دادگاه روز بعد از اتمام نمایش، اعلام میکند که هرگونه اظهار نظری که صلاحیت دادگاه را زیر سؤال ببرد (به قول خودشان «شبههافکنی» کند)، «جرم» است و «تحت پیگرد قرار میگیرد». چرا؟ یعنی دادگاه این اندازه در استحکام رأی و قدرت برگزاری سالم دادگاه عاجز بوده است که برای جا انداختن نتیجه، باید لب به تهدید بگشاید و برای مردم خط و نشان بکشد؟ معنای مستقیم این حرکت، اظهار عجز و ترس است از قضاوت مخاطبان و تماشاگران بازی. اگر مراحل دادگاه هیچ اشکال قانونی ندارد، چرا باید از «شبههافکنی» هراس به دل راه داد؟ کسی که حساباش پاک است، از محاسبه چه باکی دارد؟
بازخوانی کیفرخواست، که چیزی نیست جز مجموع اتهاماتی که در روزهای گذشته در رسانههایی خاص با همین دقت و با عین همین عناوین منتشر شده بود، پیامدهای سنگینتری دارد که تنها گریبان متهمان و کسانی که بازیگر نمایش روز شنبه بودند را نمیگیرد بلکه به سایر بخشهای جامعه نیز سرایت میکند. کیفرخواست قرائت شده منطقی درونی دارد که در درجهی نخست با خود در تضاد است. نویسندگان کیفرخواست، که از فرط شتابزدگی و برای رسیدن به مهلت یکهفتهای رییس قوهی قضاییه، فرصت کافی برای تدوین متنی بیعیب نداشتهاند، توجه نمیکنند که طرح ادعای برنامهریزی برای «کودتای مخملی» یا «انقلاب مخملی» و اثبات یک سوی این معادله، لزوماً به معنای اثبات آن سوی دیگر معادله هم هست. نمونههای کلاسیک کودتاهای مخملی یا در برابر نظامهای کمونیستی بوده است (که نظام جمهوری اسلامی از روز اول تشکیلاش با آنها اعلام معارضهی جدی کرده است) و یا در برابر نظامهای توتالیتر و خودکامه (که باز هم در لفظ و روح اهداف و انگیزههای انقلاب اسلامی مبارزه با استبداد و خودکامهگی دیده میشود). این ادعاهای ناشیانهی انقلاب مخملی، ناخواسته این تصور را القاء میکند که نظام اساساً دیکتاتوری بوده است و برای اصلاح این نظام دیکتاتوری عدهای ناگزیر به حرکتی شدهاند که طیف مقابل ناماش را «انقلاب مخملی» گذاشته است؛ یعنی آنها نخواستهاند دست به خشونت بزنند و تنها از طریق صندوقهای رأی، خواستهاند نظر متفاوتشان را نسبت به آنچه در نظام میگذشته ابراز کنند.
التزام به منطق درونی کیفرخواست، ناگزیر هر صاحب خردی را به این نقطه میرساند که اذعان کند نظام جمهوری اسلامی ایران، نظامی خودکامه، مستبد و ضد-دموکراسی بوده است. این دموکراسی، همان چیزی است که رهبر کشور از آن با تعبیر «مردمسالاری دینی» یاد کرده و عین همین عبارت را برایاش به کار برده است. حمله بردن به انقلابهای مخملی که در کشورهای مختلف رخ داده است، شاید ظاهراً حملهای به آمریکا باشد اما بدون شک تأیید نظامهای کمونیستی خودکامه هم از دل آن بر میآید. این چه منطقی است که باید با آمریکا مخالفت کرد «به هر قیمتی»؟! حتی به قیمت نفی خود و اثبات استبداد و خودکامهگی خود؟ التزام به متن کیفرخواست، محاکمهی بخشهای بزرگی از مردم و سیاسیونی را نیز لازم میآورد که تا دیروز حتی حامی رییس دولت نهم بودند.
فراموش نکنیم که در نظامهای مردمی و برخواسته از پشتیبانی ملت، آنچه که فصلالخطاب است، رأی دادگاه و قاضی نیست، بلکه اعتقاد مردم است. مردم را نمیتوان با تهدید و خط و نشان کشیدن، اقناع کرد. همچنان که نمیشود با اقرار گرفتن پس از حبسهای طولانی آنها را قانع کرد. مردم زمانی ممکن بود قانع شوند که این افراد بیرون از زندان به این «جمعبندی» و این «خودشکنی» میرسیدند، نه درون زندان. مردم زمانی میتوانستند قانع شوند که کسی پاسخگوی این همه خونهای ریخته شده بود؛ خونهایی که در محبس و بازداشتگاه ریخته شدند، نه در خیابان و درگیری – خونهایی که نمیتوان آنها را به گردن اغتشاشگران انداخت. چه کسی را با چه چیز قانع میشود کرد؟ تا کی؟ تا کجا؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.