۳
بیانیهی ۱۸ موسوی؛ تبلور یک سال مبارزه
بارها در یک سال گذشته این نکته را نوشتهام که میرحسین موسوی الگویی است از رهبری سیاسی اخلاقی، مسؤولانه و خردمندانه. این میرحسین دیگر میرحسینی نیست که پیش از انتخابات میشناختیم. ما هم دیگر انسانهای پیشین نیستیم. میرحسین و ما، با هم و در کنار هم روییده و بالیدهایم. اکسیر این مبارزه جانهای بسیاری را گداخته و زر کرده است. در یک سال گذشته، به طور میانگین هر ۲۰ روز میرحسین موسوی بیانیهای صادر کرده است (مصاحبهها و دیدارهای مختلف او را اگر کنار بگذاریم) و هر بیانیه مفصلی و مقطعی از پیشروی جنبش سبز است. اینک بیانیهی ۱۸ موسوی با آن عنوان برانگیزاننده و حماسی، نمونهای تازه است از یک درخشش فکری و سیاسی بدیع.
جنبش سبز بر خلاف تبلیغات سنگین رسانهای حریف و نیرنگهای امپراتوری دروغ پیوسته در بالیدن و قد کشیدن بوده است. دروغسازان یک بار در لشکرکشی سازمانیدهیشدهی ۹ دی زمزمهی «دفن فتنه» را سر دادند و دیری نپایید که خود دریافتند که نه دفنی رخ داده است و نه «فتنه»ای از میان رفته است. ناگزیر همان سرود را بار دیگر در ۲۲ بهمن سردادند. اردوکشی مهندسیشدهی ۲۲ بهمن هم نتوانست آن مدفون ادعاییشان را خاموش کند و همچنان نفسِ گرم و آتشین این سبزهای زخمخورده بر میآمد. ۲۲ خرداد رسید و با پیام لغو راهپیمایی از سوی میرحسین و کروبی، نقشهی خشونتگستری و نیرنگ تازهی آنها نقش بر آب شد، اما همچنان ناگزیر به اعترافی تازه شدند: دیگر این بار فتنهی سبز را دفن کردیم! این اعتراف معنای روشنی داشت: همهی سرودهای قبلی دستگاه کودتا صداهایی ناموزون بود و خودِ دروغسازان هم نتوانسته بودند دروغشان را باور کنند. غائلهی ۱۴ خرداد در برابر سید حسن خمینی نتیجهی معکوس داد و خروشی از علما و مراجع برآورد. ناگزیر متوسل به حملهی وحشیانه به بیت صانعی شدند تا باقی مراجع حسابِ کار خود بکنند و این نطفهی خشونتی که بستند هنوز به بار ننشسته و پاسخ نگرفته است. این هم از خطاهای مهلک دستگاه کودتاست. شاید درستتر باشد که بگویم موفقترین رهبران جنبش سبز را باید در میان زمامداران کودتا جستوجو کرد که بی هیچ کوششی و با کمترین هزینهای از سوی ما گامبهگام ملت را به امیدهایشان نزدیکتر میکنند. این خطای تازهی دستگاه کودتا سرآغاز عمیقتر شدن شکافهایی است که رخنههای عظیمتری را در پیکرهی این دستگاه بیاخلاق، دروغپرور و بیتقوا میاندازد.
اما سخن بر سر بیانیهی موسوی است. با خود میاندیشیدم که این همه پختگی و بلاغت را در کدام حرکت آزادیخواهانه در صد سال اخیر ایران میتوان جستوجو کرد؟ تحولاتی که در پهنهی جامعه و در صحنهی جهانی رخ داده است ناگزیر این جنبش را از سایر حرکتها متمایز میکند. اما درایت و هوشمندی موسوی را ببینید که در این بیانیه چگونه خرد و عاطفه را در کنار هم میگذارد. این بیانیه آمیزهای است از احساس و ایمان و عقلانیت و حکمت. گاهی اگر ندانیم که داریم بیانیهی موسوی را میخوانیم این تصور به آدمی دست میدهد که به نسخهای صیقلخورده و بدیع از قانون اساسی ایران رسیدهایم. مضامین همگی تازه نیستند و مهمترین رؤوس این منشور سبز برجسته کردن بخشهای حقوق ملت در همین قانون اساسی فعلی است اما به رسمیت شناختن تفاوتها و تأکید بر حقوق برابر بخشهای مختلف جامعهی ایرانی، وجههای تازه به این بیانیه میدهد.
از این مهمتر، به گمان من، فروتنی و تواضع موسوی است. موسوی خود بهتر میداند که چه وزنی در رهبری جنبش سبز دارد. تا اینجا یک بار از زبان او نشنیدهایم که نقش خود را به عنوان یک فرد برجسته کند. او همواره خود را برادر و همراه جنبش سبز نامیده است. اکنون هم که منشوری پیش چشمِ ملت میگذارد، آن را «متن پیشنهادی» میخواند و میگوید که «به توصیه دوستان منشوری برای هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز تهیه شده که در ادامه این مقدمه تقدیم میشود». این بیانیه آمیزهای است از شعر و نثر؛ تلفیقی است از نگاهِ حکیمانهای به امر سیاسی و باورِ ایمانی-ایرانی. او میگوید: «این متن قدم اولین است و جنبش سبز در سیر تکاملی خود انشاءالله متن کاملتر و زیباتری خواهد آفرید». باید این درایت و تواضع را از بُن جان ستود. جایی که ادعای کمال و بیعیب بودن در خیال کسی که در کسوت رهبری است بیاید، باید از آیندهی آن جنبش هراس داشت (یا این بخش را بخوانید: «جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی فراگیر است که هرگز خود را مبری از خطا نمیانگارد و با نفی هرگونه مطلقنگری شرکآلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تاکید دارد. دیده بانی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همه فعالان و به خصوص صاحبان اندیشه و عمل امری حیاتی است که میتواند جنبش را از لغزش به ورطه تمامیتخواهی و فساد بر حذر دارد»). این فروتنی و این گشودگی به روی خردِ جمعی، سرمایهای کمیاب است به ویژه در میان ما ایرانیان. این را باید قدر دانست و آن را پررنگتر کرد.
به نظر من، کاری که این بیانیه میکند، همسو کردن و متحد کردن جنبش سبز حول آرمانهای واحدی است که میتواند به مثابهی چتری بر سر همهی آزادیخواهان و عدالتجویان باشد. گاهی اوقات وقتی سخنان میرحسین را میخوانم شک میکنم که اینها نوشتههای خودِ من است و از زبان و قلمِ من صادر شده است. این حس، حس مشترکی است که از بسیاری شنیدهام. میرحسین زبانِ حال همگی ما شده است. چیزی که در دلهای همگی ماست بر زبان او جاری میشود و به شیواترین و بلیغترین بیانی به تحریر در میآید. آنچه در این بیانیه میبینیم، نسخهی صیقلخورده و اندیشیدهشده از چیزی است که آیندهی ما را رقم میزند. اعتدال، توازن، واقعبینی و هوشمندی به آسانی در یک بیانیهی سیاسی جمع نمیشوند. مطمئنام که این روزها هر چه بیشتر در این بیانیه تأمل کنیم، نکات درخشانی را در آن خواهیم یافت که در بار اولِ خواندناش به آن نرسیده بودیم. میرحسین میگوید وقت آن رسیده است که شعارِ «هر ایرانی یک ستاد» به «هر ایرانی یک جنبش» تبدیل شود. من در این بیان، نفی سودای ریاست و هوس سروری را میبینم. رهبری که بتواند نفی کیش شخصیت کند و چنین فروتنانه در میان و در متن ملتِ خویش بایستد، رهبری است کمیاب بلکه نایاب.
میخواهم دربارهی مسألهی رهبری جنبش هم زمانی به تفصیل بنویسم. اما به اجمال، فقط این نکته را میگویم که به نظر من جنبش سبز رهبر دارد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران صفِ اول این جنبشاند. هر یک تواناییها و ظرفیتهایی دارند. لذا من این جنبش را بیرهبر نمیدانم. وسوسهی نفی اتوریته یا اتوریتهستیزی که گاهی از آن تعبیر به «بیمرکزی» شده است – و به نظر من تعبیری است نادقیق – بیش از هر چیز پهلو به پهلوی آنارشیسم میزند. از این زاویه مهم است که در این مقطع از جنبش عدهای بنشینند و تاریخ آنارشیسم را به دقت مطالعه کنند. آنارشیسم، همه را برابر میخواهد. در آنارشیسم همه رهبرند و همه مساوی. اما جنس جنبش سبز، جنس آنارشیسم نیست. هر چه زمان بیشتر میگذرد، خصلت میانهرو و خردمند جنبش سبز آشکارتر میشود و حواشی و زوائد آن هویداتر. آرامآرام آنها که از قافله عقب ماندهاند به این کاروان میپیوندند و آنها که تند رفتهاند و تند میروند در خواهند یافت که راه عزت و کرامت این ملت از بلند گفتن و درشت گفتن و با شتاب رفتن نمیگذرد. (بد نیست کسانی که این همه بر سر «رهبری جنبش» جنجال میکنند و نام میرحسین موسوی فغانشان را بلند میکند، این کارتون هوشمندانه و زیبای مانا نیستانی را ببینید).
بیانیهی ۱۸ موسوی، نقطهی کانونی جنبش سبز است و منشوری درخشان از اندیشهی سیاسی حکیمانهای که در قرن بیست و یکم به کار ما میآید. جنبش سبز، حرکتی است آرام و نهضتی است که به تدریج در بساط ستم رخنه میکند:
چو آب آهسته زیرِ کَه در آیم
بناگه خرمنِ کَه در ربایم!
چو آب آهسته زیرِ کَه در آیم
بناگه خرمنِ کَه در ربایم!
خیلی خوب بود
جناب داریوش میم
اولا که بهتره این موضوع را بدانید که رهبری هم تو سخنانشان به آن اشاره کردند که چون این افراد را بخوبی میشناسند میدانند که آنها هیچگاه از عنادو دشمنی دست بر نمیدارند و تا میتوانند سعی میکنند به این نظام لطمه بزنند
دوما اینکه شما ظاهرا آقای خاتمی را فراموش کردید آیا ایشان از پیشروان اصلاح طلب نبوده اند ؟ اگر زمانی نه چندان دور در برابر موسوی و کروبی می ایستادند و از آنها حمایت نمیکردند انصافا موسوی
قادر به رای آوری بود ؟
چرا اینقدر در حق ایشان بی انصافی میشود
شما بیخود و بیجهت موسوی را بسیار بزرگ تر از آن چیزی که هست نمایش میدهید
اما خوب فکر نمیکنم همین الان هم آقای خاتمی دست از حمایت از ایشون بردارند ، از ایشون به همین اندازه حمایت بشود.
—————————
:)))))
معلوم است که ناگهان طرفدار خاتمی هم شدید!
چه نظر جالبی داده است این اقای امیر رضایی!از ان طرف برای اقناع داریوش به سخن رهبری استناد میکند واز این طرف داد سخن از طرفداری خاتمی میزند وبر سرداریوش میکوبد که چرا خاتمی را فراموش میکنی و حقش را نمیدهی؟.
اینها همه سرو ته یک کرباسند.
بدبختانه ادم عاقل که ندارند والبته چندتا عاقل هم که دارند بزدلند وچاکرم و نوکرم میکنند وچاپلوس ودورو وریا کارند.ای خدا از دست این جماعت این ملت را نجات بده.نتیجه پیروی از یک نظام این چنینی میشود تولید یک همچین ادمهایی که بلد نیستند یک نظر بدهند.چرا؟چون این حکومت انسجام ندارد واکنده از تناقض وتعارض وکشمکش است.روده راست تو شکمش ندارد. ضمنا دلم وسرم از خواندن خبری درمورد چگونگی حمله به بیت صانعی و منتظری به درد امد که یک عده اوباش جمع شده بودند وچه سخنان عجیب و غریبی میگفتند.خمینی به راستی که هرگز فکر نمیکردی که روزی فرا برسد که منتقدین جانشینانت زندان شوند و سرکوب شوند وشکنجه شوند ورنج ودرد ببینند وازجمله نوه ات را این چنین برسرش بیاورند ومسئول همه اینها هم پسر جانشینت باشد.چون سررهبر شدن میپروردوجانشینت هم ککش نگزدوبه انها تا میشود میدان بدهد.این یعنی خود اصل پارتی بازی.اگر خانواده رهبر گناه کند ازاد است ولی غیر خانواده رهبر به اشد مجازات باید برسد.ایا به راستی اقای خامنه ای نمیداند که تحت لوای حکومتش این ظلمهای بین میشود؟اگر میداند که خودش ظالم است واگر نمیداند که بازهم ظالم است چون لیاقت رهبری را ندارد انکه نمیداند در مملکتش چه میگذرد؟وای برمن وتو اقای خامنه ای . مصطفی تاجزاده دست مریزاد.هفت شیر بیشه روشن جنبش سبز دست مریزاداز این مقاومت .از این ایستادگی ها.ازاین روشن دلی ها و شجاعت ها که در سلول های انفرادی به خرج دادید.خمینی تو هم بی اشتباه نبودی.افسوس که دیگر نیستی تا نقد کردنت فایده ای داشته باشد.افسوس که اشتباهاتت این چنین غافلگیرمان کرد ولی رفتی ونماندی تا ببینی ثمره ی ناراست وناساز وبی اندام دولتی که ساختی!