یک نوع اعتراف، اعتراف است به پردهپوشی؛ اعترافی که خود پرده برداشتن است از سرّ کاری که آدمی میکند: مثل اعتراف به دینداری و اعتراف به زهدورزی! برای بعضی، اعتراف به سرّ زهدورزیشان، شهامت میخواهد و شجاعت؛ شجاعت خود شکستن میطلبد. شجاعتِ شکستنِ زهدی که دیگران به آن میتوانند فخر به خلایق بفروشند. این طایفه را میرسد که بگویند:
به میپرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن
اما چرا شجاعت؟ چرا این نوع خاصِ اعتراف، شهامت و شجاعت میخواهد (و بعضی اعترافها که این روزها رایج است، به پشیزی نمیارزد)؟ به خاطر اینکه نشان میدهی با همین اعتراف که هیچ نیستی. نشان میدهی که زهدورزی میکنی و خرقهپوشی، برای اینکه «صد عیبِ نهان» آشکار نشود! برای اینکه دردمندی و صاحب سلوک و منزلتی اگر بر تو گذر کرد، بتوانی بگویی که:
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا ندانی که در این خرقه چه نادرویشام!
خرقهی درویشی، گاهی لباس عیب میشود، همچنانکه کسوت زهدورزی و دینداری، پردهای میشود بر سر عیبهای نهان و هولناک. و این است تمام آن حکایتِ در پرده – که باید در پرده همچنان بماند – که:
خرقهپوشی من از غایتِ دینداری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
انصاف را، خدای را، کدام زاهد است و کدام پارساست که خودشکنانه اعتراف کند تمام زهدورزی من همین عیبپوشی از خود بوده است؟ همهی زاهدان دوست دارند زاهد باقی بمانند و آبروی پارسایانهشان همچنان نزد خلایق محفوظ بماند. سخت است پشت پا بر هوس دولتِ دنیا زدن. سخت است:
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقهی زنار داشت
گر مرید راه عشقی، فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهنِ خانهی خمار داشت
مطلب مرتبطی یافت نشد.