از جنبش سبز تا عطر یاس – شباهت‌ها و تفاوت‌ها

تا همین لحظه که این‌ها را می‌نویسم شتاب حوادث مصر به نحوی است که نمی‌توان پیش‌بینی کرد اتفاق بعدی چه خواهد بود (آخرین خبر، بی‌اعتنایی معترضان به حکومت نظامی است). هنوز زود است که بتوانیم داوری روشنی نسبت به اتفاقات منطقه داشته باشیم اما فکر می‌کنم مشاهدات اولیه را می‌توان کار هم قرار داد. فهرست‌وار نکاتی را که به نظرم می‌رسید می‌آورم تا ببینیم چه می‌شود.

۱. به نظر می‌رسد که شورش‌های جهان عرب، از تونس گرفته تا مصر و در این میانه لبنان، عربستان سعودی، اردن و یمن هم از قاعده مستنثا نیستند، تا حد زیادی ریشه در معیشت مردم دارد و بیشتر حکایت شورشِ نان است تا جنبش‌های مدنی. طبعاً وقتی مردم به میدان می‌آیند خواسته‌های دیگری هم طرح می‌شود. اما نکته این است که آن‌چه باعث برافروخته شدن آتش اعتراض‌ها در کشورهای عربی شده است، عمدتاً به احوال اقتصادی این کشورها باز می‌گردد.

۲. جنبش سبز، زاییده‌ی اعتراض مردم به دستکاری گسترده در فرایند انتخابات و تصرف دولت و حاکمیت در رأی مردم بود. این تفاوت بزرگ ایران با سایر کشورهای منطقه است که اکنون در تلاطم هستند. از این حیث خیزش مردم ایران، بیشتر پایگاهی مدنی دارد و تکیه بر حقوق مدنی آن‌هاست تا مطالبات اقتصادی. با این‌حال، گمان می‌کنم جنبش سبز تنها در این سطح باقی نخواهد ماند و اقتصاد هم تبدیل به محملی ناگزیر برای اعتراض‌های تازه‌ای می‌شود که از طبقات اجتماعی دیگری که نظام شاید تصورش را هم نداشته باشد، بروز خواهد کرد.

۳. وجه مشترک انقلاب یاسمنی کشورهای عرب با جنبش سبز در یک چیز است: میدان نبرد در ایران و این کشورها کمابیش یکسان است. یک طرف قدرت مسلط است که تکیه بر نیروهای نظامی و امنیتی دارد و طرف دیگر، مردم هستند که از ابزارهای نظامی و امنیتی محروم‌ام و سلاح‌شان صدای‌شان و اعتراض‌شان است. یک طرف تا دندان مسلح است و طرف دیگر بی‌پناه و بی‌دفاع. یک طرف باتوم، گاز اشک‌آور، نیروی ضد شورش، زندان، دستگاه‌های امنیتی و رسانه‌های تبلیغاتی دارد و طرف مقابل از همه‌ی این‌ها محروم است. یعنی در این نبرد نابرابر، مردم اعتراض می‌کنند و دولت سرکوب می‌کند. دولت مصر هم مانند دولت ایران اینترنت را مسدود می‌‌کند، توییتر را فیلتر می‌کند، در موبایل‌ها اخلال ایجاد می‌کند با این تفاوت بزرگ که دولت مصر بعد از اعتراض‌ها – بنا به غریزه‌ی بقا – متوسل به معلق کردن قانون می‌شود و دولت ایران درست قبل از انتخابات و پیش از پایان رأی‌گیری و تنها برای کنار زدن و مضمحل کردن رقبای سیاسی‌اش مرتکب همه‌ی این‌ها شده است. دولت مصر هم مانند دولت ایران، اعتراض‌ها را به دخالت خارجی‌ها و بیگانگان نسبت می‌دهد: نظام‌های استبدادی خصلت‌های مشابهی دارند؛ فرقی نمی‌کند استبدادشان دینی باشد یا سکولار.

۴. سرخوشی رسانه‌های نظام و حامیان فتنه‌ی محمودیه از موج اعتراض‌ها و مقاومت‌ها در برابر دولت‌های عرب، سرخوشی ناپخته و شتاب‌زده‌ای است. هنوز معلوم نیست سمت و سوی این مقاومت‌ها دقیقاً چی‌ست ولی یک چیز قطعی است: مردم در برابر دولت می‌ایستند. از نظر این رسانه‌های داخل ایران، همه‌‌ی قدرت‌ها و دولت‌ها فاسد و فرعونی‌اند الا دولت و قدرتی که در ایران هست. هر چه از هر دولتی سر بزند و بد باشد، ارتکاب‌اش در ایران از سوی دولت و نظام پسندیده و محمود است. جدای این‌که به هر حال این نوع برخورد با حوادث و تفسیر اخبار، چیزی نیست جز استمرار سلسله‌ی دروغ و ریاکاری، فکر می‌کنم ناشی از دستپاچه‌گی هم هست. همیشه این بیم وجود دارد که موج این اعتراض‌ها به ایران هم بر گردد. حکایت این رسانه‌ها قصه‌ی کسانی است که از ترس تاریکی بلند بلند با خودشان آواز می‌خوانند یا سوت می‌زنند.

۵. چیزی که حاکمیت سیاسی مصر را بسیار شبیه همتای ایرانی‌اش می‌کند، قساوت‌اش در توسل به خشونت است. هر دو بنا به غریزه‌ی بقا و برای حفظ قدرت، از توسل به هیچ خشونتی روگردان نیستند. تفاوت بزرگ‌اش این است که یکی سکولار است و دیگری دینی وگرنه هر دو به یک اندازه مرتکب خشونت می‌شوند. هر دو سال‌هاست که مشی استبدادی پیشه کرده‌اند و سیاست‌شان ادامه‌ی سیاست سرکوب و بستن فضای سیاسی برای ادامه‌ی تکیه زدن بر سریر قدرت است. پیداست مستبدان سیاسی و سکولار هر دو کم تاریخ خوانده‌اند!

نکته‌ی آخر این است که هرگز نباید انتظار داشت هر چه در کشورهای عربی اتفاق‌ می‌افتد در ایران هم رخ بدهد. ایران با بقیه‌ی کشورها تفاوت دارد و در واقع موقعیت یگانه‌ای دارد که آن را از سایر کشورهای منطقه متمایز می‌کند. امروز یکی از همکاران تاجیک‌ام می‌گفت کاش این موج به کشور ما هم برسد! یعنی سطح آگاهی مردم منطقه به جایی رسیده است که در هر نقطه‌ای که مردم از دست حاکمان‌ و زمام‌داران‌‌شان آزرده باشند و ناراضی، امروز این اعتماد به نفس را دارند پیدا می‌کنند که می‌شود دست رد به سینه‌ی قدرت سیاسی هم زد. گویی مردم ترس‌شان ریخته است. فکر می‌کنم وجه اشتراک دیگر این خیزش‌ها با جنبش سبز ایران همین است: از میان رفتن ترس از قدرت. قدرت سیاسی مسلطی که متکی به نیروی نظامی و امنیتی است، از آن‌چه به نظر می‌رسد ضعیف‌تر است.

اکونومیست این هفته و هفته‌ی پیش دو مقاله درباره‌ی این اتفاقات دارد که هر چند کمی تأخیر دارند ولی تصویر نسبتاً خوب و صیقل‌خورده‌ای از ماجراها به دست می‌دهد. توصیه می‌کنم این دو را حتماً بخوانید.

پ. ن. این حس شهودی و اولیه‌ی من است و شواهدش را هم شاید بتوان بعداً یافت: آمریکا علایمی فرستاده است که گویی نمی‌خواهد از مبارک حمایت کند که بسیار یادآور برخورد آمریکا با شاه در زمان انقلاب ایران است. از آن سو، آمریکا در جریان‌های دو سال اخیر در ایران، عملاً رفتارش به سود حاکمیت و دولت احمدی‌نژاد بوده است. به عبارت دقیق‌تر، فکر می‌کنم آمریکا هرگز حامی جنبش سبز نبوده است (تحریم‌های استخوان‌ساز بهترین گواه این نکته است). آمریکا از روی کار آمدن دولتی متکی بر رأی مردم، دموکراتیک و شفاف در ایران سود نمی‌برد. بیشترین سود را به اسراییل و آمریکا محمود احمدی‌نژاد رسانده و می‌رساند و دلیلی ندارد آمریکا این حامی رایگان و بی مزد و منت را از دست بدهد. این نکته را بگذارید به حساب تفاوت برخورد آمریکا با نمونه‌ی مصر و ایران.

پ. ن. ۲. مصداق عریان ریاکاری دستگاه‌های دولتی و حاکمیت ایران در فتنه‌ی محمودیه،‌ همین واکنش وزارت خارجه‌ی ایران است. وزارت خارجه گفته است: «مقامات مصری از هرگونه برخورد خشونت‌آمیز با موج مردمی این کشور احتراز کنند». فکرش را بکنید که اگر در هنگامه‌ی خشونت‌های حکومتی روز انتخابات به بعد، همین دولت مصر حرف‌های مشابهی زده بود، آیا از منبرهای نماز جمعه آقایان گلو نمی‌دریدند که به شما ربطی ندارد؟ چه چیزی در این معادله فرق دارد که «مناسب‌تر به نظر می‌رسد مقامات این کشور ضمن تمکین به خواسته‌های به حق مردم خود از هرگونه برخورد خشونت‌آمیز نیروهای نظامی و امنیتی با این موج مردمی احتراز نمایند» اما وقتی قصه به ایران می‌رسد، حاکمیت باید «فتنه» را ریشه‌کن کند؟ چرا وقتی مصری‌ها شهرهاشان را به آتش می‌کشند و مردم‌شان دقیقاً «اغتشاش» می‌کنند، می‌توانند بگویند «حرکت مردم عدالتخواه مصر بر اساس آموزه‌های دینی و ناشی از بیداری اسلامی در منطقه بوده»، اما وقتی مردم ایران دقیقاً همان کار را می‌کنند، اسم‌اش می‌شود اغتشاش و هر کس بیاید خیابان خون‌اش به گردن خودش است؟ دقت کنید که در ایران هم حکومت نظامی اعلام شد ولی به شکلی دیگر (فرمودند هر کس بیاید خیابان خون‌اش گردن خودش است). ما ایرانی‌ها چه فرقی با مصری‌ها داریم؟

بایگانی