ناگفته پیداست که این نوع دغدغهها برای کسانی که میخواهند اخلاقی زندگی کنند مهم است و برای کسی که به هیچ اصل اخلاقی پایبند نباشد، از بُن بلاموضوع است. فکر میکنم بر این نکته هم بتوان اتفاق کرد که هر انسان اخلاقی لزوماً انسانِ متدینی نیست (کما اینکه میشود گفت هر انسان متشرعی لزوماً، اخلاقی نیست). اما مسألهای که در این بخش طرح میشود در امتدادِ پرسشِ پیشین است که برای چه کسی میشود کار کرد. این سؤالِ تازه در دلِ همان سؤالِ پیشین مندرج است.
به طور مشخص، بسیار کسان، از جمله دانشجویان، استادان دانشگاه و محققانِ ایرانی، به ویژه در سالهای اخیر با این پرسش (یا به عبارتی بازجویی) مواجه شدهاند که چرا فلان دانشگاه یا مؤسسه یا نهادِ غیرِ ایرانی – به طور مشخص نهادها یا سازمانهای مستقر در کشورهای غربی که روابطی حسنه با ایران ندارند – به شما دانشجو یا محقق ایرانی بورسیه میدهد، امکان تحصیل و تحقیق شما را فراهم میکند و هزینهی پژوهش، سفر و اقامتِ شما را میدهد؟ از نظر سؤالکننده، چیز مشکوکی در کلّ این جریان وجود دارد (این سؤال را منطقاً میتوان تعمیم داد به رسانههای فارسیزبانِ خارج از کشور). در بسیاری از موارد، از نظر سؤالکننده، اصل جریان بسیار روشن است و آنها قبلاً برای این اتفاقات تئوریها پرداختهاند و راهحلهای عملی هم برای آن یافتهاند.
نوعِ پاسخهایی که ما به پرسش بالا میتوانیم بدهیم البته متفاوت است. یک پاسخ، مبتنی بر دفاع بلاشرط از هر گونه فرصتی است که خارج از مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک ایران برای هر ایرانی فراهم میشود. استدلال هم علیالظاهر این است که چون (در استدلالِ گوینده و با تکیه بر شواهدی که ارایه میکند) حکومت ایران، حکومتی است مخالف آزادی بیان و محدود کنندهی آزادی اندیشه در عموم سطوح اجتماعی، فرهنگی و علمی، منطقاً و اخلاقاً ما مجاز هستیم در راهِ تأمین این حق ابتدایی و مسلمِ انسانی خود بکوشیم. در نتیجه، برخورداری از این حق، هیچ جای ملامت یا سرزنشی ندارد.
یک پاسخ دیگر، قایل به این است که میتوان از میان تمام امکانهای موجود گزینش کرد و آن فرصت و امکانی را اختیار کرد که بیشتر با منظومهی فکری و اخلاقی ما سازگار باشد. در این نوع پاسخ هم کماکان یک پیشفرض مندرج است: نبودن مقتضیات مطلوب برایِ کار آزادانه و رضایتبخشِ علمی و فرهنگی (و میتوان این را به کار رسانهای هم تسری داد). تنها تفاوت این است که در موضعِ نخست، قایل میتواند احساسات و عواطفی پرشور علیه نظامِ سیاسی فعلی ایران داشته باشد (در مقامِ انتخاب و اختیار) و در موضعِ دوم، قایل شاید لزوماً با اصل آن حاکمیت مشکلی نداشته باشد و از وضعیت موجود ناراضی باشد. به هر تقدیر، هر دو انتخابها و فرصتهای خود را خارج از نظامِ سیاسی فعلی میجویند.
پاسخِ سوم هم البته همان پاسخی است که پرسشگران (بخوانید بازجویان، محتسبان، خفیهنویسان و سخنچینان که امروزه به وفور یافت میشوند!) عمدتاً میخواهند و القاء میکنند: توطئهای در میان است که به شیوههای مختلف این نظام را سرنگون کنند و دستهای پنهان و پیدای استکبار جهانی و استعمارگران سابق و لاحق از آستینهای مختلف به در آمده است تا ذهنِ جوانان و اندیشمندان را متمایل به ناسازگاری با نظام فعلی کنند. این اندیشه در سطوح بالاتر خود، چنانکه تاریخ نشان داده است، هیچ پرهیز و پروایی از دست یازیدن به قتل دگراندیشان نداشته است. اما در میان قایلان به این پاسخِ سوم کسانی هم یافت میشوند که نه این اندازه راهِ افراط میروند و نه گزینهی توطئهای جدی را علیه نظامِ سیاسی ایران (و شاید اسلام و مسلمانان؛ یا کشورهای در حال توسعه و عقبماندهی جهان) هیچ وقت از نظر دور میدارند. این قایلان البته نظر مشترکی با بعضی از گروههای فکری و سیاسی چپ یا روشنفکران ضد سرمایهداری دارند. در نتیجه، در این پاسخ سوم، باید علیالاطلاق از هر نوع محصول، خدمات یا کمکی که از جانب خارجیها، اجانب، سرمایهداری، استعمارگران، کفار یا غیرمسلمانان (یا دولتهای آمریکا، انگلیس، شوروی و اخیراً کانادا) میرسد پرهیز کرد و دستِ رد به سینهی همهی آنها زد. هیچ کدام از اینها دلشان به حالِ من و شما و ارزشها و نظام اخلاقی، سیاسی و فرهنگی ما نسوخته است! این نوع نگاه، به روشنی برچسبی ایدئولوژیک دارد: نمونههای بارزش اتحاد جماهیر شوروی سابق، کوبا، چین و جمهوری اسلامی ایران هستند. در حاشیه البته باید توجه کرد که آیا قایلان به این شعار، خودشان در عمل به همین گفتارِ خود پایبند ماندهاند یا نه؟ تاریخ، عمدتاً خلافِ این را گواهی میدهد.
یکی از سؤالهایی که در این بستر پیش میآید این است: آن کسی که فرصت و امکانی را برای کار کردن، ارتزاق و امرار معاش و همچنین تحقیق، پژوهش، تحصیل (یا کارِ رسانهای) برای دیگران (ایرانیها و غیرِ ایرانیها) فراهم میکند، آیا اهدافاش خداپسندانه و بشردوستانه است؟ طبیعی است که اگر این اهداف خداپسندانه و بشردوستانه باشد، هیچ مشکل اخلاقی و منطقی نباید در همکاری با آنها وجود داشته باشد. اما اگر این اهداف صد در صد خداپسندانه و بشردوستانه نباشد چه؟ آیا باز هم میتوان این حرف را زد؟ یکی از پرسشهایی که بلافاصله مطرح میشود این است: کدام صاحبِ کار، کدام متمول، کدام دولت و حکومت و کدامین سازمان، همهی اهدافاش صد در صد خداپسندانه یا بشردوستانه است و هیچ انگیزه و نیتی جز محضِ خیر رساندن به من و شما نیست؟ کدام نهاد و سازمان، یا دولت و حکومت است که در پشتِ این همه کار، سود و منفعتی برای خودش متصور نباشد (و این سود بردنها در بسیاری از موارد با نظامِ اخلاقی استخدامشونده سازگار نیست)؟
پرسش اصلی این است که در هر کدام از این وضعیتها، اگر کسی بخواهد اخلاقی زیست کند، چه گزینههایی دارد و چگونه میتواند با وجدان خودش کنار بیاید. در درجهی دوم، فردی که هر یک از این گزینهها را اختیار میکند، اخلاقاً و منطقاً تا چه حد مجاز است دربارهی قایلان به دیدگاههای دیگر داوری کند و داوریاش تا چه اندازه اخلاقی یا دقیق خواهد بود؟
ادامه دارد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.