تلاطمهایی که این روزها وطنمان را در خود گرفته است، تصمیمگیری خردمندانه را برای هر کسی دشوار میکند. بصیرت داشتن برای گرهگشایی از وضع موجود، از عهدهی هر کسی ساخته نیست، به ویژه در این احوال سرگشتگی و حیرت. اما چند نکته به هر تقدیر، برای من حداقل، مهم بوده است و بارها هم دربارهاش نوشتهام و باز هم ضروری است که بر آن تأکید کنم.
مشی عمومی من پیوسته میل به میانهروی و پرهیز از افراط و تفریط بوده است. میل به خشونت زبانی و عملی، له یا علیه هر کسی باشد، نتیجهی نامطلوبی به بار میآورد. مهم نیست که منتقد چه کسی باشیم و مخالف چه کسی. آنچه مهم است پیمودن طریق میانه است و پرهیز از فروافتادن به دامچالههای افراط یا تفریط. آدمی، به اقتضای بشریتاش خطا میکند. خطاپذیری آدمی، هم به معنای در معرضِ خطا بودن و هم به معنای مستعد بودن برای اذعان به خطا، مهمترین ویژگی طبع بشر است. صاحبِ این قلم هم علیالاصول اگر بخواهد نظرورزیهایاش را در ذیل و ظلِ نظریهای بنشاند، چه بسا بتواند نام نوعی «محافظهکاری» را، به معنای ادموند برکی آن، بر آن نهد. با این مقدمه، بلافاصله میپردازم به دو نکتهی زیر:
۱. تردیدی نیست که انقلاب اسلامی در ایران، واقعهی مهمی در تاریخ کشور بوده است که سرنوشت تازهای برای ایران و برای منطقه رقم زد. در این هم شکی نیست که وقوع چنین تحول عظیمی که اولین حاصلاش کوتاه کردن دست اجانب از تسلط بر سرنوشت ملت بود، خوشایند طبع بسیاری از بیگانگان نبود و نیست. خونهای بسیاری برای حفظ این نظام ریخته شده و شهیدانِ بسیاری جان بر سر عقیده نهادهاند – شهیدانی که نه به تاریخ میپیوندند و نه در تاریخ خاصی متوقف میشوند. و این نظام، چیزی نبوده است جز همین «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». این نظام، اصلِ این نظام، همان است که برآمده از رأی و ارادهی ملت است و همان است که مصوّب قانون اساسی مکتوب و صریح کشور است – و همین است که به اعتقاد من غایتِ آرزوی هر دلسوز و دردمندی است که دلاش برای کشور، دین و فرهنگاش میتپد. میتوان در وضعیت موجود هم راه امید و آیندهی روشن را جُست و یافت. آرامش مردم ما، در گرو سنجیدگی خردِ سیاسیِ نخبگان است. «انقلاب» چیزی نیست که ممکن یا مطلوب ما باشد. به هر دشواری که باشد، باید از این گردنههای صعب عبور کنیم تا بتوان در آرامش بیشتر، فکر حکیمانهای در کار کرد و گرهی از امور گشود. رسیدن به این آرامش، نه دور است و نه دیر. مطلوب ما و ملت ما هم انباشت کردن یافتهها و داشتههاست، نه نابود کردن و ویران کردن یکیک خشتهایی که تا به امروز بر سر هم نهادهایم برای آباد کردن میهنمان. لذا، تمام همّ فکری من این است که بتوان در همین وضعیت موجود، به سلامت از گردنههای دشوار عبور کنیم.
۲. در راه رسیدن به این مطلوب، یکی از کانونهایی که نقش مهمی در تثبیت وضعیت دارد، کانون علما و مراجع است که هوشیاری و شجاعتی ستودنی داشتهاند. تحلیل کردن آنچه که از حوزههای علمیه صادر میشود، همیشه کارِ آسانی نیست و چه بسا آدمی در فهم غایتِ نهایی بعضی از سخنان به خطا بیفتد. یک نمونهاش – حداقل برای من – نمونهی ماجرایی بود که میان آقایان محمد یزدی و هاشمی رفسنجانی رخ داد در باب مبنای مشروعیت حکومت. آن زمان، البته با تکیه بر مضمون یک کتابِ منتشر شده، تحلیل من این بود که سخنان آقای یزدی بوی تصویب میدهد و از سنت شیعی تخطئهی حکومتِ سیاسی فاصله گرفته است. گمان میکنم این تحلیل مبتنی بر چند پیشفرضِ احتمالاً نادرست بود که جای تأمل بیشتری داشت. بدیهی است که در وضع پریشان و شتابناکی که همه در آن گرفتار آمدهایم، تحلیل صواب کردن – نه تنها برای من، که برای بسیاری دیگر هم – کار آسانی نیست؛ همین پیچیدگی و غموض باعث میشود که این مباحث در هر ظرفی، به ویژه در ظروف تنگ رسانههای دیداری و شنیداری و در زمانِ محدود و کوتاه، قابل طرح نباشد و نتوان حق مطلب را ادا کرد. اشکال اول آن تحلیل که بعضی از دوستان اهل فضل و اندیشه هم پس از نگارش آن گوشزد کرده بودند، تعمیم بحث «مصوبه» و «مخطئه» از حوزهی کلام دینی به سپهر کلام سیاسی بود. اشکال دیگر آن تحلیل این بود که اساساً تخطئهی حکومت نزدِ شیعیان، در مواردی بود که امویان و عباسیانِ ضد شیعه در مصدر حکومت بودند و میبینیم و میدانیم که پس از صفویه، بحث تخطئهی حکومت دیگر آن معنای پیشین را ندارد. به هر روی، هر اندازه هم که بتوان باب بحث را در این زمینه مفتوح نگه داشت، مشی مقرون به صواب و احتیاط این بود که درنگ بیشتری دربارهی این نکته میشد.
با ذکر این دو بازاندیشی، لازم است تأکید کنم که به اقتضای حوزهی کار آکادمیک و دانشگاهیام، کارِ من از اساس سیاستپژوهشی و سیاستشناسی است، نه سیاستمداری و سیاستبازی. بدیهی است که پرداختن من به سیاست، تنها میتواند به سائقهی پژوهش آکادمیک باشد و نه از حیث اکتیویسمِ سیاسی. در مقطع فعلی هم «مصلحت وقت» – به تعبیر حافظ – با حلولِ ماهِ نور و سرورِ آسمانی اقتضا میکند که «کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم» و از روزنِ دیگری در زاویهی احوال بنگرم. این وضعیت، از نگاهِ من باید لاجرم وضعیت اصیلی باشد؛ نه وضعیتی جعلی. و چنین وضعیتی، وضعیتی است سازگار با آزادهگی و موحد بودن یک مؤمن مسلمان.
باری، گمان میکنم مقصودم را در حد وسعِ کلام، و به اندازهی ظرفِ تنگِ سخن، منتقل کرده باشم. ترجیحِ عمدهی من این است که این روزها به کارهای عقبافتاده و فصلهای نانوشتهی پایاننامهام بپردازم و فضای این خانهی مجازی را هم به سوی همان جهان مأنوستر و مألوف طربخانهی معنا ببرم و از فرصتِ یکماههی پیشِ رو، بهرهی معنوی درخوری فرا چنگ آورم. این دو سه هفتهی اخیر، حاشیههایی نوشتهام بر ابیاتی از حافظ که به تناسب روزهای ماهِ مبارک از پرده برون خواهند آمد. پیشاپیش، رمضانتان فرخنده و پر برکت باد!
مطلب مرتبطی یافت نشد.