان را برفروزیم که آینده‌ی ما روشن است.

بایگانی