هست امید صلاحی ز فسادِ ایشان؟!

آیا نظام جمهوری اسلامی اصلاح‌پذیر است؟ پاسخ کوتاه‌اش این است که تا حیات در زمین هست، هیچ چیزی اصلاح‌ناپذیر نیست! پاسخ بلندش البته شرح و تفصیل لازم دارد و به این سادگی نیست. گمان من این نیست که نظام جمهوری اسلامی به دلیل تباهی‌های مکرر و انحراف‌های بزرگی که به طور مستمر و روزمره از اصول اخلاقی، انسانی و شرعی دارد باید یکسره به زباله‌دانی تاریخ سپرده شود. از این حیث، هیچ تبعیض و تمایزی میان نظام جمهوری اسلامی و هر نظام سیاسی دیگری در جهان نمی‌بینم. اما تفاوت‌های بزرگی که وجود دارد، بی‌شک در روش‌هاست و نحوه‌ی پی گرفتن راست کردن کژی‌ها و به صلاح آوردن امور.

می‌توان از منظرهای سیاسی و حقوقی متفاوتی این بحث را پیش برد، اما برای این یادداشت مختصر، تمام سخن من مقصور است به یک نکته که ظاهراً تبار دینی و مسلمانی دارد اما عمیقاً مضمونی سیاسی-اخلاقی دارد. این نکته، مضمونی است که به باور من، در سال‌های پس از انقلاب به تدریج و در سال‌های اخیر با شتاب و شدت بیشتری رو به تباهی، انحراف و اعوجاج رفته است. این مضمون چیزی نیست جز «امر به معروف و نهی از منکر». پیش از این بارها نوشته‌ام که به اعتقاد من، «امر به معروف و نهی از منکر» یک تکلیف اخلاقی است که درون‌مایه‌ای به شدت سیاسی دارد. این دستور اخلاقی، که ریشه در قرآن هم دارد، به باور من ابتدائاً و در سطح نخست، مخاطب‌اش حاکمان و صاحبان قدرت است (در سطح فردی، مقوله‌ای اخلاقی می‌شود که به اختیار و انتخاب افراد بر می‌گردد و هیچ تکلیف قهری به آن تعلق نمی‌گیرد).

امر به معروف و نهی از منکر در یک جامعه‌ی اخلاقی راهی است برای پاسخ‌گو کردن صاحبان قدرت و مسؤولان سیاسی – در هر سطحی – و معنای مستقیمی که دارد این است که هیچ حاکمی در هیچ جایگاهی بری و مصون از خطا نیست لذا باید مردم – یا گروهی از مردم – باشند که این خطاها را به صاحبان قدرت گوشزد کنند و به آن‌ها موارد لغزش را یادآوری کنند. امر به معروف و نهی از منکر – متأسفانه – در نظام جمهوری اسلامی فروکاسته شده است به این‌که صاحبان قدرت به مردم یادآوری کنند که چه کارهایی باید بکنند که به باور قدرت‌مندان (که در لباس علمای دین، متولیان اخلاق و مروجان عدالت و آزادی پنهان شده‌اند) از طریق آن‌ها راهی بهشت می‌شوند و چه کارهایی را نکنند که باعث دوزخی شدن‌شان می‌شود؛ یعنی درست عکس مضمون و معنای این دستور اخلاقی.

عبارات زیر از وصیت مختصر و کوتاهی است که علی بن ابی‌طالب در بستر مرگ خطاب به حسن و حسین گفته است: «لاَ تَتْرُکُوا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ»  (نامه‌ی ۴۷ نهج البلاغه؛ پس از ضربت خوردن) یعنی: «امر به معروف و نهى از منکر را فرو مگذارید، که بدترین کسانتان بر شما سرورى یابند و از آن پس، هر چه دعا کنید به اجابت نرسد» (ترجمه‌ی آیتی). جامعه‌ای که از امر به معروف و نهی از منکر فاصله می‌گیرد یا روایت رسمی و مسلط صاحبان قدرت را از آن درونی می‌کند و آن را در ناخودآگاه‌اش مستقر و محکم می‌سازد، ناگزیر به جایی می‌رسد که بدترین افراد آن جامعه بر او مسلط می‌شوند. و در نظام جمهوری اسلامی – در سال‌های اخیر – این نکته اظهر من الشمس بوده است که چگونه تباه‌ترین افرادی که کارنامه‌ی سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آلوده‌ای داشته‌اند بر مهم‌ترین گلوگاه‌های سیاسی و اقتصادی کشور مسلط شده‌اند و به رغم افتادن مکرر تشت رسوایی‌‌شان از بام افلاک هم‌چنان حمایت می‌بینند و سر سوزنی مجازات نمی‌شوند و درست بر عکس، همان کسانی که منادی «امر به معروف و نهی از منکر» هستند، سخت‌ترین تضییقات و عسرت‌ها را تحمل می‌کنند و ظالمانه‌ترین برخوردها با آن‌ها می‌شود. حاصل کار می‌شود این همه دعای بی‌اجابت!
فراموش نکنیم که نظام جمهوری اسلامی، مدعی اسلامیت است که دیگر این روزها کمتر چیزی در آن هست که بتواند نشان بدهد کوچک‌ترین شباهتی به آرمان‌های اخلاقی مسلمانی داشته باشد. تکلیف اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر، اصالتاً و بالذات اسلامی نیست؛ تکلیفی است اخلاقی که برای هر انسان و برای هر نظام سیاسی معنا دارد. تا زمانی که مردم (بخوانید شهروندان) نتوانند بدون هیچ بیم و پروایی و بی ترس از عقوبت زبان به انتقاد صریح از مقامات حکومتی از پایین‌ترین سطح تا عالی‌ترین مقام بگشایند، امر به معروف و نهی از منکر تنها ابزار و وسیله‌ای است برای ارعاب، برای نشان دان تسلط صاحبان قدرت بر مردم (مثل نمونه‌ی گشت ارشاد). در حالی که آن‌که باید مدعی «امر به معروف و نهی از منکر» باشد خود مردم‌اند در برابر حاکمان و قدرت‌مندان (نه در برابر خودشان و مردم دیگر): این مردم نیستند که باید از گشت ارشاد بهراسند؛ این گشت ارشاد است که باید پشت‌اش از دیدن مردم بلرزد. این پلیس نیست که باید مایه‌ی رعب مردم باشد؛ بلکه مردم‌اند که پلیس از دیدن‌شان باید احساس خضوع کند. اتفاقی که افتاده است این است که در گفتار نظام، جای «مردم» (یعنی مردمی که قابلیت امر به معروف و نهی از منکر دارند) با «مجرمان» عوض شده است (و وجود بعضی از مجرمان هم در دامن زدن به این مغالطه‌ی هول‌ناک و شنیع یاری رسانده است). اولین گام برای محروم کردن انسان‌ها از حقوق‌شان این است که نخست آن‌ها را از انسانیت تهی کنی. ابتدا باید آن‌ها را مجرم، دشمن، جاسوس، منحرف، میکروب، بیمار، لیبرال، اغتشاش‌گر، فتنه‌گر، بی‌دین، سکولار (به معنای لامذهب و لاابالی و بی‌اخلاق) و خطرناک قلمداد کنی و آن‌گاه است که دیگر می‌توان هر رفتاری با آن‌ها کرد. مردم هم «می‌توانند» (حاکمان و صاحبان قدرت را) امر به معروف و نهی از منکر کنند (یعنی هم «حق» آن‌هاست) و هم «باید» امر به معروف و نهی از منکر کنند (یعنی «وظیفه‌»ی اخلاقی، سیاسی و انسانی آن‌هاست).

استعاره‌هایی که مردم و شهروندان را از حقوق‌شان محروم می‌کند، گام اول را برای میراندن فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر بر می‌دارند. در چنین نظامی، هر کجای نظام هم که اصلاح شود، هر چقدر هم که قانون انتخابات دست‌کاری شود و هر چقدر هم که سیاست‌گزاری‌های داخلی و خارجی عوض شود، باز هم فساد، تکبر و فرعونیت از جای دیگری سر برون می‌کند چون اساساً مردم و شهروندان طفیلی هستند؛ واجد حقوقی بالذات نیستند و از اساس حق ندارند که صاحبان قدرت را به چالش بگیرند: مردم یا مطیع‌اند و گوش به فرمان قدرت یا اساساً دیگر مردم نیستند و مجرم، اغتشاش‌گر، فتنه‌گر، جاسوس، میکروب و منحرف می‌شوند.

این منطق خودشکن تنها در نیروهای مسلط و قاهر نظام جمهوری اسلامی متجلی نیست؛ نظام توانسته است رنگ خود را به منتقدان و مخالفان خود نیز بزند. نزدیک‌ترین گروهی که در متن نظام جمهوری اسلامی منتقد سیاست‌های فعلی است – و عملاً از کشتی نظام پیاده‌شان کرده‌اند – اصلاح‌طلبان هستند. اما هم‌چنان می‌بینیم که در ذهن و زبان اصلاح‌طلبان هم هنوز دوگانه‌های کاذب و ویرانگری مثل انقلاب-اصلاح، درون-برون نظام، برانداز-اصلاح‌طلب، داخل‌نشین-خارج‌نشین سخت پافشاری و جان‌سختی می‌کند. این را می‌شود محض امتحان آزمود: اگر این دوگانه‌های کاذب را از گفتمان فعلی اصلاح‌طلبان بگیریم، از گفتار و منطق‌شان چه چیزی باقی می‌ماند؟ پاسخ این پرسش (هر چه باشد) برای فهم فضای کلی سیاست ایران بسیار کلیدی است.

با عوض کردن جای حاکمان فعلی با حاکمانی که منتقد یا مخالف آن‌ها هستند، مشکل سیاسی کشور حل نمی‌شود. با این جابه‌جایی‌ها تنها یکی دو مهره عوض می‌شوند و همان منطق بیمار در لباسی دیگر و تازه فرمان‌فرمایی خواهد کرد. اصلاح‌گری و اصلاح‌طلبی نه به نام است و نه به شهرت. این تصور که کسانی که از لحاظ سیاسی مشهورند به «اصلاح‌طلب» لزوماً اهل اصلاح هستند و کسانی که از لحاظ سیاسی مشهورند به «محافظه‌کار» یا مثلاً «راست» لزوماً اهل اقتدارگرایی و استبداد هستند، تصور نادقیقی است. فرار از پاسخ‌گویی و سر خم نکردن در برابر اراده‌ی شهروندان عارضه‌ی مزمن تمام طیف‌های سیاسی حاکم بر ایران است (با بعضی استثناها البته)؛ با این تفاوت بزرگ که آن‌ها که قدرت را در اختیار دارند پروایی ندارند از این‌که این خصلت را آشکارا نشان بدهند. بدون این‌که بیش از این بخواهم به جزییات بپردازم، خلاصه‌ی مدعای من این است که: تا فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر هم به معنای دقیق و درست اخلاقی-دینی و هم به معنای سیاسی و دموکراتیک‌اش در کشور نهادینه نشود، هیچ فرقی نخواهد کرد که چه کسی در قدرت باشد. تفاوت‌های اصلی فقط در جزییات خواهد بود و استبداد هم‌چنان به شیوه‌های مختلف دیگری خود را نشان خواهد داد.
یادداشت‌های مرتبط از حلقه‌ی گفت‌وگو:
۱. خامنه‌ای اصلاح‌طلب می‌شود
۲. رهبری و اصلاحات
بایگانی