خلاصه‌ی ۴۵ روز حبس: تقلب نشده است (یا شده است؟)!

درباره‌ی نفس فرایند «اعتراف‌گیری» و «تواب‌سازی» حرف بسیار است و بسیار هم نوشته‌اند. اهل اندیشه‌، به دفعات معایب اخلاقی و قانونی این شیوه‌ها را بر شمرده‌اند. همین که به دفعات این اتفاق تکرار می‌شود، نشان می‌دهد که بازی‌گردانان از بی‌حاصل بودن کارشان درس نمی‌گیرند و باز هم تن به نقض قواعد اخلاقی و مقررات قانونی همان نظامی می‌دهند که مدعی دفاع از آن هستند. درباره‌ی روندهای مخدوش و معیوب قانونی ماجرایی که امروز اتفاق افتاد می‌توان بسیار نوشت (و بسیار هم خواهند نوشت)، اما بیایید ببینیم نتیجه‌ی مستقیم و صریح این اعتراف‌گیری‌های چه بود؟

اگر دقت کرده باشید همه چیز به یک نکته ختم می‌شود: همه اعتراف می‌کنند که در انتخابات تقلب نشده است! این اعتراف بسیار معنادار است و از سوی دیگر، ضریب هوشی پایین بازی‌گردانان این صحنه را نشان می‌دهد. چرا باید برای متقاعد شدن این افراد، این همه روز در حبس باشند و بعد بیایند و بگویند تقلبی صورت نگرفته؟ یعنی نمی‌شد به شیوه‌ای جز حبس نشان داد تقلبی صورت نگرفته است؟ این نشان ناتوانی و عجز گردانندگان ماجرا از گفت‌وگو و سخن گفتن قانع‌کننده برای جلب اعتماد مردم و همین بازداشت‌شده‌ها نیست؟

برای نشان دادن عدم وقوع تقلب نمی‌شود یکی بگوید تقلب شده است و یکی بگوید نشده است و به اعتبار گفته‌ی این و آن (هر اندازه‌ که گوینده مهم، بزرگ یا مشهور باشد)، قایل به این نتیجه شد. این‌که آقای ابطحی (یا تاج‌زاده یا عطریان‌فر)‌ روزی بگویند تقلب شده و روز دیگر بگویند نشده،‌ اصل ماجرا را تغییر نمی‌دهد. برای مسجل شدن عدم وقوع تقلب حاجت به دلیل است؛ به عبارت دیگر می‌توان شرایط وقوع تقلب را احصاء کرد و شبهات را دفع کرد نه این‌که قایلین به تقلب را ۵۰ روز به محبس ببریم و بعد آن‌ها کنفرانس خبری بدهند که ما در این مدت به این نتیجه رسیدیم که تقلب نشده است! (یا ادعا کنیم که مگر می‌شود این همه تقلب شود؟ بله، وقتی شرایط تقلب فراهم باشد و امکان‌اش را داشته باشی، صد میلیون هم می‌شود تقلب کرد!).

صحنه‌گردانان نمی‌فهمند که جدای نشان دادن کم‌هوشی‌شان، به شعورِ ملت ایران هم توهین کرده‌اند. مضمون مستتر در کار آن‌ها این بود که مردم ایران به دهان چهره‌های سیاسی یا رسانه‌ای نگاه می‌کنند و خود فاقد خرد و شعور تشخیص وقوع یا عدم وقوع تقلب‌اند؛ یعنی ملت ما دهان‌بین است و نیاز به قیم و بزرگ‌تر دارد که برای‌اش تشخیص بدهد چه چیزی درست و است و چه چیزی غلط! مردم برای فهمیدن وقوع تقلب و قد برافراختن در برابر اهانت به شعورش نیاز به شنیدن اظهار نظر آقای ابطحی یا عطریان‌فر نداشت. از آن سو، انکارِ افراد یا صحه نهادن بر انتخابات از سوی افراد هم نتیجه‌ی مطلوب صحنه‌گردانان را محقق نمی‌کرد. تنها یک چیز می‌توانست طرد و دفع شبهات کند: قانع کردن شاکیان به استدلال و سند، نه این‌که در تمام این مدت همه‌ی رسانه‌ها و روزنه‌ها را ببندند و خیل عظیم ملت را سرکوب کنند و دست و دهان‌ها را بشکنند! چه بد دفاعی است این از کسی که مدعی‌اند بیش از بیست میلیون رأی داشته است! کسی که چنین پشتوانه‌ی عظیمی دارد چرا باید چنان خبط‌های هول‌ناکی مرتکب شود؟ مگر اقرار (؟) ابطحی و عطریان‌فر به این‌که تقلبی رخ نداده است، دروغ‌پردازی و ریاکاری رییس دولت‌ نهم، تخلف‌های متعدد و مکرر او و قانون‌گریزی‌های‌اش، نقض مکرر مواد مصرح قانون اساسی کشور توسط نیروهای نظامی و امنیتی، عبورهای بی‌شمار از قانون کشور و زیر پا نهادن مهم‌ترین اصول اخلاقی اسلام، ریخته شدن خون بی‌گناهانی که روز به روز اخبارشان به بیرون درز می‌کند و ده‌ها خلاف شرع و قانونِ دیگری را که همین دولت به اصطلاح «پیروز» در انتخابات مرتکب شد، و هم ابزار ارتکاب‌اش را داشته و هم انگیزه‌اش را، توجیه می‌کند؟ این است آن خلل و شکاف عظیمی که بازی‌گردانان نمی‌توانند پر کنند.

می‌شود برای همه چیز کلاه شرعی دوخت و همه چیز را توجیه کرد. خونِ بی‌گناهان را چه می‌کنید؟ شکسته شدن حرمتِ مؤمنان را چه می‌کنید؟ آلودن دین و ایمان به زور و سیاست را چه می‌کنید؟ نمی‌توانید بگویید ما مرتکب این‌ها شدیم که حریفانِ ما این نظام را به دست نگیرند. استدلال همین است دیگر: که خونِ بی‌گناهان به گردن میرحسین موسوی است! کسی نمی‌داند که آن‌که ماشه را می‌چکاند یا کسی که تازیانه می‌زند و شکنجه می‌کند،‌ وقتی این کارها را در زندان مرتکب می‌شود، با کسی رو به روست که ابزار دفاع از خودش هم دارد و توان حمله دارد؟ یا در برابر مظلومی دست‌بسته و عاجز ایستاده است که ناگزیر باید در برابرش «بشکند»؟ این‌ها نمی‌دانند که ملت ایران سابقه‌ی تاریخی برخورد معاویه با علی را به خاطر دارند: او هم خون عمار یاسر را به گردن علی انداخت و گفت که به میدان نبرد کشاندن عمار کار علی بود (مهم هم نبود که قاتل عمار در سپاهیان معاویه بود).

برای اینان که امروز دربندهستند، بیرون از زندان اصرار و تأکید هیچ مقامی بر سلامت انتخابات پذیرفتنی نمی‌نمود؛ چگونه است که بازجو چنین ولایتی بر زندانیان دارد و سخن‌اش فصل الخطاب است؟ چرا این دین‌فروشان نمی‌فهمند که نزدیک شدن به خدا، اختیاری است نه اجباری. آدمیان در خلوت‌شان و با میل و رغبت و آزادی توبه می‌کنند، نه در جلوت و بعد از ۵۰ روز حبس کشیدن. توبه‌ی پس از حبس در درگاه هیچ خدایی، از جمله خدای محمد، پذیرفته نمی‌شود. چه کسی را فریب می‌دهید؟ چرا نمایشی به پا می‌کنید که همه به یاد سخنان سعیدی سیرجانی می‌افتند که «تلنگر سفت» خورده بود؟ هنوز فکر می‌کنند مردم نابالغ‌اند؟ بدون شک! اما این دادگاه یک نکته را به صدای بلند فریاد زد: در انتخابات تقلب شده است! اگر نشده بود لازم نبود این خیل عظیم را به محبس ببرند و بعد از این‌ها اقرار بگیرند که بیایید بگویید تقلبی نشده بود و ما بودیم که این قصه را کوک کردیم! گاهی اوقات باید حرف‌هایی را زد که حرف‌های دیگر را نزد! ماجراهای اخیر فقط تقلب در انتخابات نبود. به فرض هم که تقلب نشده بود، اتفاقات اخیر بزرگ‌ترین آزمون بود برای این‌که نشان دهد افرادی که بر سر کار هستند تا چه اندازه به قانون،‌ اخلاق و دین متلزم هستند و دیدیم که به هیچ یک التزامی نداشتند الا در حد التزام امویان به قدرتِ سیاسی.

برگردیم سر نقطه‌ی اول: خلاصه‌ی ۴۵ روز حبس؟ تقلب شده است! چه کسی ثابت کرد؟ دادگاه انقلاب! چطور؟ با برهان خُلف!

پ. ن. دیدم که صاحب سیبستان این آیات را در فیس‌بوک‌اش آورده: قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقیه المکذبین (۶:۱۱) فانتقمنا منهم (۴۳:۲۵) الذین هم فی خوض یلعبون (۵۲:۱۱) بگو زمین و تاریخ اش را سیر کنید و ببینید که دروغزنان به چه عاقبت گرفتار شدند. از ایشان انتقام گرفتیم. آنها که در کار باطل خویش غرقه اند به بازیگری.

بایگانی