۱۴
غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل
حادثهی زشتی که امروز در خلال سخنانِ کوتاه سید حسن خمینی رخ داد، ماجرایی بود زننده و رسواگر. ابتدا به یاد هجوم وحشیانهای افتادم که هنگام سخنرانی خاتمی در حسینیهی جماران، سال گذشته، رخ داد (+). این گروه که امروز در برابر سید حسن خمینی حنجره میدریدند، همانها بودند که به جماران هجوم بردند و پنجرهها را شکستند و فریاد «حیدر حیدر» سر دادند؛ همان افراطیونی که دیانت نزدشان مترادف است با خشم، حرمتشکنی، بیتقوایی و وقاحت.
این سنتِ سیئهی خشونتهای تقدیسشده و حرمتشکنی از هر کسی که با منطق تمامیتخواهی، انحصار و بیتقوایی موافق نیست، سنتی تازه نیست. زخمدیدگان این خردگریزیها و قربانیانِ قدر دیدنِ جهالت، گروههای مختلفی بودهاند: از استاد دانشگاه گرفته تا هنرمند و شاعر؛ از روحانی گرفته تا فیلسوف؛ از عارف گرفته تا عامی قربانی این شیوهی قبیح و آدمیستیز بودهاند.
اما در ماجرای امروز، بر خلافِ ظاهر تلخ و آزاردهندهای که داشت، من نکتهای مبارک میبینم. ملت ایران شاهد بودند که ده دقیقهی تمام سید حسن خمینی کوشش میکرد جملاتی را بگوید که هنوز جملهای اول شکل نگرفته و به جملهی دوم نرسیده، آنها که حنجره میدریدند، چنان غوغا میکردند که انگار هنر دیگری ندارند جز اینکه مانع از سخن گفتن سخنران شوند. مضمون پیام روشن بود: «ما آمدهایم تا صدای هر کس را که مانند ما نیست خاموش کنیم». اینها آمده بودن برای خفه کردن و برای حذفِ دیگری. این گروه بدون شک کارشان سازماندهی شده بود (اینجا و اینجا را ببینید). اگر کسی قرار بود به سخنی از سید حسن خمینی واکنش نشان دهد که ناروا، ناصواب یا حتی مخالف با باورهای طایفهی شعاردهنده بود، دستِ کم باید درنگ میکردند تا جملهای از او صادر شود، نه اینکه خروش برآوردند و هر رسم ادب و آیین مسلمانی و اخلاق را زیر پا بگذارند. اینها گویا از یاد برده بودند که در مسلمانی، گفتوگو با مخالف و دشمن هم ادبی دارد. هر چه هست، یقیناً این رخداد شرمآور هماهنگ شده بود و لحظهبهلحظهاش تدارک دیده شده بود.
اما چه نکتهای از این ماجرا مبارک بود؟ نکتهی ارزشمند این بود که ملت ایران به معاینه میتوانستند جلوهای تازه از فروپاشی اخلاق را نزدِ حامیان قدرت حاکم ببینند. از آن شرمآورتر و هولناکتر اینکه هیچ کس نبود و نیست که این طایفهی بیحیا را گوشمال دهد. گویی توافقی ناگفته وجود دارد که گروهی همهی مرزهای ادب و اخلاق و انسانیت را درنوردند و گروهی دیگر بر این فجایع سکوت کنند و دم برنیاورند و چنان رفتار کنند که گویی هیچ ترک اولایی هم رخ نداده است چه برسد به نمایشی حیرتانگیز و خردسوز از شکستن حرمتِ کسی که نوهی بنیانگذار همان نظامی است که گویا اینها برایاش سینه چاک میدهند. این نمایش غریب، که چشمههای مختلفی از آن را در سال اخیر بارها دیدهایم، نمایشی است که نامِ دیگری جز فضیحت نمیتوان بر آن نهاد. حبذا مسلمانی! مرحبا ایمان و تقوا! اینتان لطف و عنایت و رأفت و سایر ارزشهایی که خود بر خود میبندید و خود میگویید و خود میخندید!
این ماجرا مبارک بود چون هیچ کس بهتر از خود اینان نمیتوانست آنها را چنین پیش چشمان ملت و دیدگان جهانیان رسوا و بیآبرو کند. این ماجرا مبارک بود چون سید حسن خمینی به هیچ شیوهی بهتری نمیتوانست مظلومیتاش را نشان دهد و چقدر اتفاق امروز شبیه است با کردار بیشرمانه و خالی از حیای محمود احمدینژاد هنگام مناظره با میرحسین موسوی. بیچشم و رویان و بیآبرویانی که هیچ ادب نمیشناسند و کمترین نشانی از تقوا و پارسایی در آنها نیست، همانها هستند که برای قدرت حاکم جامه میدرانند. آنها که از محبت این بیخردان برخوردارند، اگر اندکی شرم در وجودشان باشد، باید سخت بر خود بلرزند از تنوره کشیدن بیمحابای این همه تباهی و بیاخلاقی.
پ. ن. این یادداشت را یکی از دوستان امروز جایی نوشته بود که سخت مناسب حال است و تطابقی غریب دارد با سخنانی که دیروز گفته شد. به قول سایه: «یارب چقدر فاصلهی دست و زبان است».
«زمان: سال ۳۶ هجری، اولین سال خلافت امام علی
مکان: جایی در مسیر مدینه به بصره
موقعیت: طلحه و زبیر و عایشه در بصره جمع شدهاند، چند تن از مدافعان امام را کشتهاند، عثمانبن حنیف فرماندار منصوب امام را شکنجه کرده و فراری دادهاند، دارند برای جنگ مسلحانه با خلیفه پول و سلاح و نیرو جمع میکنند، امام هم با لشکری به سوی آنها حرکت کرده است. چندی بعد هم مشخص میشود که امام در واقع قصد جنگ با طلحه و زبیر را نداشته است، چرا که وقتی دو لشکر صفکشی میکنند، امام بدون زره به وسط میدان میرود، زبیر را صدا میزند، با او صحبت میکند و او را تشویق به ترک صحنه میکند، که این اتفاق هم میافتد. امام سپس بارها جنگ را به عقب میاندازد، تا جایی که صدای لشکریانش در میآید. آخر کار هم، وقتی جنگ با پیروزی او به پایان میرسد، دستور میدهد که فراریان را رها کنند، اسیران را نکشند، چیزی به غنیمت نگیرند و عایشه را با احترام به مدینه برگردانند؛ و اجازه میدهد که بازماندههای لشکر مقابل، کشتههای خود را دفن و برای آنها عزاداری کنند؛ خودش هم بر کشتههای آنها نماز میخواند. بعد به تنهایی به محل کارزار میرود، بالای جنازهی طلحه میرود و به او نگاه میکند، به پهنای صورت اشک میریزد و فریاد میزند: کاش علی بیست سال قبل مرده بود و این روز را نمیدید.
خطاب امام به گروهی از لشکریانش، وقتی به نقل اعمال شورشیان بصره میپرداختند و از طلحه و زبیر بدگویی میکردند:
ای مردم، بر خودتان مسلط باشید، دست و زبانتان را از این قوم بازدارید که اینها برادرانتان هستند، و در برابر آنچه به شما رسیده صبر پیشه کنید، و مبادا در دشمنی با آنها پیشی بگیرید که فردا روز، کسی محکوم میشود که امروز دشمنی کند.
« یا أیها الناس املکوا أنفسکم، کفوا أیدیکم و ألسنتکم عن هؤلاء القوم فإنهم إخوانکم، و اصبروا علی ما یأتیکم، و إیاکم أن تسبقونا فإن المخصوم غداً من خصم الیوم »
منبع: تاریخ طبری»
[انتخابات ۸۸] | کلیدواژهها:
ahsant. aali bood
سخن شما کاملا صحیحه. من هم ازینکه این قوم ماهیت خودشون رو نشون دادن بسیار خوشوقتم. اما اگر از بالا به حوادث یک سال اخیر نگاه کنیم، میبینیم که اینها با همین قدم به قدم هاشون تو این یکسال اخیر تونستن کار رو به جایی برسونن که مردم رو مقهور قدرت خودشون کردن. اما گروه مقابل-سبزها- بدلیل بی برنامه بودن و استراتژی خاصی نداشتن تنها میتونن به همین موفقیتهایی که موفقیت هم حساب نمیشه دل خوش کنند.
ایران داره تبدیل به افغانستان میشه، با امام مصباح یزدی به جای ملا محمد عمر و ما هنوز خوشحال از اشتباه کردن های این قوم هستیم.
روزی که این کشور از دست بره و ما همگی مجبور به دور شدن از وطن و غصه خوردن برا ش باشیم به یاد آوردن این موفقیتهای کوچک برامون عذابی الیم خواهد بود.
آقای محمدپور باورکنین گاهی اصلا نمیشه خوش بین بود. باید تو مردم باشین تا یاس و سرخوردگی و پذیرش قدرت این قوم دجال رو ببینین
—————————————-
کمی فاصله بگیرید و سعی کنید از بالا ماجراها را ببینید. همهی مردم را که ندیدهاید؛ دیدهاید؟ صبر کنید.
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
گاهی فکر میکنم اگر صدای استاد شجریان تو این یکسال همراه و مونس شبها و روزهای من نبود نمیتونستم طاقت بیارم. تمام کلمات این غزل حافظ رو با احساس تمام میبلعم.
ممنون به خاطر همه ی امیدهایی که در دل وجان ما زنده میکنین چه با کلام خودتون چه با کلام بزرگان ادب و فرهنگ، و چه با موسیقی دلنشینی که یه جورایی لوگوی این سایت شده.
——————————–
لطف دارید.
د. م.
من از این که مجال سخن گفتن را از سید حسن گرفتند ناخرسندم، اما خشمگین نیستم. رفتار آن جمعیت که نمیتوان اقلیت آن اجتماع دانست، محترمانه نبود، اما اگر شعارهای جنبش سبز بر ضد دولت دهم و دیگر عناصر حاکمیت مطلوب است، این جماعت هم میتوانند شعار دهند. چرا الله اکبر گفتن شب ها و یا مرگ بر دیکتاتور سر دادن ها فضیلت باشد، اما مرگ بر منافق و امثال آن رذیلت محسوب شود.
با وجود آنکه حرمت امام زاده با متولی آن است، اما چون مردم در رعایت حرمت امام بر سید حسن اولی هستند باید در این مراسم مراعات این جوان خام را میکردند.
———————————-
فکر میکنم تفاوت مقام را به سادگی نادیده گرفتید و موضعی پیشینی که نسبت به مواضع سیاسی حسن خمینی گرفتهاید بر داوری اخلاقی شما سایه افکنده است. با سبزها مخالفاید، باشید. اما اخلاق و ایمان و انسانیت و تقوا را پاس دارید و بیاخلاقی را توجیه نکنید.
د. م.
سلام
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تاکه قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گُل ببرآید
در سخنرانی حضرات دولت هم در دانشگاه ها همین منوال بود. شعار می دادیم و فریاد می کشیدیم که یعنی خفه شو!
می دانم تفاوتی هست. همانطور که می دانم شباهتی هست.وقتی با فاصله نگاه می کنم شباهت های دردناکی در شیوه و رفتار هر دو سو می بینم. این است که جامعه ی هدفم را بزرگتر می کند
—————————————–
تفاوتاش یک چیز ساده است: سید حسن خمینی تولیت مرقد پدربزرگاش را به عهده دارد و خودش میزبان ماجراست ولی احمدینژاد که به دانشگاه میرود، پایاش را به جایی میگذارد که هم قبل از آن و هم در همان زمان، میزبان را که دانشجویان باشد بارها تحقیر کرده است. بعد هم احمدینژاد به دعوت آن دانشجویان معترض به دانشگاه نمیرود در حالی که سید حسن خمینی به اقتضای یک هماهنگی تعریف شده – به مقتضای مقام تولیتاش – «حق دارد» آنجا حرف بزند. تفاوت خیلی بزرگتر از اینهاست.
د. م.
شما حق ندارید برای ملت ایران تعیین تکلیف کنید.مردم تصمیم گرفتند دشمنان واقعی این نظام رو کنار بگذارن و دیروز این کارو کردن.خودم اونجا بودم و دیدم که همه ی مردها یک صدا علیه سید حسن شعار میدادن.حقیقت رو نمیشه کتمان کرد و پوشاند.
——————————————–
خوب شما هم که دارید حرف من را ثابت میکنید. با این منطق، خوارج هم کار خوبی کردند که بر علی شوریدند! این خروش و غوغاهای بیادبانه و بیاخلاق است که محل بحث است. شما دارید ثابت میکنید که اصلاً خوب کاری کردند هجوم آوردند و نگذاشتند طرف حتی یک جملهاش را تمام کند! خوب حرف من هم همین است که شما نگذاشتید طرف حتی جملهاش را تمام کند! چیزی که اظهر من الشمس است و زشت بودناش بدیهی است، برای شما تبدیل به کار خوبی شده است. دیگری توانایی تشخیص کار زشت از خوب را ندارید. وانگهی از کی تا به حال، تعداد آدمهایی که آنجا بودند و آن شعارهای را میدانند مساوی و مترادف با «ملت ایران» شده است؟ ظاهرا بازار خود-ملت-پنداری و خود-علی-پنداری و دیگری-دشمن-پنداری خیلی داغ است!
د. م.
این ماجرا مبارک بود چون رهبر معظم که در حوادثی مثل کوی دانشگاه غایب بود و دلش از شنیدن چنین حوادثی رنجه می شد حضور داشت و هیچ واکنشی نشان نداد!
واقعا براشون متاسفم .ادم دلش برای مظلومیت سید حسن میسوزه و چه جمله زیبایی گفت :هنوز بیست سال بیشتر نگذشته .اره منطق اینها هوچی گری و عصبانیته.ولی ….شاید که چووا بینی خیر تودر این باشد .
دایوش جان، با تمام سروصداهایی که دروبر این موضوع شد من شخصا نمیتوانم قضاوتی کاملا غیراخلاقی از این اتفاق بکنم چرا که همانطور که کامنت گذاران قبلی هم اشاره کردهاند این دست اتفاقات در یک سال اخیر و حتی قبل از آن را خیلیها در این مملکت مرتکب شدهاند به خصوص دانشجویان. و قبح موضوع را تا حدی از بین بردهاند. یاد آن روز که خاتمی در پایان دوران ریاست جمهوریش به دانشگاه آمده بود افتادم. البته همیشه زشتترین و غیراخلاقیترین شکل شانتاژ و اخلال را انصار طالبان انجام دادهاند. این استدلال هم که چون هدف سیدحسن خمینی بوده و آنجا حرم پدربزرگش چیزی را عوض نمیکند (مگر اینکه شان انسانی خاصی برای او قائل شویم). البته نشان از تناقضهای بزرگ جمهوری اسلامی هم دارد.
اما جالبترین قسمت این ماجرا برای من بوسه منافقانه جناب رهبر بر پیشانی سیدحسن بود. این اظهار لطف متزورانه را در حالی انجام داد که در طول سخنرانی بی فایده و تکراریش که بارها دیگران را به نفاق متهم کرد! حتی یک بار هم به این کار زشت که به شدت باعث ناراحتی سیدحسن شده بود اشاره نکرد.
—————————————
به هر حال این از ویژگیهای شناختهشدهی طرفداران آن نوع فکر است که اهل گفتوگو نیستند و تنها رگِ گردنشان بیرون میزند. من دقیقاً به همین میگویم رفتار غیر اخلاقی. اگر فبشر عباد الذین یستعمون القول را بگذارند پیش رویشان قطعاً غیر اخلاقی بودن رفتار آشکار میشود.
د. م.
اگر خوب بیندیشیم و مقایسه ای بین سخنان قبل سید حسن و بعدش! می بینیم هماهنگی عجیبی است! مکمل هم و تفسیر حرکات زشت! یکی نیست بگوید ما هم بلدیم فکر کنیم چرا چیز فرض می کنند(همان که هستند چیز!) لابد خیلی زحمت کشیدند در سالروز ریختن و کشتن طلاب فیضیه و شهادت امام جعفر بن موسی(علیهماالسلام)همان ماجرا را تکرار کنند!!..نمی دانیم اصلا اجازه سخرانی را گرفته بود!که با پررویی تمام بی ادبانه حرمت اقای انصاری را نگذاشت! هی حرف مفت می زد و طولانی کرد(معنادار!)..اگر بعدش (سخنرانی سید حسن خمینی )میکرد همه می فهمیدند منظورش چیه و برخی جرززنیها به کیه!
دل رفسجانی هم خنک انتقام پارسال در مراسم را گرفت!..لابد مشایی می دانست از خوشحالی روده بر میشه! نشت منزل تا پای TV قش بره!..نمی دانیم مشایی زاهدی و این مصدق احمق را علیه ملت و ..کوک میکنه! اصلا چرا هرکاری احمدی نزاد می کنه به نفع رفسنجانی است؟!..همه سرکاریم!نمایش مناظره و افشاگری علیه هاشمی یک بازی بیش نبود!..ملت سر کاریم!..کو اثبات کو عدالت؟! انقدر برای نمونه مفاسد اقتصادی این شهرام جزایری بد بخت را علم کردند! دیگه فکاهی شده و حرص ما درامد و خسته شدیم!..حجاب را بازی گرفتند گند کارهایشان بپوشند!..دفعه دیگه نوبت لاریجانی یحتمل! چون همه زمینه سازیها شده! همانطور که سالها برای دیگران شد تا این چند سال و امسال
..خلاصه خدا به داد ملت برسد!
آن روز که گفت حفظ نظام اوجب الاوجبات است باید فکر این را هم می کرد که برای حفظ همان نظام توی دهن سلاله اش بزنند و حتی احترام روز و محل دفنش را هم نگه ندارند. معلوم است که باید تقاص تمام خشت کج نهادن هایمان را پس بدهیم. حالا کو.
این را می خواستم در فیسبوکم بنویسم که جرات نکردم!
در ضمن می خواستم به اینهایی که این کار ولایتی ها را با کار مشابه سبزها مقایسه می کنند و توجیهش می کنند بگویم که مقایسه کردن گروهی را که همیشه صدایش با چماق و تیر خفه شده با گروهی که همه تریبونها را برای فحش دادن و کینه پراکنی و حرف زدن دارد، اساسا غلط است. شما به اندازه همان گروه ولایتی تریبون به دست معترضین سبز بدهید، اگر امدند و سخن احمدی ن را قطع کردند بعد مقایسه و توجیه کنید. لااقل همه این را می دانیم که حتی اگر گاهی مردم عادی سبز عصبی و خشن عمل کرده اند ، رهبرانشان همیشه متین و محترم بوده اند و دعوت به عدم خشونت و بی اخلاقی کرده اند. در حالیکه ولایتیها جلوی اقایشان فحش می دهند و کسی هیچگاه صدایی ازش در نیامده. اجازه بدهند رهبران سبز با مردم به اندازه رهبران ان طرفی ها با مردم حرف بزنند، بعد رفتارها را مقایسه کنند.
سبزهافریاد میزنند که ای کسانی که ماراتحقیرکردید وبه ما دروغ گفتید و تقلب کردید وآزادی ها وحقوق حقه ما راگرفتیدوخوردید وانسانیت و قانون و اخلاق ودین ومذهب وتمام ارزشهای ما راله کردید.ما شما را نمی خواهیم.سبزها دستشان خالی است.چماق ندارند.تریبون ندارند.سیما ندارند.سپاه ندارند.پشتیبانی چون سلطان ایران ندارند.نیروی انتظامی ندارند.قدرت ندارند.هیچ ندارند جز این شجاعت و شهامتی که انها را واداشت تا ازتمام ظرفیتها برای اعتراض به متقلبان ورساندن صدای خود به انها استفاده کنند.تمام ظرفیت سبزها این است که دریک سخنرانی یا یک همایش و یا یک مناسبت بیایند و خودنمایی کنند وبه این شکل اعتراض خود را به گوش متقلبان برسانند.اما طرف مقابل که همه چیزی که سبزها ندارند را دارندحق ندارندتا به نوه امامشان توهین کنند.انها سیما دارند.قدرت دارند.تریبون دارند.نماز جمعه دارند.شورای نگهبان دارند.مجلس شورا دارند.رییس جمهور دارند.هوچی گردارند.کیهان وجوان ویالثارات دارند حال دیگر چه معنی دارد که جلوی رهبرشان ودرحرم امامشان نوه امامشان رااین چنین بی حرمت کنند؟به نظر من تفاوت این دو حرکت کاملا روشن است.
البته بگذارید تا بیماردلان بگویند که شیر وشیر هردو یکی است چون املایشان یکی است.بگذارید ناپاکان کار پاکان را قیاس از خود بگیرند.بگذارید بگویند سبزها همان میکنند که سرخها میکنند وبگذارید تا بگویند ما همانیم که علی بود و سبزها همانند که یزید بود.
اما گرچه ماند درنبشتن شیروشیر.کارپاکان را قیاس ازخود مگیر.
بااین وجود ازقیاسش خنده آمد خلق را-کوچوخود پنداشت صاحب دلق را.
صدهزاران این چنین اشباه بین-فرقشان راهفتاد ساله راه بین.
قیاس دراحادیث و روایات شیعه ازعوامل گمراهی میباشد.لطفا ازاین قیاسها بپرهیزید.
میان سبز وسرخ فرقهای بسیاری هست که پرهیز ازاطاله کلام مجال عنوان انها را از ما میستاند.
قسمت آخر رو که خوندم گریه کردم ….