@ 8 بهمن، 1389 به قلم داريوش ميم
دقایقی پیش، موضعگیری اوباما بعد از سخنرانی مبارک
پخش شد و به نظر من یک موضعگیری سنجیده، اندیشیده و قاطع بود. اوباما خواستار اعادهی حقوق اساسی مردم مصر، پرهیز از خشونت، اعطای حق کامل تظاهرات صلحآمیز، آزاد شدن دسترسی به اینترنت و موبایلها و خطوط ارتباطی شد. در یک کلمه، او با قاطعیت از «حقوق بشر»ی ملت مصر دفاع کرد. وقتی که گفت با مبارک پس از سخنرانیاش صحبت کرده است، گفت که مبارک «قول داده است» اوضاع عوض شود و به او گفته است که او «مسؤولیت» دارد و باید ثابت کند که اینها که وعده داده است، فقط حرفهای توخالی نیست. اوباما به زبان دیگر، مبارک را میانهی میدان نبرد رها کرد تا خودش گلیماش را از آب بکشد.
اگر مبارک قرار باشد به توصیههای اوباما عمل کند، معنای ضمنیاش این است که اجازه بدهد خشم ناراضیان بر سرش آوار شود. باز کردن راههای ارتباطی و تأمین امنیت، یعنی راه دادن به دامن گستر شدن اعتراضهای مخالفان و این یعنی سقوط مبارک. بله، میشود چنین استنباط کرد که اوباما میگوید اگر تظاهرکنندگان مرتکب خشونت شدند، مقابله با خشونت آنها مشروع است. این حرفی است که همه جا میشود زد. نه اوباما و نه هیچ کس دیگر را نمیشود به خاطر این ملامت کرد. اما از مجموع مواضع اوباما در قضیهی مصر، استنباط من این است که گویی آمریکا به مبارک فرصت داده است تا تمام فسادهای این سالها را جبران کند و ثابت کند وعدههای امشباش را عملی میکند. اوباما البته با ملت مصر هم سخن گفت: آنها را میراثدار یک تمدن کهن و باستانی دانست و در واقع به زبان دیگر از آنها خویشتنداری و مدنیت خواست تا مشکلاتشان را بدون توسل به خشونت حل کنند.
بعید میدانم مبارک بتواند رفتارش را به این سادگی تصحیح کند و توصیههای مشفقانهی اوباما را بپذیرد و عملی کند. همچنین بعید میدانم که این مردم عاصی در مصر، بتوانند به این زودی به آرامش بازگردند. اینها که من در این روزها دیدهام، شباهتی به جنبش سبز ملت ایران ندارند. سبزها در روزهای اول اعتراضهای پس از انتخابات اگر میخواستند به شیوهی مصریها عمل کنند، چه بسا حکومت فعلی را اکنون نداشتیم. در اعتراضها یا به عبارت دقیقتر «شورش»ها در مصر، نه شعار خویشتنداری داشتیم و نه نظریهپردازی و روشهای مسالمتآمیز. جنبش سبز مبنای کارش توسل به صندوق رأی و شیوههای مسالمتآمیز بود. اگر بنای جنبش سبز از ابتدا بر تظاهرات خیابانی و اعتراض به این شیوه بود، هرگز نباید پای صندوق رأی میرفت و اساساً نباید تن به هیچ انتخاباتی میداد. تصور من این است که همچنان جنبش سبز، نقطهی عزیمتاش اصلاح سیاسی از طریق روشهای دموکراتیک و از معبر صندوق رأی است. اعتراض مصریان از این جنس نیست.
با این احوال، اوباما مبارک را در وضعیت بسیار دشواری قرار داده است. مبارک حال شاگرد مدرسهای را دارد که وقت امتحان آخر سالاش فرارسیده و هیچ درس بلد نیست. امکان تقلب در امتحان هم از او گرفته شده و معلمی که تا دیروز مرتب به او ارفاق میکرد، حالا ناگزیر شده گوشاش را بتاباند و به او بگوید خودت باید درس بخوانی و نمرهی خوب بگیری. ببینیم مبارک میتواند کفایت از خود نشان بدهد و دل ناراضیاناش را به دست بیاورد یا نه.
پ.ن. بگذارید تصحیح و تصریح کنم که وقتی از «تظاهرات خیابانی» حرف میزنیم، لزوماً هر تظاهرات خیابانی معنایاش «خشونت» نیست. ممکن است در تظاهرات هم مردم بایستند، حتی تن به صندوق رأی هم ندهند و فقط در خیابان فریاد بزنند، ولی مرتکب خشونت نشوند (یا اگر شدند در مقیاس محدودی باشد و در قامت دفاع از خود) اما به بعضی از (یا تمام) خواستههایشان برسند. قصدم از برجسته کردن تفاوت این بود که شاید اگر سبزها در همان روزهای اول هرگز به خانه بر نمیگشتند اوضاع جور دیگری بود. شاید. مطمئن نیستم ولی به هر حال تظاهرات خیابانی لزوماً در تعارض با صندوق رأی نیست. هر دو در زمرهی حقوق مسلم مدنی و سیاسی هر شهروند هستند. حکومت ایران همهی این حقوق را با خشونت محض از مردماش سلب کرده است. در مصر امروز کسی از دولت نمیرود برای تظاهراتاش «مجوز» بگیرد ولی در ایران بر خلاف تصریح قانون اساسی، ملت مجبور به دریوزگی برای مجوز گرفتن میشوند. تفاوتهایی از این جنس را باید دید ولو در مصر در مقابل تظاهرات نیروی خشن هم به میدان بیاید.
[تأملات مصريه] | کلیدواژهها: , جنبش سبز
آنچه از تفکر اکثر مردم عادی جامعه به نظر میرسد دیگر کسی در ایران برای صندوق رای جایگاهی را قائل نیست. فردای روز انتخابات اکثریت قریب به اتفاق مردم حال و هوای دختر باکرهای را داشتند که با توحشی بی نهایت مورد تجاوز قرار گرفته بود و این از بغض فرو خوردهشان به راحتی پیدا بود.
در ایران راههای مسالمتآمیز برای گذار تقریبا دیگر وجود ندارد و با این شرایط من بعید میدانم اصلا این سیستم علاقهای به اصلاح با وضعیت کنونی خود داشته باشد.
توصیههای «مشفقانه»ی اوباما؟ … مزاح می فرمایید یا به این عبارت باور دارید؟
—————–
فرض من این است که آمریکا اساساً نمیخواهد شاهد سقوط مبارک باشد. اوباما «خیر مبارک» را میخواهد (احمدینژاد یادتان هست؟ «من شما را دوست دارم»). لذا، بله، «مشفقانه» کلمهی دقیق و درستی است. نکند مقصودتان این است که اوباما مثلاً باید میگفت برو مردم را سرکوب کن و همه را به خاک و خون بکش و آن وقت زیبندهی صفت «مشفق» میشد؟ نه دوست عزیز، من این کلمه را آگاهانه انتخاب کردم و فکر نمیکنم به خطا رفته باشم. لابد شما هم مزاح میفرمایید!
د. م.
«منافع ملت های دیگر هیچ گاه منظور نظر دولت امریکا نبوده است». این جمله از چامسکی را هیچ گاه از یاد نبرده ام. اوباما هم رییس جمهور امریکاست و در خوش بینانه ترین حالت حافظ منافع آنهاست، نه دلش به حال مردم ایران می سوزد (همچنان که تحلیل شما از حمایت امریکا و اسراییل از دولت احمدی را می پسندم) و نه مردم مصر. بنابراین من هم با شما موافقم که بنا به برخی مقتضیات ممکن است بقای مبارک با منافع امریکا در این مقطع زمانی همسو باشد، اما نوشته ی شما با استفاده از کلمه ی مشفق برای اوباما این شایبه را برای مخاطب پدید می آورد که نکند این صفت در حالت کلی اش منظور نظر نگارنده است، و نه در نسبت آن با مبارک و در نهایت منافع امریکا. اگر هم این گونه نیست و متن گویاست و کوتاهی در فهم مطلب فقط از جانب بنده بوده که هیچ.
به هر روی، نسبت دادن این جمله که [نکند مقصودتان این است که اوباما مثلاً باید میگفت برو مردم را سرکوب کن و همه را به خاک و خون بکش و آن وقت زیبندهی صفت «مشفق» میشد؟ نه دوست عزیز] به منتقد سخنان شما (هر چند به اشتباه) بیش از آن که در جهت تنویر اذهان و گره گشایی از انبان فروبسته ی معنا باشد یادآور ادبیات «کیهان»ی و انگ زدن هایی است که ج.ا. از ابتدای تاسیس، با آن شیوه به مرزبندی های خودی و غیر خودی می پرداخته است. مخلص کلام آن که با منتقدان و نقدهایشان کمی مهربان تر باشید.