نور ببارد به قبر هانس کریستین اندرسون! قصهی این نظام پس از رسوایی ۲۲ خرداد ۸۸، فیالجملهی قصهی لباسِ تازهی سلطان است. خیاطِ تردستی که روانشناسی سلطان را خوب میدانست، سلطان را برهنه کرد و گفت تنها اهل «بصیرت» میتوانند لباسِ تازهی سلطان را ببینند. هر کس هم که صدایاش بلند شد که ما سلطان را عریان میبینیم، یا عوام شد یا در زمرهی خواصِ بیبصیرتی که سکوت کرده است و زبان به ستایش این لباس تازه و خلعت زیبنده نگشوده است! لباسِ تازه البته همین فتنهی محمودیه بود که از همان روز نخست، باعث شد تَرَکها و شکافهای نظام دومینو-وار یکی پس از دیگری آشکار شود و هر یکی مانند درّهای عمیق دهان باز کند. این قصه همچنان ادامه دارد البته.
چیزی که مرا مدتی است به فکر فرو برده است این است که این نظام، بنیانگذاری داشت و «امام»ی. این امام، یارانی داشت و خواص و محرمانی که صاحبِ سرّ او بودند و از زمرهی وفادارانِ او. این روزها هر چه به سراپای این نظام مینگرم، همهی یاران آن «امام» به جز البته یک نفر، همگی یا محبوساند، یا محکوم. یا متهماند یا مجرم قلمداد میشوند. و طرفه این است که اکثریت قریب به اتفاق این «یاران امام» هر وقت زبان به سخن میگشایند، از برهنه بودن سلطان به تصریح یا تلویح سخن میگویند. یاران امام دو دسته شدهاند: یک دستهی بزرگ که متهم است به دشمنی با امام و رو گرداندن از مشی و منشِ او و یک دستهی یکنفره که گویی خلاصه و زبدهی آن امام است! سؤال این است: چرا نباید فکر کرد که اتفاقاً آن جمع بزرگ است که همچنان نماینده و میراثدار آن امام است – از جمله همانها که خویشان و نزدیکان و رازداران اویند – و درست همان جمع کوچک است که از او رو گرداندهاند؟ چرا نقیض این مدعای پرهیاهو که این روزها از رسانههای داخلی نظام تبلیغ میشود درست نباشد؟ واقعاً چه دلیل قانعکننده و محکمی داریم بر اینکه سوی رسمی و صاحبِ قدرتِ قصه در راهِ آن امام حرکت میکرده باشد و یاران او، امروز خائن به او باشند؟ (دقت کنید که هیچ کاری نداریم که اساساً کدام یک دارد درست میگوید و کدام غلط؛ ممکن است حتی حق با همان یک نفر باشد).
امروز خبری خواندم در بولتننیوز که البته مضموناش تازه نیست و ماههاست که از این جنس خبرها از محافل امنیتی و در بازجوییها دهان به دهان منتشر میشود که دشمنان نظام، برای «ترور» منتقدان و مخالفان نظام برنامهریزی میکنند تا چهرهی نظام را بد جلوه دهند و نظام را متهم کنند. دو پرسش بزرگ پیش میآید: ۱. این دشمنان نظام (سیا، موساد، انگلیس، امریکا و منافقین و غیره) چرا همیشه منتقدان و مخالفان نظام را از میان بر میدارند و کار نظام را راحتتر میکنند؟ چرا هیچ وقت سراغِ خود نظام نمیروند؟ از مجموع این سخنانی که محافل امنیتی و اطلاعاتی نظام میگویند، آیا نمیتوان نتیجه گرفت که حالا که سیا و موساد و منافقین، دارند یکییکی موانع این نظام را از سر راهاش حذف میکنند (آن هم حذف فیزیکی) – و نظام هم کاملاً از خنثی کردن این توطئهها عاجز است – آنها متحدان بالفعل همین نظام هستند؟ ۲. اگر نظام میداند که سیا، موساد و منافقین تا این اندازه در کشور رخنه و نفوذ دارند و دستگاه اطلاعاتی کشور در خنثی کردن اقداماتشان اینقدر فشل و ناتوان است که آنها مثل آب خوردن میتوانند هر کاری بکنند – مثلاً وارد کهریزک بشوند و جوانهای مردم را بکشند یا سعید امامی را اجیر کنند که روشنفکران را قلع و قمع کنند – پس چرا هیچ فکری به حال ترمیم و اصلاحِ این دستگاه امنیتی که نمیتواند آبروی نظام را حفظ کند، نمیکند؟
اسم ببریم؟ یاران و فرزندان امام: سید حسن خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، موسوی خوئینیها، موسوی اردبیلی، یوسف صانعی، سید محمد خاتمی و همهی آدمهای ریز و درشت دیگری که پیرامون این آدمها هستند (و این فهرست خیلی بلند است این روزها و روز به روز هم بلندتر میشود). اینها امروز همه مغضوباند و مبغوض. فکر میکنید از آن امام چیزی هم باقی مانده این روزها؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.