حجم و وسعت خشونت زبانی و عملی که در برابر جنبش سبز، سبزها، کلمهی سبز و رنگ سبز دیده میشود، نشانههای قابلتأملی را برای ارزیابی این جنبش به دست میدهد. تعابیری که مخالفان جنبش سبز دربارهشان به کار میبرند به خوبی گویای عمق نگرانی و نارضایتی آنها از مضمون فاخری است که در متن و بطن این جنبش به آهستگی و خردمندی خانه کرده است. تعابیری از جنس «سبز اموی»، «جلبک» (و همچنین «سبز لجنی») و یا خلق جریانی به نام «جنبش سبز علوی» همه حکایت از واکنشی دارد که نه به طور طبیعی ریشه میدواند، درست بر خلاف سیر برنامهریزی نشدهی جریان سبز، و نه در آن سنجیدگی و خردمندی است. -این تعابیر، حکایت از تلخی و درشتی گویندگانشان در مواجهه با سبزها است. بزرگترین مدعای این جنس گویندگان این است که جنبش سبز خشن است و قانونشکن (یا به تعبیری که این روزها باب شده است: ساختارشکن). از سه تعبیری که در بالا از آن یاد کردم (و بیگمان تعابیر فراوان دیگری هم از سبزها شده است) دو مورد اولی به روشنی طرز فکری خشن و افراطی را بازتاب میدهد: اولی، بنایاش افترا و تهمت است و حریف را نسبنامهای اموی میدهد (اما ظاهراً تنها وجه شباهتشان با امویان فقط رنگ سبز است و چه بسا در مقام اثبات، مدعی نتواند این نسبت را مدلل کند) و دومی تعبیری است دور از فرهیختگی و فرزانگی (میتوان حتی با مخالف و دشمن هم به زبانی بهداشتی و مؤدب سخن گفت). تعبیر سوم هم واکنشی بود برای شکستن وسعت جریانی که به راه افتاده است و تا امروز نشانی از توفیق چنان جنبشی دیده نشده است.
راه برونرفت از این منازعات، اخلاق است. تا قیامِ قیامت هم اگر این بحث ادامه پیدا کند و طرفین مشغول برچسبزدن به هم باشند و یکی به دیگری بگوید اموی و آن یکی به حریفاش بگوید جلبک، این گفتوگو شکل نمیگیرد. با درشتی کردن و دژمخویی، تنها نتیجهای که حاصل میشود عمیقتر شدن اختلافات و دشمنیهاست. فرض ما در سخن بر این است که هر دو طرف نیت خیری دارند. حتی با این فرض هم اگر به این نزاع نگاه کنیم، این اختلاف با دشمنتراشی و اهریمنسازی از حریف و رقیب، عاقبت خوشی نخواهد یافت. بازی کردن با نمادهای دینی و مصداق اشخاص و وضعیتهای تاریخی را در اردوی رقیب یافتن و مصادرهی نمادهای تاریخی و مذهبی به نفعِ خود، جدای از اینکه شأن و سنخیتی یکسان با زمانهی ما ندارد، دستکم راه مفاهمه را میبندد و مسیر تقابل و گلاویز شدن را هموارتر میکند.
خردِ زمانهی ما و پختگی مسؤولانه ایجاب میکند که جنبش سبز اسمِ رمز آرامش، نرمی و دعوت به اخلاق و آزادگی باشد (و اقتضای آن هم این است که حریفی هم که قدرت را در اختیار دارد کوشش نکند سبزها را با برچسب زدن یا توسل به خشونت به سمت و سوی شورش یا رویبرتافتن از اخلاق براند). جریانِ سبز را نمیتوان به یک نگاه مذهبی یا ضد-مذهبی فروکاهید. جنبش سبز علوی در برابر جریان سبز به پا کردن، حکایت از نشناختن این جنبش دارد. با این اوصاف، از آن زاویهای که من در جریان سبز مینگرم، سبز یک اندیشه است. اندیشهای است که حاصل سالها تجربه است. سالها ستمی که بر ما رفته است. سالها مقاومت در برابر تلخیها و دشواریها. و این اندیشهای است که میتواند بر شانههای فرهنگ و ایمان ما سوار باشد. میتواند اخلاقی باشد (و نمونههای اخلاقی خود را هماکنون یافته است، درست همچنانکه دشمنان و دوستان اخلاقگریز خود را هم دارد). اندیشهها، بال دارند؛ نمیتوان آنها را در هیچ قفسی زندانی کرد. با رنگها ستیز نباید کرد. رنگها تقصیری ندارند (چه سبز باشند و چه سرخ). این آدمیان هستند که اندیشههای پاک یا ناپاکشان را بر نامها سوار میکنند. باید گریز از اخلاق و به استقبال تباهی رفتن را نشانه گرفت، نه رنگها و نامها را.
مطلب مرتبطی یافت نشد.