شجریان ابوعطایی دارد در گلهای تازه – شمارهی ۱۰۴ – که با تار فرهنگ شریف روی غزل حافظ میخواند. ساعتی پیش فکر میکردم چیزی دربارهی این غزل بنویسم، که بسیار میتوان دربارهی مضامیناش نوشت. اما گفتم ذوق شنیدن موسیقی را فعلاً نباید پای بحث و گفتوگو نهاد. گویاترین زبانِ بیان این غزل را نوازنده و خواننده دارند.
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیمشبی کوش و نالهی سحری
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
هزار جان گرامی بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری
دعای گوشهنشینان بلا بگرداند
چرا به گوشهی چشمی به ما نمینگری؟
[audio:http://malakut.org/others/gt/104.%20GT%20104.mp3]
مطلب مرتبطی یافت نشد.