به این معنایی که گفتم، زندگینامه نوشتن، پدیدهای کاملاً «مدرن» است. وقتی میگویم «مدرن» مقصودم این است که حتی اگر کسی هزار سال پیش هم چنین متنی نوشته باشد، باز هم مدرن عمل کرده است. لازم نیست عصر روشنگری و رنسانس از راه رسیده باشد و روشنفکران عجیب و غریب دویست سال اخیر ظهور کرده باشند که به معنایی که من میگویم «مدرن» باشی. همین که رازها را کنار زدی، آدم بودی و زمینی، در دسترس بودی و پردهنشینی را کنار گذاشتی و آمدی وسط آدمها مثل آدم زندگی کردی، خودش قدم مهمی است.
مدتی پیش مازاریان عزیز، یادداشت کوتاهی نوشته بود در وبلاگاش در اشاره به بیوگرافی آیتالله وحید خراسانی که سخت مرا خوش آمد. بیوگرافی ایشان در وبسایتاش این است: «جز قصور و تقصیر چیزى ندارم». خوب این دیگر بیوگرافی نیست؛ این بیشتر بیانیهی سیاسی است! و همین نکته بود که به مذاق من خوش آمده بود.
بیوگرافی نوشتن آدمها را در معرض نقد قرار میدهد. بیوگرافی دقیق و درست نوشتن یعنی اکتفا کردن به شرح تاریخی روایات و تلاش برای کم کردن تصرف شخصی در ارایهی داستانها به وجهی که میخواهیم (به هر حال هیچ کس نمیتواند بگوید من صد در صد در نوشتن زندگینامهام بیطرفام؛ همه یک جوری به هر حال «طرف»ای دارند!). بیوگرافی نوشتن، یک چیز را عیان میکند: آدم بودنِ ما را. آدم بودن یعنی قابلیت خطا کردن. آدم بودن یعنی ما با داوری بشری و محدودمان، ناگزیر جاهایی دچار خطا میشویم. این ژانر، برای کسانی که دوست دارند همه معصوم و پاک و بیعیب ببیندشان، ژانر مطلوبی نیست. در نتیجه، این نوع افراد ترجیح میدهند شاعری، تذکرهنویس یا مداح متملقی در شرح «کمالات» آنها ورقها سیاه کند. زندگینامه نوشتن، جای شرح کمالات نیست. زندگینامه، جایی است که تمامیت انسانی آدم در آن مجالِ ظهور پیدا میکند، و از همه بیشتر خطاهایاش.
در نتیجه، بله، حتی تاریخ تولد بعضی آدمها هم میتواند مهم باشد. محل تولد، اسم مدرسهای که در آن تحصیل کردهایم، محلهای که در آن رشد کردهایم، دوستان و دشمنانمان، اینها همه میتوانند تاریخِ ما را به روشنی تصویر کنند. کسانی که بسیاری از چیزهایی ساده و معمولی را به بهانهی پیشپاافتاده بودن یا بیاهمیت بودن برای خواننده یا مخاطب عمداً نادیده میگیرند، باطناً میل دارند، سویهای از «راز» در شخصیتشان هنوز برای مخاطب باقی بماند. آدمِ بیراز، آدمی که دستاش برای همه رو باشد – نزد این دسته از افراد، حداقل – آدمی است بیدفاع و بیسلاح! بیوگرافی یعنی عریان شدن و نشستن در خانهای شیشهای. اما آدمی عقل هم دارد؛ عشق هم دارد. اینها میتوانند به کارش بیایند – یا برای توجیه یا برای توضیح.
خیلی مهم و جالب توجه است که ببینیم آدمها در بیوگرافیشان چه چیزهایی را میگویند. اما این هم مهم است که ببینیم چه چیزهایی را نمیگویند. میشود از روی همین نگفتهها هم فهمید چه چیزهایی نگفتنی و پنهان کردنی هستند. بیوگرافی خیلی چیز مهمی است. با اینحال، هر کسی لازم نیست بیوگرافی بنویسد. اما رهبران سیاسی، آدمهایی که اسمشان سر زبانها میافتد و به طور کلی چهرههایی که بیشتر از همه مطرح میشوند، یکی از تکلیفهای مهمشان نوشتن یک بیوگرافی خوب و «انسانی» (یا «آدموار») از خودشان است. ماها فرشته نیستیم؛ ما همه آدم هستیم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.