از موسی صدر تا موسوی که امروز صدر مبارزه است

دیروز یادداشت درخشانی را در وب‌سایت جرس خواندم درباره‌ی حصر موسوی که از قصه‌ی امام موسی صدر الهام گرفته بود – آن هم در شرایطی که لیبی، کشور محل ربوده شدن امام موسی صدر در تلاطم و بحران سیاسی است. این یادداشت (خطای رهبران متفرعن در فهم طریقت «موسوی»: از امام موسی صدر تا میر حسین موسوی) طولانی است اما گمان می‌کنم در شرایط فعلی ما هر کس که دل در گرو آزادی ایران و عزت و افتخار ملت ما دارد، حتماً باید چند بار این مقاله را بخواند و مضمون و معنای مندرج در آن را به گوش جان بنیوشد.

الهام گرفتن از قصه‌ی امام موسی صدر و آموزه‌های او و میراث او – چه او در قید حیات باشد و چه نباشد – ما را به نکته‌ی ساده‌ای می‌رساند: به جای گریستن بر حسین و عزاداری کردن بر او، باید بیاموزیم که مانند حسین باشیم و هم‌چون او آزادوار در برابر ستم بایستیم و بیاموزیم که به هیچ آیه وافسونی و به بهانه‌ی هیچ نامی نباید از حق‌جویی و حق‌طلبی عقب‌نشینی کرد.

می‌فهمم که این روزها، برای کسانی که امید به زنده بودن امام موسی صدر – در قالب جسمانی – دارند چشم‌انداز سقوط دیکتاتور لیبی آرزویی را برای واقعی بودن احتمال حیات جسمانی او زنده می‌کند. اما، من همیشه موسی صدر را زنده می‌دیده‌ام و می‌بینیم. این جسم و جسد و قالب موسی صدر نیست که برای ما مهم است. روح و اندیشه و خلاقیت و درخشش ذهنی او و آزادگی‌اش برای ما مهم‌تر و اساسی‌تر است. باید بیندیشیم که اگر موسی صدر هم‌اکنون در میان ما می‌بود، چه می‌کرد؟ آیا او در برابر آن‌چه امروز بر مردم ما و بر آزادگی و بر انسانیت و بر دین رسول خدا می‌رود سکوت می‌کرد و به چیزی دیگر می‌پرداخت؟ آیا او در برابر قصه‌ای که بر خود موسی صدر رفته است و اکنون بر موسوی و کروبی و همسران‌شان رفته است، سکوت می‌کرد؟ فکر می‌کنم اگر قصه‌ی ربوده شدن صدر مهم است – که هست – حتماً قصه‌ی ربوده شدن موسوی اهمیتی صد چندان دارد و حساسیت نشان دادن به آن و جوش و خروش نشان دادن بر این ظلم عیان و آشکار و این حق‌کشی و بیدادگری عریان، ده‌ها برابر مهم‌تر از حساسیت نشان دادن به قصه‌ی ربوده شدن امام موسی صدر است. اتفاقاً واکنش نشان دادن به این رخداد که پیش چشمِ ماست، الزام اخلاقی بیشتری برای ما دارد. قصه، همان قصه‌ی حسین است که طایفه‌ای بر کشته شدن او در کربلا بگریند اما عاشورایی که در این دو سال گذشته هر روز و هر ساعت پیش چشمِ ما تکرار و زنده می‌شود، کمترین تکانی به آن‌ها نمی‌دهد.

آن‌چه که باید به آن حساسیت نشان داد، نه شخص موسی صدر است و نه شخص میرحسین موسوی. قصه چیزی است فراتر از این اشخاص. هم موسی صدر و هم میرحسین موسوی با شخص‌پرستی مشکل داشتند و دارند. این دو نمادهایی هستند برای مبارزه با ستم. موسی و موسوی، اسم عامِ ایستادگی در برابر فرعون‌اند. وظیفه‌ی انسانی و اخلاقی ما دقیقاً این است که فرعون زمانِ خود را درست شناسایی کنیم و در برابر او سکوت نکنیم. و گرنه می‌توان عاشقانه هم برای موسی صدر و هم برای موسوی مرثیه خواند و گریه و زاری کرد. از گریستن و اندوه خوردن چه سود؟ آن‌چه پیش روی ما زنده است و مهم، همین ذبح تدریجی آزادی و عدالت و به خواری و ذلت کشیدن قانون و شریعت است که مهم‌ترین و برجسته‌ترین تجلی‌گاه‌اش همین حبس و حصر نامشروع، غیرقانونی و ضد-اخلاقی موسوی، کروبی و همسران‌شان است.

امام موسی صدر در زمان ما، در اندیشه و در وجود و هستی مردمی که یکایک‌شان تکثیر میرحسین موسوی‌اند، حلول کرده است. امام موسی صدر چه در قالب انسانی و جسمانی زنده باشد و چه از حبس خاک رهیده باشد، اندیشه‌اش هم‌چنان پرفروغ است و اندیشه‌ی او ما را به ایستادگی و مقاومت و حساسیت داشتن به مقتضیات زمان‌مان فرا می‌خواند. مراقب باشیم که خداوندان زور و ستم و سلاطین دروغ و فریب، موسی صدر را برای پوشاندن جنایت‌ها و بیدادشان دستاویز نکنند. کیاست و فطانت مؤمنانه در چنین ایامی است که به کار می‌آید.

مرتبط: نامه‌های فرزندان موسوی و رهنورد

بایگانی