۵
ستیزهجویان نئوکان صفآراسته در برابر جنبش سبز و منافع ملی ایران
مایکل سینگ، محقق مؤسسهی تحقیقات خاورنزدیک واشینگتن، سه روز پیش مقالهای منتشر کرده است با عنوان «انقلاب دوبارهی ایران: جنبش سبز چگونه تاریخ ایران را تکرار میکند» که مغز و خلاصهی آن این جمله است (که در متن آن آمده است): «جامعهی جهانی نباید نگران باشد که جنبش سبز رو به شکست است، بلکه این خیال باطل را نباید در سر بپروراند که موفقیت جنبش سبز ناگزیر منجر به صلح و دموکراسی در درازمدت خواهد شد».
خوب است کمی توضیح بیشتر بدهیم و بستر بحث و این نوع موضعگیری را روشنتر کنیم. مایکل سینگ دستیار ویژهی کاندولیزا رایس و کالین پاول در دولت بوش بوده است و همچنین دستیار، دانیل کورتزر، سفیر وقت آمریکا در تلآویو. تخصص او هم مسایل ایران و رابطهی اعراب و اسراییل است. چیز پنهانی در این نکته نیست که سینگ در دل دستگاه سیاسی و نظریهپرداز نئوکانها نشسته است و سخنان او به تعبیری دقیق بازتابدهندهی موضع نئوکانها و کمپین جنگطلبی است که در واشینگتن نشسته است.
این موضع را به شکلی رقیقتر از سایر همکاران و کارکنان این مؤسسه بارها پیشتر شنیدهایم. قلب مسأله این است: عدهای میکوشند این نکته را جا بیندازند که اگر کسی ورودی همچون امثال سینگ (و در روایتِ رقیقتر و در لفافهاش همچون موضع مهدی خلجی) ننویسد، پیداست خطر جنگ را جدی نگرفته، رؤیااندیشی میکند و این رویکردی معقول نیست. سینگ به ما صراحتاً میگوید که به جنبش سبز امیدی نیست. از نظر او، این جنبش نه تنها در درازمدت سهمی در استقرار صلح و دموکراسی نخواهد داشت، بلکه به دلیل مواضعاش ناگزیر در مسیری متفاوت حرکت میکند. البته این موضع، موضع باطلی است. منشور حقوق بشر میرحسین موسوی به روشنی مغالطهها و بطلان این موضعگیری را نشان میدهد. همچنین کارنامهی یکسالهی او در صحنهی سیاسی ایران دلالت بر نکتهای دقیقاً خلاف این را دارد.
مسأله این است که میتوانیم (و باید) خطر جنگ را جدی بگیریم، اما از این موضع به آن نگاه نکنیم. پرسش این است که حالا که خطر جنگ جدی است، جنبش سبز چه میتواند بکند که هم خطر جنگ دفع شود، هم منافع ملی ایران تأمین شود و هم خاطر جهان آسوده باشد که تهدیدی برای امنیت جهانی به حساب نمیآییم. در یادداشت قبلی، نشان دادم که تحلیلگران سیاسی مختلف برداشتهای متفاوتی از جنبش سبز دارند. جنبش سبز، مهمترین امید برای پا گرفتن یک دموکراسی درونزا و استقرار صلحی بادوام است که در آن هم منافع ملی ایران تأمین میشود، هم حقوق ملت ایران رعایت میشود و هم تعارض و منافاتی با صلح و امنیت جهانی ندارد.
این یادداشت مختصر تکملهای است بر دو نقد پیشین من بر مهدی خلجی (۱ و ۲) و در امتداد یادداشت قبلی من دربارهی چشماندازهای جنبش سبز است. فکر میکنم جنبش سبز و مشخصاً میرحسین موسوی بسیار پیش از این هم دربارهی سیاست خارجی موضع داشته است اما در ماههای اخیر این موضع با شفافیت بیشتری طرح شده است و مرزکشی آشکار خود را با کمپینهای جنگطلب که جنگ را امری ناگزیر یا دستکم بسیار محتمل قلمداد میکنند و از آن رهگذر تنها یک پیشنهاد را به عنوان یگانه راهحل ممکن در پرهیز از جنگ معرفی میکنند، نشان داده است.
مایکل سینگ به صراحت هر چه تمامتر گفته است که جنبش سبز و نوع رهبری میرحسین موسوی با خواستهی تحلیلگران مؤسسهی واشینگتن تعارض مستقیم دارد. البته مایکل سینگ وقتی از «جامعهی جهانی» سخن میگوید، کاری نمیکند جز تحمیل قرائتی نئوکانی بر مصلحت و خواستههای کشورهای جهان. از نظر او، صلح و دموکراسی هم تعریفی دارد که با تعریف ما از دموکراسی منافات دارد. به همان اندازه که ادبیات و عمل سیاسی احمدینژاد و حامیاناش تهدیدی برای ایران و جهان به شمار میرود، موضعگیری ایدئولوژیک نئوکانها (که شفافترین تبلورش را در موضعگیری این مؤسسه و تحلیلگراناش میتوان دید) برای امنیت ایران و جهان خطرناکاند. این چشمبندی و نعل وارونه زدن که موسوی و جنبش سبز را درست در موضع مقابل بنشانند، حرکت معنیداری است. مقالهی مایکل سینگ، مدعای مرا در نقدهایی که پیش از این علیه این جریان جنگطلب و ایدئولوژیاندیش نوشته بودم، تأیید و تقویت میکند و شاهدی است قوی بر استوار بودن آن نقد.
جملهی پایانی مایکل سینگ این است: «در واقع، آمریکا و متحداناش باید نه تنها در نظر داشته باشند که بهترین راه پشتیبانی از آرمانهای دموکراتیک ایرانیان چیست، بلکه همچنین آمادهی احتمال واقعی بیثباتی در ایران در صورت موفقیت اپوزیسیون باشند». مضمون و مدلول این جملات روشن است. با میرحسین موسوی باید با احتیاط برخورد کرد. تعریف او هم از آرمانهای دموکراتیک ایرانیان، تعریفی است که پیشتر توضیح میدهد: این آرمانها باید با خواستههای جامعهی جهانی همسو باشد و گرنه جای نگرانی هست. این خواستهها کجا میتوانند همسو نباشند؟ جایی که سبزها هم معتقد باشند «انرژی هستهای حق مسلم ماست». این مغالطه که حق مسلم دانستن انرژی هستهای اسباب نگرانی است، البته برخاسته از روحیهی سلطهجویی آمریکایی است که نئوکانها عینیت آن هستند (ناگفته پیداست که بر اساس معاهدهی عدم تکثیر سلاحهای هستهای، آژانس موظف به کمک کردن به کشور امضاکنندهی قرارداد است تا به انرژی هستهای صلحآمیز دسترسی پیدا کند و این «حق» همان چیزی است که در چند سال گذشته هم آژانس و هم همین دولت آمریکا بر آن تأکید کرده است).
ما هم نگران جنگ هستیم، اما لزومی ندارد برای اینکه رؤیاپرداز خوانده نشویم یا بیمسؤولیت قلمداد نشویم، حتماً همان موضعی را بگیریم که بر حسب منافع ملی آمریکا (آن هم با قرائت نئوکانیاش) و در چهارچوب فهم آنها از دموکراسی اتخاذ شده باشد.
يادداشتهای مرتبط
[جنبش سبز, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, جنبش سبز, خاور ميانه, دموکراسی, موسوی, نئوکانها
در پاسخ به رضا:
نکته این هست که چرا غرب پاکستانی که گندم ممنوعه سلاح اتمی و آزمایش آن را خورده می تواند تحمل کند اما ایران را نه.
کدام یک غیرقابل اعنمادترند جمهوری اسلامی و سپاه و احمدی نژاد یا پاکستانی که احزاب اسلام گرایی مانند جماعت اسلامی در آن بسیار با نفوذند و پای ثابت انتخابات آنجا هستند حتی گاها از طالبان داخلی خودشان حمایت می کنند. طالبان پاکستان رسما به کشتن سربازان آمریکایی در افغانستان کمک می کنند. بسیاری از افراد القاعده زمانی از عمر خود را در پاکستان یا در افغانستان زیر نظر طالبان مورد حمایت آن کشور گذرانده اند.
این پاکستان در همه عمرش کشوری بی ثبات تر از ایران زمان جمهوری اسلامی بوده و هست و امکان به قدرت رسیدن یک فکر شبیه القاعده (که یکبار ماشه را علیه آمریکا در خاک او چکانده و آمریکایی ها به ظاهر خود را دشمن آن می دانند) با صندوق رای یا کودتا در آن بیشتر است پس چرا آمریکا خیلی سریع و ملایم با آزمایش بمب چنین دولتی کنار می آید ولی چند سال است که به خاطر احتمال پیدا کردن توانایی ایجاد بمب اتم بر خلاف قوانین بین امللی برای ایران مشکل ایجاد می کند؟
من فکر می کنم خطر جمهوری اسلامی بمب اتم نیست خطرش در استقلال آن است. علت عدم اعتماد آمریکایی ها به یک حرکت آزادیخواه ولی مستقل داخلی هم این است که استقلال ایران باقی می ماند.
در پاسخ به انصافی:
شما حتماً سابقهیِ اتمی شدنِ پاکستان رو میدونید. هند و پاکستان دعوایِ تاریخی داشته اند که اونها رو به رقابتِ نظامی وادار میکرده. هر دو کشور برنامهیِ اتمیِ نظامی به موازاتِ هم داشتند. هندوستان که بمبِ اتمیاش رو آزمایش کرد، پشت بندش پاکستان بمباش رو آزمایش کرد. نه امریکا و نه اسرائیل و نه هیچ کشورِ غربی و شرقیِ دیگه از اینکه بر تعدادِ کشورهایِ اتمی افزوده شده بود، خرسند نبود. حتماً به یاد میارید که کنگرهیِ امریکا خواهان وضعِ تنبیههایی برایِ این دو بود، ولی بعدش که ۱۱ سپتامبر پیش اومد و همکاریِ پاکستان برای حمله به افغانستان ضروری شد برای امریکا، امریکاییها اتمی شدنِ هند و پاکستان رو به عنوانِ یک واقعیت پذیرفتند و با اون خودشون رو سازگار کردند. به یاد هم دارید که چند سال پیش که اسلامگرایانِ معارض تا نزدیکیِ اسلام آباد رسیده بودند، طرحی منتشر شده بود مبنی براین که امریکا سلاحهایِ اتمیِ پاکستان رو در شرایطِ بحرانی از خاکِ پاکستان به خارج منتقل کنه که اون سلاحها به دستِ طالبانِ پاکستان نیفته. میخوام بگم که اتمی شدنِ پاکستان واقعیتِ ناخوشایندی بوده است که امریکا مجبور به پذیرشاش شد ولی همچنان دغدغهیِ امریکا هست که اون سلاحها به دستِ بنیادگراهایِ اسلامی نیفته، حتماً همین الان امریکا برنامهای برایِ این داره که در شرایطِ بحرانی سیاسی در پاکستان سلاحهایِ اتمیِ این کشور به خارج منتقل بشه، چه در قالبِ توافق با ارتشِ پاکستان چه بدونِ چنان توافقی.
حالا جوابِ سئوالِ “چرا غرب پاکستانی که گندم ممنوعه سلاح اتمی و آزمایش آن را خورده می تواند تحمل کند اما ایران را نه”:
با همهیِ خطری که دستیابیِِ پاکستان به بمبِ اتم برای امریکا و اسرائیل میتونه داشته باشه، خطرش به خطرِ دستیابیِ ایران به بمبِ اتم نمیرسه. برای چه؟ برای اینکه دستیابیِ پاکستان به بمبِ اتم عربستانِ سعودی رو مجبور نمیکنه تا اون هم در رقابت با پاکستان به بمبِ اتم دست پیدا بکنه، برایِ اینکه عربستان و پاکستان دشمنیِ اصولیای با هم ندارند، به عنوانِ دو کشورِ اسلامیِ سنی مذهب متحدِ هم هم بوده اند، ولی دستیابیِ ایران به بمبِ اتم؛ ایرانی که به طورِ تاریخی معارضه و رقابت داره با اعراب، اون هم تازه ایرانِ مدرنی که بدبختانه دولت-ملتاش از زمانِ رضا شاه بر پایهیِ یه جور ناسونالیسمِ باستانی و عربستیز استوار بوده، به اینجا ختم نخواهد شد که ایران اتمی باشد و همسایههایِ عرباش دست رویِ دست بگذارند و هژمونیِ اتمیِ ایران رو بپذیرند. بازی به اینجا ختم نمیشه؛ در صورتِ اتمی شدنِ ایران عربستانِ سعودی خیلی ساده سه چهار تا بمبِ اتمِ حاضر و آماده از پاکستان خریداری خواهد کرد تا موازنهیِ قوا به حالتِ قبل از اتمی شدنِ ایران برگرده. و این یعنی اینکه عربستانی که همیشه در معرضِ خطرِ سقوط توسطِ وهابیونِ موافق با بنِ لادن هست اتمی شده و این یعنی همهیِ دنیا در خطرِ تروریسمِ هستهای خواهد بود. برایِ این هست که تحلیلگرِ امریکایی میگه حمله به ایران به رغمِ همهیِ هزینههایِ گزافی که داره، کمهزینهتره از اتمی شدن کلِ خاورمیانه هست که خود پیامدِ ناگزیرِ اتمی شدنِ ایرانه. این چیزیه که من میفهمم وقتی خودم رو در جایگاهِ تحلیلگرِ غربی میذارم.
وقتی خودم رو در جایگاهِ یک تحلیلگرِ ایرانی میذارم باز می بینم که چنان وضعیتی به سودِ ایران هم نخواهد بود. اون موازنهیِ اتمیِ جدید بینِ ایران و اعراب تمامِ ابرقدرتیِ طبیعیِ ایران رو در منطقهیِ خاورمیانه از بین میبره. ارتشِ ایران یک جمعیتِ هفتاد میلیونی پشت خودش داره، در یک رویاروییِ کلاسیکِ نظامی ارتشِ ایران برتری داره به ارتشهایِ کشورهای عربِ خلیجِ فارس. اما وقتی ایران بمبِ اتم داشت و عربستانی که پیمانِ دفاعِ مشترک داره با همهیِ کشورهایِ فسقلیِ عرب، اون وقت قدرتِ ایران و قطر هم همتراز خواهد بود. اون وقت بستنِ تنگهیِ هرمز هم از دایرهیِ تهدیداتِ ممکنِ ایران خارج میشه، برای اینکه عربستان بمبِ اتم داره، و اگه ایران بخواد تهدید به بستنِ تنگهیِ هرمز بکنه با تهدیدِ اتمیِ عربستان مواجه میشه، اون وقت دعوایِ ایران و امارات سرِ جزایرِ سهگانه هم واردِ فاز جدید میشه که ایرانِ دستِ بالا رو نداره. خلاصه جدا از اینکه افزودن بر ابزارِ ویرانگری توسطِ حکومتِ ایران بر رفاه فرد فردِ ایرانی نخواهد افزود، کلِ مزیت هایِ سوقالجیشیِ کشورِ ایران به واسطهیِ جمعیت و جغرافیاش رو هم از بین میبره.
“علت عدم اعتماد آمریکایی ها به یک حرکت آزادیخواه ولی مستقل داخلی” هم همون طور که در نظرِ قبلی گفتم اینه که توانِ غنیسازی گر چه به معنایِ داشتنِ بمبِ اتم نیست اما به معنی تواناییِ داشتنِ بمبِ اتم هست. چه قدرت سیاسیِ ایران در دستانِ یک نظامِ دیکتاتوری باشه، و چه در دستانِ نمایندگانِ “یک حرکتِ آزادیخواه ولی مستقلِ داخلی” این ملازمهیِ بینِ توانِ غنیسازی و توانِ بمبِ اتم داشتن تغییری نمیکنه. غرب می خواهد از اتمی شدنِ ایران جلوگیری کنه، که از اتمی شدنِ خاور میانه جلوگیری کنه، که از تهدیدِ تروریسمِ اتمی بنیادگراهایِ اسلامی جلوگیری کنه. رقابتی که به طورِ تاریخی میانِ ایران و اعراب در خاورمیانه وجود داشته و داره و خواهد داشت، چه قدرت دستِ جمهوریِ اسلامی باشه و چه در دستِ جمهوریِ ایرانی، ممکن است دو سال دیگه یا بیست سالِ دیگه، به اتمی شدنِ ایران منجر بشه اگه که ایران توان اون رو (بخوان توان غنیسازی) داشته باشه، و بعد اتمی شدن اعراب هم پش بندش خواهد آمد. و وقتی رهبرانِ “حرکتِ آزادیخواهِ مستقلِ داخلی” تاکیدشون بر حقِ “غنیسازی” ایران کمتر از حکومتِ دیکتاتوریِ کنونی نیست، باید هم غرب حمایتی از چنان حرکتی نکنه.
به نظرِ من ترس امریکا از اتمی شدنِ اعراب هست تا از اتمی شدنِ ایرانِ مستقل و آزاد. منتها اتمی شدنِ ایران ناگزیر اتمی شدنِ اعراب رو به دنبال خواهد داشت.
قطعا نظر آقای خلجی صرفا تحلیل منطقی مواضع دو طرف بوده نه خواست قلبی. چرا که کسی که به بهانه تغییر حکومت مایل به حمله نظامی به کشور باشد، با وام گرفتن از تعابیر شما بی هیچ تردیدی خود “رویاپردازترین” و “بی مسولیت ترین” تحلیل گر سیاسی است.
“رویا پرداز” است چون به قدر کفایت به پدیده قدرت و منافع که همچنان منطق سیاست در عرصه بین الملل است، شناخت ندارد. آمریکا و سایر کشورهای غربی از فردای چنین اتفاقی، که امیدوارم هیچگاه رخ ندهد، آنچه برایشان اولویت خواهد داشت منافع ملی شان است، نه برقراری یک حکومت مبتنی بر دموکراسی و آزادی.آنها بارها نشان داده اند که هیچگاه اولی را فدای دومی نمی کنند،حتی در کشور خودشان، چه رسد به دیگران! و در این زمینه فرقی هم نمی کند که نئوکان باشند یا نباشند.
“بی مسئولیت” است برای اینکه از پیش نقش خود را در صورت بروز این فاجعه منتفی کرده است.
———–
همهی اینها که گفتید درست است با یک تفاوت: نویسنده فقط تحلیل منطقی مواضع دو طرف نمیکند بلکه به روشنی پیشنهاد میکند. یادداشت اول و دوم و سوم را باید با هم خواند و لوازم منطقیاش را مشاهده کرد. روی سخن نویسنده با جنبش سبز است و با تمام این مقدمات و صغرا و کبراها، به جنبش سبز پیشنهاد میدهد که از نظر او بهترین راه دفع خطر جنگ این است که جنبش سبز با آمریکا مذاکره کند (یا به حاکمیت برای مذاکره به آمریکا فشار بیاورد). و از سوی دیگر مسؤولیت بروز جنگ را هم به گردن جنبش سبز هم میاندازد (همه مسؤولیم و این شامل آنها هم میشود). بعد دایرهی رهبران سبز را هم گسترش میدهد و اشارهی نامعلومی میکند به کسانی که نمیدانیم چه افرادی هستند. خلاصه اینکه باید صورتبندی دقیقی از همهی مدعیات و گزارههای متن خلجی ارایه کرد و سپس آن را تحلیل کرد.
د. م.
پاسخ به فیضی خواه:
اول از اشاره به پی درپی بودن آزمایش هند و پاکستان ممنونم.
دوم در پاگراف آخر به گمانم مصادره به مطلوب کرده اید. بنده می خواستم نشان دهم ترس و نگرانی آمریکایی ها که دنیا را از فناوری هسته ای ایران می ترسانند ریاکارانه و دروغین است وگرنه با خود بمب در جاهای دیگر کنار آمده اند. اینکه هدف جمهوری اسلامی ایران رسیدن به بمب یا توانایی تولید آن برای استفاده است نیازمند دلیل است.
سوم ببینید چرا آمریکا می تواند نقشه بکشد در صورت ایجاد مشکل داخلی در پاکستان بمب را ولو بدون هماهنگی با آن کشور خارج کند ولی نمی تواند چنین سناریویی بری ایران بچیند یا بمباران همه مراکز هسته ای ایران را به زمانی که چنین اتفاقی برای ایران می افتد موکول کند؟ چون نمی خواهد. اگر دنبال راه حل باشی پیدایش می کنی.
چهارم رقابت ایران و اعراب واقعی است ولی نرمال نیست. حکومتهای غیرمردمی و وابسته به آمریکا در کشورهای عربی باعث ضعف کشورهایشان شده اند. از طرفی قدرت و چالش این حکومتها با ایران هم به علت پشتیبانی آمریکا است. پس اینکه سرنوشت این رقابت په باشد و تا کجاها پیش برود بیش از ایران و اعراب به ایران و آمریکا وابسته است. بی جهت نیست که اعراب فقط این اواخر که غرب نیاز می دید ایران به جای غنی سازی به نیروگاه اکتفا کند اجازه داشتن چنین تاسیساتی را یافتند. اگر مساله خواست آنها بود با وجود قدرت مالی بالا و سابقه ۳۰ ساله رقیبشان در تلاش برای تاسیس نیروگاه اتمی انگیزه کمی نداشتند ولی چه در نیروگاه و گه غنی سازی و چه بمب مهم اجازه آمریکا و غرب به اعراب است و نه انگیزه آنها. همین الان هم ایران با وجود برتری توان نظامی متعارف هیچ رفتار خشنی نه با عربستان حتی با امثال امارات ندارد و حمایت آمریکا از این کشورها عامل اصلی این توازن غیرطبیعی بین ایران و آنهاست. باز هم اگر آمریکا دنبال حل مساله باشد چاره کار حمایت از عربستان در برابر احتمال حمله اتمی ایران است تا عربستان مثل ژاپن با وجود تهدید نیاز به ساخت بمب نداشته باشد.
پنجم می فرمایید آمریکا نگران این است که با سناریوی شما بمب هسته ای عربستان به دست اقاعده بیفتد ولی دوست عزیز همین الان عربستان از پیشرفته ترین تسلیحات نظامی کلاسیک بهره مند است که ایران سالهاست تحریم آنها را تحمل می کند (مشهورترینش هواپیما) یعنی آمریکا نمی ترسد این تجهیزات دست القاعده باشد در حالی که از دستیابی ایران به آنها می ترسد.
ششم بمب اتمی نه برای ایران مفید است و نه برای آمریکا ترسناک. یکی دو بمب ایران نه جوابگوی ۲۰۰ یا سیصد بمب اسرائیل است و نه جوابگوی چند هزار بمب آمریکا. راستی امروز غنی سازی توان تولید بمب محسوب می شود پس سالها مخالفت عملی غرب با ساخت نیروگاه اتمی را چگونه توجیه می شود کرد؟ من درک می کنم تحلیل گر آمریکایی چرا باید ایران را ترسناک جلوه دهد و هرچه بیشتر فکر می کنم بیشتر قانع می شوم که این ترس و نگرانی یک ژست لازم برای تضعیف یا حمله به ایران است. و به عنوان یک ایرانی دوست دارم دنیا بداند ایران حتی با بمب اتمی هم ترسناک نیست چه برسد به اتمال توانایی تولید آن.
انصافی! احتمالاً من مخاطبِ پاسخت بودم، نه فیضی خواه. حرف آخر این که براستی
خنده داره و بیش از اون دردناکه که یکیمون درگیرِ بحثِ پیرامون پیامدهای ممکنِ اتمی شدنِ ایرا در منطقه شده (خودم) یکی دیگه درگیر بحث اخلاقی یا نااخلاقی بودنِ فشار بر ایران یا در مقابلش تسلیمِ ایران در برابرِ فشارِ غربه، یکی دیگه مون دوست داره به جهان نشان بده که ایران اصلاً بمبِ اتم هم داشته باشه خطری برای صلح نیست و …. در حالی اگه فقط متمرکز می شدیم بر اینکه غنی سازی مون مثل هر پروژه ی موجهِ دیگه ای فقط توجیهِ اقتصادی داشته باشه، خیلی راحت تر بدونِ وارد شدن به مبحث استراتژی و اخلاق و … خطر ویرانی رو از سرِ کشورمون برداشته بودیم.