ما انسانها خود بزرگترین دشمنِ خویشایم. هر وقت که از این عظیمترین دشمن آسودهخاطر شویم، آفتهای بیرونی کمتر میتوانند آرامش از ما بربایند یا آسیبی به ما بزنند. آدمی هرگز خوش ندارد کسی عیوباش را پیش چشماش بیاورد؛ چه این نمایش عیب آشکار و علنی در روی آدمی باشد چه به اشاره و تلویح. ما همیشه دوست داریم و خوش میداریم که مقبول باشیم و محبوب. تصورِ اینکه نزدِ کسی خوار باشیم یا کسی به رضایت در ما نظر نکند، میآزاردمان. گاهی همین خیال باعث میشود مدام بکوشیم چهرهی خود را پیش خود تطهیر کنیم و به فرافکنی مشغول شویم. صوفیان این نکتهی عمیق را خوب دریافته بودند که این همه اهتمام به تهذیب اخلاق و تربیت نفس میکردند و سالهای درازی وقت خود را صرف کشف حیلههای نفسِ آدمی میکردند.
این فریب البته دو جنس و دو سطح دارد. یکی همین فریبهایی است که شهوداً قابل درک است. فریبهایی که زاییدهی شهوت و غضب آدمی است؛ همان فریبِ نفس و هوا (که در اخلاق دینی فراوان از آن سخن میگویند). سطح دوم و عمیقترش، که البته بیربط به سطح اول نیست، به خودِ ما بر میگردد که خویشتن را میفریبیم. آدمی دیر میآموزد (یا اصلاً نمیآموزد) که نفس خودش را متهم کند. این گریختن از متهم کردن نفس، گاهی شیوهای است دفاعی. گاهی ممکن است فکر کنیم که با پرهیز از متهم کردن نفس خود و با به تعویق انداختن محاسبهی نفس، هیولای خفته در درونِ آدمی آرمیده است یا کاری به کار ما ندارد. اما واقعیت این است که تا آدمی زنده است، نفسی از حملاتِ این دشمنِ درونی در امان نیست. حکایتِ جهاد اکبر، تنها اختصاص به پرهیز از معاصی یا رعایت آداب اخلاقی و پارسایی و پاکی ندارد. بخش مهمتر جهاد اکبر، همان پارهی خفی و دستنیافتنی آن است که کمتر شکارِ نگاهِ آدمی میشود و برای رسیدن به چنین نگاهی سالها سلوک لازم است یا همنشینی پیران و بودن در جوارِ حکیمان را میطلبد.
سایه غزلی دارد (که فکر میکنم منتشر نشده است) و بیتی از آن غزل این است:
تن درون پیرهن مار است اندر آستین
وای بر من کز گریبان تا به دامن دشمن است
این بیت، وصفِ حالِ همگی ماست. بسیار جاها که کار بر ما دشوار میشود، ترجیح میدهیم آسانترین راه را اختیار کنیم و به جای گریبان گرفتن از خویش، علت ناکامیها، تلخیها، کوتاهیها و کژرویهای خود را عمدتاً در جای دیگری جستوجو کنیم. اینها البته هیچ کدام نتیجه نمیدهد که بیرون از ما، عیبی و خللی نیست. تمام نکتهی سلوکی ماجرا در این است که نفس آدمی، به شیوههای حیرتانگیزی او را فریب میدهد. گره گشودن از فریبهای نفس آسان نیست. عجیب نیست اگر آدمی برای فهم اتفاقهایی که پیراموناش رخ میدهند، آسانترین راه را اختیار کند و آموختههای مألوف خود را بدون کمترین زحمتی تکرار کند. کار دشوار آن است که بتوانیم رنجِ محاسبهی نفس را بر خود هموار کنیم. پیش از این، در اشاره به همین نکته، بخشهایی از فصل اول «آغاز و انجام» طوسی را نقل کردهام. فرصتی حاصل شود، باز هم بخشهای دیگری از این رسالهی عمیق باطنی را نقل میکنم. قاضی همدانی هم در همین معنا بسی نکتههای نغز دارد. خوب است این دو را در کنار یکدیگر بخوانیم.. محاسبهی نفس آسان نیست. متهم کردن هر که جز خود همیشه آسانتر است. آدمی میل به آسانی دارد. علو درجات و تصفیهی باطن با سخت گرفتن بر خود حاصل میشود.
مطلب مرتبطی یافت نشد.