خاتمی‌نامه – ۱

بنا نداشتم درباره‌ی سیاست ایران و به ویژه انتخابات تا مدتی چیزی بنویسم. بعضی اتفاقات، باعث شده بود کمی سر در لاک اعتزال فرو ببرم (همان «معرفت نیست در این قوم خدا را سببی / تا برم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر»)، اما اگر بعضی چیزها را آدم ننویسد، خودش با وجدان‌اش نمی‌تواند کنار بیاید. من اساساً به شیوه‌ی عمل خاتمی نقد زیاد دارم؛ به نوعِ اندیشه، عمل و زبانِ سیاسی او هم انتقاد دارم. اما این‌ها به هیچ رو مانع از این نیست که چشم بر این همه تخریب، ناجوانمردی و کینه‌ورزی آشکاری که این روزها می‌بینیم،‌ فرو ببندیم.

این دشمنی‌ها و نفرت‌پراکنی‌ها که از فرط شدت و وسعت دیگر نیازی به ارایه‌ی نشانی ندارد، مدتی است آغاز شده است. و به این می‌گویند آغازِ زودرس «کارناوال عاشورا»! حتی پیش از اعلامِ نامزدی خاتمی، زمزمه‌های آشکار این تخریب‌گری و بی‌تقوایی را می‌شد به وضوح شنید. از تمسخرها و طعنه‌ها بگیرید تا اتهامات مختلفی که سال‌هاست به آن‌ها خو کرده‌ایم. از شایعه‌ی نامه‌ی گلایه‌آمیز میرحسین موسوی – از آن دست کارهای شنیعی که دیگر در رسانه‌های ایران تبدیل به عرف و هنجار شده است – بگیرید تا شایعه‌ی این‌که خاتمی خودش از نامزدی کناره‌گیری خواهد کرد. این‌ها همه یک معنا بیشتر ندارد: تلاش بی‌وقفه و پی‌گیر برای نابود کردن امید مردم به خاتمی، تخریب شخصیت او و برنامه‌ریزی مسنجمی برای نابود کردن آراء خاتمی در انتخابات.

خاتمی هر ایرادی که داشته باشد و هر نقدی که به روش، سیاست، زبان و اندیشه‌ی او وارد باشد، نادیده گرفتن این همه بی‌تقوایی، دین‌فروشی، دروغ، ریا و رذالت در به حاشیه راندنِ او، چیزی است بیش از اعتزال سیاسی و مصلحت‌جویی مگر این‌که هیچ علاقه‌ای به آینده‌ی ایران و آبادانی‌اش نداشته باشیم. بخواهیم یا نخواهیم، خاتمی را بپسندیم یا نپسندیم، او یکی از بازیگران جدی و مهم آینده‌ی سیاسی ایران است. بهتر است به جای این‌که از خودتان (یا خودمان)‌ نام نازیبایی به جا بگذاریم، حداقل راه بی‌انصافی و بی‌اخلاقی را نروید. نقد کردنِ خاتمی بدون تردید به سودِ او خواهد بود؛ تخریب کردنِ خاتمی لکه‌ای دیگر بر کارنامه‌ی مخالفانِ بی‌پروا و افراطی اوست.

امید مردم بزرگ‌ترین سرمایه‌ی اجتماعی برای حفظ یکپارچگی یک ملت است. شاید در به کار بردن کلمه‌ی «ملت» هم باید حساس‌تر باشم، چون به وجهی پیوندی با هویت پیدا می‌کند و بوی همان «فضل و خلاص» را می‌دهد که مولوی می‌گفت. بزرگ‌ترین سرمایه‌ی جامعه‌ی انسانی، امید است. حضور خاتمی و جدیت او، بازنگری‌اش در سیاست‌های سابق‌اش و سنجیدن برنامه‌های آتی‌اش، بارقه‌ای از امید است در میانه‌ی این همه ظلم و ظلمتی که موج بر موج، آروزهای ما را در کامِ خود فرو می‌برد. امید را به هیچ بهانه و افسونی نباید از مردم ربود. امید را حتی از زندانی هزارساله‌ هم نباید دریغ کرد. این امید، به کار حفره کردن دیوارِ این زندان خواهد آمد. من فکر می‌کنم همین نکته در مهم بودن نامزدی خاتمی کافی است.

پ. ن. راستی، آقای خاتمی! خودت بیا و راست و حسینی بگو که گناهِ تو چی‌ست؟ تو چه کرده‌ای که این‌ها می‌خواهند سر به تن‌ات نباشد؟

بایگانی