آقای احمدینژاد مثل هر انسان دیگری که صاحب شأن و کرامت انسانی است، حتی اگر رییس جمهور ایران هم نبود، «حق مسلم»اش این است که بتواند آزادانه و بدون ترس از آزار و تعقیب «حرف»اش را بزند و «عقیده»اش را بیان کند. این حق آقای احمدینژاد مستقل و فارغ از این است که من فکر میکنم او آدم خوبی هست یا نه. اما نمیتوان از منبر «آزادی بیان» سخنانی گفت که در رفتار، گفتار و کردارِ خودِ ما هیچ نشانی از پایبندی به آنها نیست.
اینکه اعتراض کنیم آزادی بیان فقط ابزاری شده است در دست غربیها برای حمله به عقاید مسلمانان، اعتراض به جایی است. آزادی بیان حقی است که هر انسان فارغ از کیش و آییناش باید داشته باشد. اما قیدهایاش اینهاست: ۱. آزادی بیان بی حد و حصر نیست و استثنا بردار است؛ ۲. بیان وقتی از حد عقیدهی محض عبور کند و مدلولهای عملی داشته باشد، تکلیفآور هم هست و باید نشانی از مسئولیتپذیری و پاسخگویی در قایل سخن هم دید.
خلاصهی سخن بنده این بود که آری، اسراییل رژیمی است که مرتب حقوق بشر را نقض میکند و نمونهی عینی تبعیضنژادی است؛ ولی این حرف زیبندهی دهان کسی که خودش مرتکب این کارها نشده باشد. این سخنان شایستهی کسی است که نشانی از عمل هم در او باشد. نمیتوان از ادبیات و زبان علی ابن ابیطالب استفاده کرد ولی عمل و کرداری شبیه به معاویه و خوارج داشت. ما فقط تشنهی شنیدن «حرف»های (ظاهراً) خوب نباید باشیم. نشانه و علامت حرف و سخنِ خوب آتشین بودن و شهرآشوب بودن نیست. میشود به ظلم اسراییل اعتراض کرد، اما جوری اعتراض کرد که نهایت کار اسراییل محکوم شود و دستاش خالی باشد؛ نه اینکه انتقاد ما از اسراییل نتیجهاش بشود مظلومنمایی اسراییل و امتیاز گرفتن پی در پی. این یعنی نقض غرض آشکار. ما فقط سخن نمیگوییم برای تشفی خاطر و جنجال درست کردن. انسان مسئولیتپذیر سخناش را میسنجد و تعهد به لوازم سخناش دارد. به قول مسعود بهنود، ایشان در ژنو صحبت میکند که سودش را در ایران ببرد. ایشان در کلمبیا خودش را رسوای خاص و عام میکند که با نعل وارونه زدن و تبلیغات دروغین در ایران، قضایا را معکوس جلوه دهد. مشکل اینهاست، نه این که ما احمدینژاد را دوست داریم یا دوست نداریم.
پس، در زمینهی آزادی سخن گفتن، این دیگر مسألهی «حق شهروندی» آقای احمدینژاد نیست. احمدینژاد نمادی است از یکی از ساختارهای قدرت. طبیعی است که باید حساسیت ما به کسی که ابزارها و امکاناتاش با شهروندان عادی فرق دارد، بیشتر باشد. نباید مرتکب این مغالطه شد که نمیتوان گفت چون ما از آقای احمدینژاد خوشمان نمیآید، او حق ندارد حرفاش را بزند. بنای استدلال من در اعتراض به سخنان آقای احمدینژاد این نبود که من او را خوش نمیدارم. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. عوامانه سخن گفتن، یعنی خالی کردن سخن از ظرایف و دقایق جایگاه و مقام، به بهانهی نفس یک سخن. اشکال احمدینژاد سخنناشناسی و موقعناشناسی است، نه استفاده از حقوق انسانیاش.
مطلب مرتبطی یافت نشد.