سربلندی یا سرافکندگی اخلاقی؟
تمامِ امروز با خودم کلنجار رفتهام که چه باید کرد و چه باید گفت؟ از ما چه کاری ساخته است؟ فکر میکنم تجربهی تلخ چهار سال پیش باید این درس عبرتآموز را اکنون پیش چشم ساکنان وبلاگستان نهاده باشد که وزنِ آنها در رقابتهای انتخاباتی، قابل اعتنا نیست. به عبارت دیگر، آنچه نتیجهی انتخابات را رقم میزند، این نیست که من و شمای انگشتشمار چه بگوییم و چه بکنیم (حتی رأی چهرههای برجستهی روشنفکری دینی و حزبهای نام و نشاندارِ سیاسی هم نمیتواند گرهی بگشاید؛ مهم نیست که پشتِ که بایستند).
من اما تلاش میکنم کاری کنم و چیزی بگویم که پیشِ خودم و خدای خودم، فردای انتخابات سربلند باشم و احساس شرمساری نکنم. این کهنهدلق وبلاگ که «بر او وصله به صد شعبده پیراستهایم»، مگر تا کجاها توان جلوهگری دارد؟ نمیدانم. هیچ نمیدانم. ولی بدون شک، اینها وزنی برای اعمالِ تغییرِ جدی در صحنهی سیاست ما ندارند. فارغ از اینکه نتیجهی انتخابات چه باشد، تلاش من این است که هر چه میکنم و میگویم معطوف به یک هدف واحد باشد: ایستادگی در برابر بالا رفتن احمدینژاد. مهم نیست که او رییس جمهور بشود یا نشود. اگر نشود که فبها و نعم و هو المطلوب؛ آن وقت مینشینیم و بحث میکنیم که کدامیک از نامزدها مناسبتر است و کدام اهل حرف است و کدام اهل عمل. ما هم خرسند خواهیم بود و سر به کلهگوشه خورشید خواهیم سایید که اندک قدمی در راه ایستادگی در برابر جهل و ریا و دروغ برداشتهایم. اما اگر شوربختانه احمدینژاد به هر دلیلی رییس جمهور شد و سخن، قلم و کردارِ من به هر نحوی اندکذرهای سهم در بالا رفتن او داشته باشد، این منام که پیش خدای خود و نفسِ خویشتن شرمسار خواهم بود که چندان مسئولیت اخلاقی و انسانی نداشتهام که رشد سرطانی جهل و ریاکاری را تشخیص بدهم. مولوی میگوید که: اول ای جان دفعِ شر موش کن / بعد از آن در جمعِ گندم کوش کن! تمام آن نظرورزیها و نکتهبینیها در احوال این نامزد یا آن امیدوار ریاست جمهور تا وقتی که اطمینانی محکم حاصل نشود که آن سوی کار استوار شده است، هباءً منثوراً است. برای من بیش از هر چیز قصهی اخلاق مهم است. فارغ از اینکه نتیجهی انتخابات چه باشد، نمیخواهم سرافکندهی اخلاق و انسانیت باشم.
فردای انتخابات باید دید که هر کسی چقدر کوشش کرده است تا ایران را از سیطرهی جهل و ظلمت بپیراید. بهتر است نام نیک از خود باقی بگذاریم تا در تخریب این و آن بکوشیم با توهم اینکه خواننده داریم و مراجعه کننده. کمترین حرفی که من میزنم این است که اگر احمدینژاد رییس جمهور شود، من به عنوان یک شهروند نه تنها «حق» داشتهام که به او رأی ندهم، بلکه حق داشتهام که او را نقد کنم و از همه مهمتر رضایت به این کژروی ندادهام. کار سختی نیست. میتوانیم همه ترازویی پیش رویمان بگذاریم و ببینیم چقدر سهم در برکشیدن دولت احمدی داشتهایم یا داریم. اگر کسی قرار باشد جایی «توبه» کند، اینجاست که جای توبه است!
گروهی شاید استدلال کنند که خوب حالا احمدینژاد چهار سال دیگر هم رییس جمهور شد؛ مگر چه میشود؟ خوب است بتوانیم پاسخهایی روشن و بیپرده به همین پرسش بدهیم. این پرسش را اگر پاسخ دادیم، پاسخ ندادن به هر پرسش دیگر، وبال ما نخواهد شد. این یک پرسش است که قلبِ همهی مسایل ماست.
[انتخابات ۸۸] | کلیدواژهها:
دلم می خواهد بعضی مسائل را اینجا مطرح کنم که معمولن هیچکس مطرح نمی کند.
یکی اینکه در ایران یک توده ی همسان به نام مردم نداریم بلکه اقشار و گروهها و زیرطبقات – به نظر من طبقه به معنای کلاسیک آن هم در ایران وجود ندارد – داریم. ۹۰ درصد مردم ایران به قدرت رسیدن کسی مانند احمدی نژاد را فاجعه نمی دانند. اما چرا؟ یکی اینکه وقتی نگرش دیگر – معروف با اصلاح طلبی – به قدرت رسید عملن قدرت اجرایی در دست نگرش دیگر – معروف به اصول گرایی – بود. دیگر اینکه مطالبات مردم ایران – به دلیل لایه لایه بودن و فاصله ی زیاد این لایه ها – نه تنها یکدست نیست که گاهی به شدت متضاد است. برای نمونه ممکن است در پایتخت رعایت حجاب را یک اجبار کریه بدانند اما همین حجاب در شهرهای دورافتاده یک تکلیف شریف بدانند. اما به دلیل اینکه اکثریت این جامعه – که در نقاط کم توسعه یافته – زندگی می کنند و دسترسی به رسانه هایی مانند اینترنت ندارند از نظر مایی که آنها را نمی بینیم و صدای آنها را نمی شنویم وجود ندارند. ما فکر می کنیم مردم یعنی همین چند درصدی که در رسانه های اصلاح طلبان یا در اینترنت قلم می زنند.
نکته ی دیگر اینکه برآیند خواست مردمی که رأی می دهند است که نگرشی مانند آنچه احمدی نژاد نماینده اش شناخته می شود را به قدرت می رساند.
چند روز پیش مستندی از بی بی سی پخش شد که رئیس شورایی را در دستجرد نشان می داد که زنان را در عرصه ی اجتماع جدی نمی گرفت بقیه ی اعضای شورا هم تلویحن همین نظر را داشتند. حال این مردم رئیس جمهوری انتخاب می کنند که نظرات آنها را در اداره ی کشور به کار می برد ولی دختران دانشجوی تهرانی آن را از چشم حکومت می بینند.
من به عنوان کسی که از سیاست های احمدی نژاد صدمه زیاد دیده معتقدم که در کشورهایی مثل ایران اگر دموکراسی حاکم باشد خیلی طبیعی است که کسی مانند احمدی نژاد به قدرت برسد. چیزی که غیر طبیعی است این است که کسی به قدرت برسد که آزادی هایی را که اقلیت روشنفکر می خواهند تأمین کند.
به نظر من در کشورهایی مانند ایران حکومتی می تواند نظرات روشنفکران را به کار ببندد که رودرروی اکثریت جامعه قرار بگیرد که این خود در نهایت منجر به دیکتاتوری و نابهنجاری هایی می شود که کاملن با دموکراسی منافات دارند.
میدانید، کاندیداهای دیگر آخر هر کدامشان یکجورهایی لنگ میزنند. هر چه بیشتر مینشینم و به چرندیات دهنپر کنشان گوش میدهم بیشتر استفراغم میگیرد. خیلی ببخشید این کلمه را استفاده کردم ولی دقیقاً همین حس به من منتقل میشود. وقتی کروبی حرف میزند، کسی که سابقهاش را با همان ذهن کودکانهام در خاطر دارم یا محسن رضایی دیشب میگوید من تکیه کردهام روی «شعور» مردم و با گستاخی مردم را تهییج میکند و توهین میکند، وقتی با خاطر عجیب لنگی، اظهار میکند من خودم را برنده انتخابات میبینم دلم میخواهد میتوانستم بهش فحش بدهم!
میر حسین برایم ترسناک است. چرایش را هنوز نتوانستم بفهمم. سعی میکنم این حس منفی، این انرژی منفی را از خودم دور کنم ولی نمیتوانم. او چقدر متظاهر میتواند باشد وقتی دست همسرش را میگیرد و میرود تبلیغات. این صحنه به غایت زیباست. تحسین برانگیز است. میفهممش. سنت شکنی است، جسارت است. ولی تا چه حد میتواند تظاهر باشد؟ چقدر میتوانم به «سنگهای بزرگ» بی توجه باشم؟
احمدینژاد را نمیخواهم … ولی در بین این چند نفر آدم … آدمهایی که نمیتوانم بهشان اعتماد کنم … میترسم از شراکتی که به طبع رأیی که خواهم داد یا شاید هم نه، در اتفاقات ۴ سال آتی خواهم داشت. خیلی ترسناک است.
با این همه ادعای اخلاق شما و حضرت استادتان، چه راحت بیاخلاق را در حق دشمن روا میدارید. بماند که عرفان هم …
یک نکته
امروز دریاسوج میرحسین راازنزدیک شناختم.همینکه دانستم چقدرنگاهش با ان بیشعوران سیاست که مملکت را ویران کرده اندفاصله دارد کافی بود.اما سخن سروش:به نظرم سروش استدلالهایش هم درست بود وهم با منظومه فکریش منسجم.اما اشکالش این بود که درمورد موسوی اشتباه فکر کرده است.یعنی درتعیین مصداق به نظر من خطا کرده است.
خدمت(( یک دوست)) عرض میکنم:
تاحدودی این بحث راجع به توده درایران را میپذیرم.این یک معضل است برای دموکراسی.اما نه فقط درایران که همه جای دنیا این توده حکومت میکند(منظورم درانتخاباتهاست نه اینکه مثلا چون به احمدینژاد رای دادند پس حکومت میکنند!)اما فراموش نکنید که درایران موتنعی برسرراه دموکراسی حتی حداقلی اش وجوددارد ودردورقبل هم وجودداشت که درجاهای دیگروجودندارد.به نظر شما ایا نقش شورای نگهبان واین قدرت احمدینزاد که به راحتی پولهای شهرداری رادادورای خرید واب از اب تکان نخورد،وقدرت امثال حسین بازجو و…اگرنبودند بازهم اوضاع همین است که احمدینژاد به راحتی پیروز شود.فراموش نکنین که رفسنجانی باهمه بدنامیش وقتی جناح اصلاحات ازاو حمایت کرد بدون اینکه ان کارهای جناح مقابل انجام بشود ۱۱۰۰۰۰۰۰رای اورد.این یعنی اینکه ایران ظرفیت بسیاری دارد.یادتان نرود که خاتمی ۸ سال پیروزی را باشعاراصلاحات وازادی وحقوق بشر به دست اورد باهمین توده!ان موقع شورای نگهبان فکرش را هم نمیکرد که اینگونه بشود تا کار خودش را بکنداینها فقط چند نمونه اندک است.العاقل یکفیه بالاشاره.به هرحال من به اوضاع ایران امیدوارم برای پیشرفت دموکراسی.نباید این پیشرفتها رانادیده گرفت که اگر قدرت مطلقه برخی گروهها کنار برودانوقت خودبه خودیک انقلاب بدون خونریزی وبدون …رخ داده است.نکته اخرکه بران تاکیددارم این است که دموکراسی رابا یک انتخابات اشتباه نگیریم.رکن رکین دموکراسی این فرمول منتسکیو است که فقط قدرت ،قدرت رامتوقف میکند.اگرقدرت قانون درمملکت ما بالا برود که به مرورزمان همینگونه هم خواهد شد دیگر مشکلی نداریم همین شعارمیرحسین.خلاصه این بحث توده گمراه کننده شده است.