این همه از ظلم گفتهاند و گفتهایم – و این روزها هم بیشتر میگویم چنانکه گویند و دانی! این هم از ستمکاری گفتهایم و گفتهاند. اما نقطهی آغازِ ستم ماییم و همین نقطهی آغاز است که میتواند نقطهی پایانِ ستم باشد. میگویید نه؟ ملاحظه کنید: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ» (سورهی ۸۷، آیات ۲۱ و ۲۲). یونسوار باید به زبان حال بگویی که ستمکاری (به خاطر همان غضبی که کردی) آن وقت است که از غم رها میشوی و از شمار ناجیان خواهی بود. این دیگری، اما، رکنِ آن ستمهاست؛ همان ستمِ نخستین است: «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (سورهی ۷، آیه ۲۳). (البته در این «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ» هم نکتهها بسی هست؛ محرم اسرار کجاست؟). داشتم میگفتم، ستم را ارض عریضی است. شاید هم عرضاش عریض باشد. نکتهاش این است که آنها که آغاز به ستمگری میکنند، ابتدا ستم بر خویش را میآزمایند. تا به خودت ستم نکنی و در آن مجرب نشوی، ستم به دیگری آسان نیست. وقتی عادت کردی به خودت ستم کنی، سادهتر میشود به دیگری ستم کرد. دیگر دل را آن حساسیت و صیقل نیست که این کدورتها را نشان دهد. ستمِ جباران و ستمکاران و قدرتمندان و فرعونها (احصاءشان و نشان دادنشان به انگشت کارِ سختی است؟)، همه از اینجا شروع میشود که به آسانی به خود ستم میکنند. به آسانی در خشم میشوند (و گام اولِ ستم به خود را بر میدارند). به آسانی… به آسانی دیگران را هم به ستم متهم میکنند! آری:
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
درویشی را عشق است! «خدایا منعمام گردان به درویشی و خرسندی!»؛ و خُنُک آن درویشی که ملک دو عالم زیر نگینِ اوست:
اورنگ زمین، داغ نگین، بیکلهی تاج!
جم رشک برد حشمتِ شاهانهی ما را!
شاد آن دلی که دلی نشکسته باشد و درویشی نیازرده باشد! «گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل / گفتا …»
مطلب مرتبطی یافت نشد.