ابهامات و ایضاحات میرحسین موسوی – ۲

۱. یکی از تفاوت‌های مهم میرحسین موسوی و کروبی در این است که موسوی اهل اندیشه و تئوری است یعنی در ذهنِ خودش و اطرافیان‌اش یک نظام فکری هست و بر اساس این نظام فکری است که ارایه‌ی برنامه و شعار می‌کند. این ویژگی موسوی می‌تواند برای او تهدید به شمار بیاید به این دلیل که چه بسا دلبستگی به تئوری‌ها و اندیشه‌ها باعث عدم اعتنای جدی به کسب رأی و جلب اعتماد عمومی رأی دهندگان شود. کروبی درست بر عکس موسوی است. در ذهن کروبی یک نظام تئوریک روشن و منسجم وجود ندارد. در نتیجه، کروبی محبوس هیچ قالبی نیست. هر چه که برای او رأی بیشتری به همراه داشته باشد به سوی‌اش خواهد رفت. استفاده‌ی او از اطرافیان‌اش هم ابزاری است (نه لزوماً به معنای منفی ابزاری). یعنی یکپارچگی نظری میان مهاجرانی، نجفی، کرباسچی و ابطحی نیست؛ هر کدام برای خودشان سازی را می‌زنند و کروبی از این سازهای مختلف بهره‌ی خودش را می‌برد و این امتیازی مثبت برای اوست (حداقل تا این‌جا). این‌که کروبی تئوری مشخص، منسجم و مدون ندارد، می‌تواند برای او نقطه‌ی قوت باشد. درست است، کروبی یک «حزب» دارد. اما مرام‌نامه‌ی این حزب چیزی جز سخنانی کلی نیست که از هر کسی صادر شدنی است یعنی مرام‌نامه‌ای است که با تمام افق‌های باز (و شاید بسته!) به هر حال نسبتی می‌تواند داشته باشد! «حزب» کروبی، نقطه‌ی قوت او نیست؛ آزادی او در عبور از یک گفتمان به گفتمان دیگر است که به او انعطاف می‌دهد.

۲. گفتم که کروبی نماینده‌ی گفتمان آزادی است. تصحیح می‌کنم که کروبی استعداد تمایل پیدا کردن به منطق پیروزی در انتخابات بر حسب میل بازار را دارد؛ یعنی میل به گفتمان آزادی که آسان‌تر می‌تواند اقشار نخبه را برانگیزاند. به این معنا، تفاوت اصلی و مهم موسوی با خاتمی است نه با کروبی. خاتمی یک نظام فکری برای خودش داشت (با تمام عیب و ایرادهای‌اش) اما خاتمی بود که بیشتر نمادِ گفتمان آزادی بود (در مقابل احمدی‌نژاد که شعار عدالت‌گستری می‌داد و می‌خواست پول نفت را سر سفره‌ی مردم بیاورد). موسوی باید بتواند میان گفتمان آزادی و استقلال (و البته در موقع لازم عدالت) توازن و تعادلی ایجاد کند.

۳. تشکل‌های سیاسی اصلاح‌طلب معادل و مترادف با بسیج رأی نیستند. این حمایت‌ها حداکثر حمایت نمادین است. تماس این‌ها با توده‌ی مردم چقدر است؟ تماس نداشتن این‌ها با توده لزوماً به معنای مشروعیت نداشتن یا مطلوب نبودن شعارهای آن‌ها نیست، اما حرف آخر را رأی مردم می‌زند. برای جلب قلوب باید کاری کرد. تشکل‌های سیاسی اصلاح‌طلبی که تا امروز از موسوی حمایت کنند، باید وزن خودشان را در قبال جلب‌ رأی واقع‌بینانه‌تر ارزیابی کنند. روز انتخابات، آن‌چه حرف اول را می‌زند، حزب و تشکل نیست؛ ایران را نباید با انگلیس اشتباه گرفت.

۴. موسوی نباید روی نوستالژی سال‌های اولیه‌ی انقلاب و عواطف دورانِ جنگ مردم سرمایه‌گذاری کند. می‌توان این نکته را پسِ ذهن داشت و آن را در نظر گرفت. اما وزن بیش از حد دادن به نوستالژی دوران نخست‌وزیری موسوی، می‌تواند پاشنه‌ی آشیل اردوی موسوی باشد.

۵. اردوی احمدی‌نژاد با انحصاری که در ستاد انتخابات کشور دارد و چنین که خود را مستظهر به کوهی مستحکم می‌بیند، دست بالا را دارد و از یک چیز بدون شک سودِ بسیار خواهد برد: مشارکت حداقلی مردم و گسترش تحریم باعث تقویت پایگاه رأی احمدی‌نژاد خواهد شد. میزان رأی‌های تضمین‌شده‌ی احمدی‌نژاد در وضعیت مشارکت حداقلی و کم‌رمق مردم، تغییر نخواهد کرد و امکان تقلب یا دست‌کاری پنج‌میلیونی در آراء نکته‌ای است که در نظام شمارش دستی آراء به سادگی تحقق‌پذیر است و آب هم از آب تکان نخواهد خورد. پس برای کاهش اثر تقلب یا دست‌کاری احتمالی در آراء به سود احمدی‌نژاد، در درجه‌ی اول نیاز به مشارکت حداکثری مردم و برانگیختن شوقِ تغییر سرنوشت از طریق صندوق‌های رأی است. تا این مرحله فقط یک سلاح از دست رقیب گرفته شده است و آن از میان بردن مشارکت اقلی است.

۶. اگر به نکته‌ی شماره‌ی ۱ بازگردم، میرحسین موسوی نیاز به تنقیح مبانی نظری‌اش دارد. رییس جمهور قرار نیست رهبر و الگوی دینی مردم باشد. در نتیجه، اگر هم قرار است از «الگوی زیست مسلمانی» حرف بزند، بهتر است در عمل از آن سخن بگوید تا این‌که هنوز ادبیاتی را که نه تولید شده است و نه پخته و سنجیده است، روی وب‌سایت به تبلیغ بگذارند. اما اکنون که این کار انجام شده است، می‌توان جلوی ضرر بیشتر را گرفت. الگوی زیست مسلمانی به سادگی مستعد سوء استفاده است. می‌توان از آن قالبی تنگ ساخت؛ تعریفی از مسلمانی ارایه کرد که فقط آقای موسوی و اطرافیان‌اش در آن بگنجند. ایران، هم مسلمان دارد و هم غیر مسلمان. هم شیعه دارد و هم سنی. می‌توان از الگوی زیست اخلاقی سخن گفت و مسلمانی را مترادف با اخلاقی زیستن دانست، اما باید در کلام هم به این تصریح کرد. مخاطب امروزی میرحسین موسوی، اطرافیان دیروز او نیستند. مخاطبان امروزی موسوی فقط کسانی نیستند که در حلقه‌ی یاران «تربیت مدرس» دیده می‌شوند؛ جوانان امروز منتقدانه‌تر و جدی‌تر به سخنان نظری نگاه می‌کنند. افق فکری و نظری مخاطب امروز هم تغییر کرده است. موسوی باید به سرعت در فکر تنقیح و پالایش نظام فکری‌اش باشد و در این راه از ذهن‌های جوان و ورزیده بهره بگیرد و فقط به دوستان و نزدیکان اکتفا نکند. نقد شنیدن فقط از خانم فاطمه‌ی رجبی کافی نیست (البته حاشا که مقام نقد را به سطح استهزاء و تمسخر فرو بکاهم!)، باید نقد‌های جدی و استخوان‌دار را شنید و در آن‌ها تأمل کرد.

۷. موسوی برای این‌که بتواند آراء عمومی را بسیج کند نیاز به ایجاد اعتماد و جلب قلوب مردم و رأی‌دهندگان دارد. یکی از مشکلات چهارساله‌ی اخیر، دروغ‌گویی‌های مکرر رییس دولت نهم است که حتی بعد از بازگشت از سازمان ملل و با تذکر مراجع قم مبنی بر «دروغ نگفتن به مردم» نشانی از صلاح در او مشاهده نشد. فرق است میان کسی که حاضر است برای رأی جمع کردن تشبه به اخلاق لیبرالی کند (سخن رییس دولت نهم مبنی بر این‌که مشکل ما موی سر خانم‌ها نیست) و کسی که اعتقاد دینی خودش را حفظ می‌کند اما معترض به استفاده‌ی ابزاری از دین و زهدفروشی‌ و ریاکاری است. موسوی می‌تواند بر این نقطه‌ی مهم انگشت تأکید بگذارد و مثال‌ها برای نقل چندان بی‌شمار است که حاجتی به ذکر ندارد. موسوی این پتانسیل را دارد که تازیانه‌ی اخلاق را بر گُرده‌ی دین‌فروشی‌های سیاسی فرود بیاورد. موسوی باید جدی‌تر به این موضوع فکر کند.

۸. جای تبیین یک «اخلاق مدنی و شهروندی» در نظام فکری موسوی خالی است. ارتزاق از بازمانده‌ی گفتمان دوره‌ی اصلاحات کفایت نمی‌کند. باید خون تازه‌ای در رگ‌های اخلاق مدنی و شهروندی تزریق کرد. میرحسین موسوی باید آهسته آهسته حلقه‌ی مشاوران و هم‌فکران‌اش را گسترش دهد. هستند نظریه‌پردازانی که می‌توانند نشان بدهند اخلاق مدنی و شهروندی با اخلاق مسلمانی قابل جمع است، به شرطی که هوس نداشته باشیم اخلاق حداکثری و فقیهانه از دلِ مسلمانی بیرون بکشیم.

این یادداشت‌ها همچنان ادامه دارد…

بایگانی